اصول جلسه (585)

درس خارج اصول حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى ـ جلسه 585  ـ   يكشنبه 1394/10/6

 

بسم الله الرحمن الرحيم

بيانى براى مطلب مرحوم ميرزا(رحمه الله)([1]) عرض شد كه چرا ايشان قائل شده اند براى اين كه استفاده عموم از ادوات عموم مثل «كل» نيازمند اين است كه در مدخولش مثل اسم جنس اطلاق و مقدمات حكمت جارى كنيم يعنى «كل» وضع شده است براى استيعاب و عموم ما يراد من المدخول كه اول بايد بامقدمات حكمت ثابت كنيم مراد از مدخول، طبيعت مطلقه است و بعد استيعاب را با اضافه كردن «كل» به آن استفاده كنيم و ايشان بيانى را ذكر كرده اند كه دو مقدمه داشت يكى اين كه اسم جنس وضع شده است براى طبيعت مهمله كه جامع بين مقيده و مطلقه و بلكه مجرده است كه اين چنين طبيعتى تا مشخص نشود كدام يك از اين سه مراد است و خصوص طبيعت مطلقه مراد است قابل انطباق بر همه افراد نيست.

مقدمه دوم اين كه تشخيص اين كه كدام مراد است با مقدمات حكمت است و جواب داده شد كه خود «كل» قيد را نفى مى كند كه عرض سه اين جواب تمام نيست.

ممكن است كسى در اين جا بگويد كه در مقدمه اول گفته شد اسم جنس براى طبيعت مهمله و جامع بين مطلقه و مقيده وضع شده است پس باز هم نياز به مقدمات حكمت نداريم و وقتى طبيعت مهمله جامع شد «كل» كه به آن اضافه شود از آن، عموم تمام افراد افاده مى شود چون كه هر جا طبيعت مطلقه صادق است طبيعت مهمله و جامع هم صادق است و طبيعت مطلقه بر همه افراد صادق است پس هر جا طبيعت مطلقه صادق باشد بايد طبيعت مهمله هم صادق باشد پس بازهم براى افاده عموم همه افراد نيازمند مقدمات حكمت و اثبات مقدمه مطلقه نيستيم چون كه طبيعت مهمله قابل انطباق بر همه افراد مى باشد و با اضافه كردن «كل» بر آن، شامل همه آنها خواهد شد.

اين مطلب در بحث مطلق و مقيد جوابش گفته مى شود كه اين كه گفته اند طبيعت مهمله جامع بين مطلقه و مقيده است اين يك طبيعت و مفهوم جامع سومى نيست يعنى سه طبيعت نداريم يكى مهمله ، يكى مطلقه و يكى مقيده بلكه طبيعت مهمله در ذهن نمى آيد الا در ضمن مطلقه يا مقيده و مثل مفهوم نسبت است كه مفهوم نسبت، نسبت نيست و يك مفهوم انتزاعى اسمى است و واقع نسبت در ذهن ضمن مفهوم اسمى نسبت نمى آيد بلكه ضمن طرفينش مى آيد اينجا هم همين گونه است طبيعت مهمله يك مفهوم سومى نيست بلكه در ذهن در ضمن يكى از آن دو مى آيد كه يا ضمن مطلقه مى آيد و يا ضمن مقيده، ولذا نمى توانيم «كل» را به طبيعت مهمله اضافه كنيم بلكه بايد در مرحله سابقه ثابت كنيم كه مقصود از مهمله و اسم جنس كدام يكى از آن دو شق است كه با اطلاق و مقدمات حكمت خواهد بود پس كسى چنين توهمى را بخودش راه ندهد.

جواب درست اين است كه جايى كه قيد نباشد  طبيعت مهمله عين طبيعت مطلقه بالحمل الشايع است يعنى اين كه گفته اند طبيعت در ذهن يا مطلقه مى آيد و يا مقيده و در ذهن به شكل مهمله موجود نمى شود درست است و برهانش در بحث اطلاق و تقييد مى آيد اما طبيعت مطلقه دو معنى دارد 1) اين كه طبيعت مطلقه طبيعتى است كه در ذهن مى آيد و اطلاقش هم در ذهن مى آيد به اين معنا كه عدم قيدش هم لحاظ مى شود يعنى اين كه قيد ندارد هم در طبيعت مرئى است و طبيعت مقيده هم طبيعتى است كه در ذهن مى آيد با قيد كه قيدش مرئى و ملحوظ است وليكن در مطلق هم عدم تقيد مرئى است ، اين را اطلاق لحاظى مى گويند 2) در آينده خواهيم گفت كه معناى ديگرى هم براى طبيعت مطلقه هست كه اطلاق ذاتى و يا طبيعت مطلقه به حمل شائع است كه طبيعت در ذهن مى آيد ولى قيدش در ذهن نمى آيد كه اين نيامدن قيد طبيعت امر تصديقى و بالحمل الشايع است و امر لحاظى و تصورى نيست و لحاظ عدم القيد نيست وليكن سبب مى شود كه مرئى طبيعت مطلقه شود و اطلاق ذاتى داشته باشد طبيعت مطلقه كدام يك از اين دو است؟.

اگر مقصود اطلاق لحاظى است يعنى مى گوئيم در طبيعت مطلقه بايد اين اطلاق را هم لحاظ كنيم و اين مثل قيد است و تا نباشد و لحاظ نشود مطلقه نمى شود در اين صورت ممكن است گفته شود كه اثبات اين لحاظ كه زائد بر طبيعت مهمله و معناى اسم جنس است بايد با اطلاق و مقدمات حكمت ثابت شود وليكن بعدا مى گوئيم كه اطلاق اين گونه نيست و مراد از طبيعت مطلقه، مطلقه بالحمل الشايع و اطلاق ذاتى است و هر جا انسان طبيعت را لحاظ كرد و قيدى را با آن لحاظ نكرد اين طبيعت مطلقه است و چون قيد نيامده است قهراً مرئى و ملحوظ است در آن اطلاق ذاتى و بر همه افراد قابل انطباق خواهد بود كه اگر ما طبيعت مطلقه را اين گونه فهميديم پس هر جا «كل» را به اسم جنس اضافه كرديم و با اسم جنس دالى كه دال بر قيدى باشد نياورديم و قيد را لحاظ نكرديم و فقط طبيعت را لحاظ كرديم طبيعت مطلقه است يعنى در اين صورت طبيعت مهمله عين طبيعت مطلقه مى شود و اسم جنس در همان معناى حقيقيش استعمال شده است و در زائد بر آن و يا در طبيعتى كه در آن عدم قيد لحاظ شده است استعمال نشده است بلكه استعمال شده است در ذات طبيعت كه عين طبيعت مهمله است پس اسم جنس در موارد اطلاق ذاتى در معناى حقيقى استعمال شده است  و اين طبيعت مطلقه بالحمل الشايع بر همه افراد قابل صدق است و اين جا وقتى «كل» بر آن اضافه شود استيعاب و شمول  همه افراد طبيعت ثابت مى شود و به دلالت وضعى اثباتى خواهد بود چون در اين صورت اگر بخواهد اسم جنس را در خصوص طبيعت مقيده به كار ببرد اين مجاز است و اصالة الحقيقة آن را نفى مى كند و اگر بگويد اسم جنس در معناى حقيقى به كار برده شده ولى اضافه بر آن قيدى را هم لحاظ كرده و مرادش استيعاب مقيد است به نحو تعدد دال و مدلول نه به نحو استعمال اسم جنس در طبيعت مقيده مجازاً اين هم بر خلاف دخول «كل» بر اسم جنس بدون ذكر قيد است زيرا كه موجب شده استيعاب همه مصاديق طبيعت متصور شود كه دلالت اثباتى است پس اگر غير اين باشد يعنى ثبوتا مرادش بعضى از افراد باشد نه همه اين افراد لازمه اش مخالفت با اين ظهور اثباتى است و ديگر مقدمات حكمت لازم نيست زيرا كه مخالفت با ظهور اثباتى و تصورى است .

بله، اگر «كل» نباشد و تنها اسم جنس باشد احتمال مذكور را از طريق مقدمات حكمت و دلالت سكوتى نفى مى كرديم وليكن با ورود «كل» و وجود اطلاق ذاتى در اسم جنس بدون ذكر قيد دلالت اثباتى شكل مى گيرد كه ديگر نياز به مقدمات حكمت نخواهيم داشت بنابراين روح جواب بيانى كه براى قول مرحوم ميرزا(رحمه الله) ذكر شد همين است .

اين نكته منافات ندارد با اين كه اگر قيد را با اسم در مدخول «كل» آورديم مجاز لازم نيايد بله مجاز لازم نمى آيد و بازهم اسم جنس در طبيعت مهمله به كار برده شده است و «كل» را هم در معناى خودش استعمال كرده ايم و تقيد و قيد را در مدخول «كل» با دال ديگرى افاده كرديم و اين از باب تعدد دال و مدلول است ولى اين كه اگر قيد را در مدخول «كل» بياوريم مجاز لازم نمى آيد اقتضاى اين را ندارد كه وقتى مدخول بدون قيد باشد دلالت اثباتى نداشته باشد زيرا كه وجود دلالت اثباتى بر عموم منحصر نيست در اين كه با ذكر قيد در مدخول افاده خصوص مجاز باشد بلكه ممكن است مجاز نباشد و از باب تعدد دال و مدلول باشد و مدخول مقيد شود ولى درعين حال اگر قيد نباشد دلالت اثباتى بر عموم و استيعاب هم تصوراً شكل مى گيرد و مجاز هم نمى باشد و اين مثل آن است كه بگوئى (اكرم عموم العلماء) كه قطعاً دلالت لفظى بر اطلاق عموم دارد وليكن اگر مضاف اليه آن ـ يعنى (علماء) ـ را به نحو تعدد دال و مدلول مقيد كنى و بگويى (اكرم عموم العلماء العدول) مجاز نمى شود و اين نكته اصلى خلطى است كه شايد در ذهن قائلين به قول اول شده است.

حاصل اين كه هر جا اسم جنس بدون قيد ذكر شود طبيعت مطلقه بالحمل الشايع در ذهن تصور مى شود كه عين مهمله است و نسبتش با طبيعت مقيده اقل و اكثر است به لحاظ مرئى گرچه به لحاظ صورت ذهنى با هم متباين هستند ولى مرئى اين ها يعنى مرئى طبيعت بدون قيد و طبيعت با قيد اقل و اكثر هستند ولهذا در موارد ذكر قيد استعمال اسم جنس حقيقى است و از باب تعدد دال و مدلول و جمع مداليل است ولى نفس دو تصور در عالم ذهن بالحمل الشايع باهم متباين هستند زيرا كه مقيده هم يك مفهوم و حصه ذهنى واحد است ولى الفاظ براى ذات معانى و ملحوظ ها وضع شده است نه براى وجود ذهنى يا خارجى آنها بنابراين وقتى كه قيد را مى آوريم مجاز لازم نمى آيد و جهتش همين است و تفصيلش در بحث مطلق و مقيد مى آيد.

لازمه اين مطلب فوق همان است كه گفته شد كه وقتى «كل» را بر اسم جنس بدون ذكر قيد اضافه كنيم عموم و استيعاب همه افراد طبيعت افاده مى شود در مرحله مدلول تصورى كه ظهور و دلالتى اثباتى خواهد بود و ديگر لازم نيست در مرتبه سابقه مقدمات حكمت را جارى كنيم، بله، جائى لازم است مقدمات حكمت جارى شود كه «كل» را نداشته باشيم چون اگر «كل» نباشد و بگويد (اكرم العالم) احتمال دارد قيد «عادل» هم در ذهنش باشد و از آن سكوت كرده باشد يعنى دال بر قيد را نياورده است نه اين كه عالم را در عالم عادل به كار برده باشد كه در اين صورت براى نفى آن قيد نيازمند مقدمات حكمت هستيم تا بگوئيم قيدى اضافى هم در مراد نيست ولى جائى كه «كل» بر سر اسم جنس باشد اين را نياز نداريم چون كه آن دلالت تصورى و اثباتى دوم درست مى شود و هم مستغنى از مقدمات حكمت مى شويم و هم اقوى از مقدمات حكمت است چونكه دلالت اثباتى است و شايد نكته اى كه باعث شده مرحوم ميرزا(رحمه الله)بگويد مقدمات حكمت نياز است اين است كه ديده است كه وقتى مراد مقيد هم باشد مجازيت لازم نمى آيد ولى اين سبب نمى شود كه در صورت عدم قيد نيازمند مقدمات حكمت بوديم در صورتى كه «كل» باشد بلكه اگر «كل» نبود نياز به مقدمات حكمت مى باشد اما اگر «كل» بيايد دلالت وضعى بر استيعاب و شمول نسبت به همه افراد تصوراً فهميده مى شود كه اگر بگويد مرادم مقيد بود نمى گويند كه چرا قيد را نياوردى بلكه مى گويند چرا «كل» را آوردى كه استيعاب همه افراد طبيعت تصوراً فهميده شود و با حرفى كه زده اى مخالفت كرده اى نه اين كه چيزى را كه مرادت بوده است نگفتى و ساكت شدى و اين مطلب، هم طبق وجدان عرفى و لغوى است و هم متقضاى برهان در بحث اطلاق ذاتى و تحليل اطلاق در اسم جنس است.

[1]. اجود التقريرات، ج1، ص440 و فوائد الاصول، ج2، ص518.