اصول جلسه (60)

درس خارج اصول حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى

جلسه 60 / شنبه / 15 / 12 / 1388

 

نقض اول مرحوم آقاى خويى (رحمه الله) بر صاحب كفايه:

3 ـ مرحوم آقاى خويى فرموده اند اگر مجرد اينكه معنائى به نحو آلى و حالتى براى معناى ديگر يا مصاديق خود لحاظ شود معناى حرفى باشد ; نقض مى شود به برخى از معانى اسمى كه به تعبير ايشان شكى نيست كه معانى اسمى هستند ولى به نحو مشير و آلت براى مصاديق و يا معناى ديگرى قرار مى گيرند و مثلا فرض كنيد مفهوم جزئى به مصاديقى مثل زيد يا عمرو مشير است كه آنها جزئى هستند ولى خود مفهوم جزئى كلى است مثال ديگرى زده اند كه بعضى از معانى اسميه مشير به معناى ديگرى قرار مى گيرند مثلا مى گويد ( حتى يتبين الخيط الأبيض من الخيط الأسود من الفجر ) و تبين را كه مفهوم اسمى است اشاره گرفته شده است به معناى ديگرى كه مثلا طلوع فجر است پس اين اسماء بايستى معانى حرفى بشوند چون مشير و آلت براى ارائه معناى ديگرى يا ارائه مصاديق اين نقض شده اند.

پاسخ از نقض آقاى خويى (رحمه الله):

پاسخش روشن است زيرا مقصود صاحب كفايه از آليت كه در باب معانى حرفى ثابت است اندكاك يك معنا و قيام آن به معناى ديگرى است در مرحله لحاظ و تصور ذهنى، نه معرفيت يا مشيريت به مصداق، كه هر عنوانى مشير به مصداق خودش است و حاكى از مصاديق خودش است و يا اينكه مفهومى را براى تصور مفهوم ديگرى معرف قرار دهيم و از يك مفهومى به مفهوم ديگرى منتقل شويم و در مورد حكايت مفهوم از مصداق، اصلا دو مفهوم

نداريم و در مورد مثال تبين دو مفهوم مستقل در كار است كه از يكى منتقل به ديگرى مى شويم و هر دو استقلالى هستند و اين بر خلاف معناى حرفى كه مقصود از آن اندكاك يك معنا و قيام آن در عالم تصور، به معناى ديگرى است به طورى كه بدون آن معناى ديگر، معناى اول قابل تصور نيست مانند ظرفيت در ( الماء فى الكوز ) پس اين نقض وارد نيست.

نقض دوم مرحوم آقاى خويى (رحمه الله) بر صاحب كفايه:

4 ـ نقض ديگر ايشان بر صاحب كفايه، به مصادر است زيرا در ادبيات گفته مى شود مصدر با اسم مصدر فرق دارد مثلا وضو، اسم مصدر است و توضّى ( توضئاً ) مصدر است وضو كه اسم مصدر است جامد است چون گفته مى شود كه وضع شده است از براى نتيجه اى كه در خارج حاصل مى شود و باقى مى ماند ولى مصدر وضع شده است براى آن حدث و مبدئى كه قائم به فاعل يا محل آن است يعنى حالتى و عرضى براى فاعل و يا محل آن حدث است مانند موت، كه حلول پيدا مى كند در ميت و ضرب يا قتل كه حالتى براى صادر كننده آن است پس بايد بگوييم مصادر، حروف هستند با اينكه اينچنين نيست.

 

پاسخ نقض آقاى خويى (رحمه الله):

پاسخ اين نقض هم آن است كه اگر اين فرق ادبى را قبول كرديم كه مصدر تنها دال بر مبدأ نيست بلكه مبدئى كه قائم است به ( من صدر عنه المبدأ ) معنايش آن است كه در مصدر يك ماده داريم و يك هيئت و ماده آن همان مبدأ است كه مشترك بين همه مشتقات است و هيئت آن دال بر آليت و نسبت دادن آن مبدأ به ذات است ـ همانند ساير هيئتهاى اشتقاقى ـ كه معناى حرفى است.

نقض سوم مرحوم آقاى خويى (رحمه الله) بر صاحب كفايه:

5 ـ ايشان نقض ديگرى نيز بيان كرده اند كه ما در برخى از موارد از معناى حرفى سؤال مى كنيم و آن معناى حرفى را مستقلا لحاظ مى كنيم مثلا مى گوييم ( هل كان السير من البصرة الى الكوفه ؟ ) كه معناى حرفى است پس معناى حرفى هم، لحاظ استقلالى دارد پس فرق آن از اسم نمى تواند در خصوصيت آليت باشد.

پاسخ نقض آقاى خويى (رحمه الله):

پاسخ اين نقض هم آن است كه تفصيليت و سؤال كردن، مسئله اى است و آلى بودن و استقلالى بودن معنايى در مقام تصور، مسئله ديگرى است يعنى مدّعى آليت، اين را ادعا مى كند كه معناى حرفى در عالم تصور، با قطع نظر از عالم تصديق و سؤال و توجه در ضمن طرفين ، به نحو آلى و حالتى در آن اطراف لحاظ مى شود و أمّا توجه و سؤال و امثال اينها مربوط به مرحله تصديق و مرحله ديگرى است و ربطى به بحث آليت و استقلاليت معنا در مرحله تصور و لحاظ ذهنى ندارد و توجه تفصيلى با لحاظ آلى تصور قابل جمع است و برگشت به اين است كه در حقيقت از آن معروضى كه معناى حرفى عارض بر آن است سؤال مى شود يعنى در حقيقت از چگونگى سير و يا سير متحصص سؤال مى شود كه آيا سير از بصره واقع شده است يا از كوفه ؟ و يا عنوان اسمى را از آن معناى حرفى انتزاع مى كند و از آن سؤال مى كند و مى گويد ابتداى سير، از بصره بوده است يا از كوفه ؟ بنابراين سؤال و توجه تفصيلى از معناى حرفى كه در ضمن معناى اسمى در ذهن لحاظ مى شود معقول است.

 

اشكال اساسى بر صاحب كفايه نسبت به بخش اوّل:

6 ـ اشكال اساسى بر صاحب كفايه ( مسلك دوم ) نسبت به بخش اول كه عمده بحث است اين است كه آليت و استقلاليت در تصور و لحاظ ذهنى، مربوط به ذات معنا است نه به خصوصيتى عرضى خارج از ذات معنا، و اين كه ايشان مى فرمايد آليت، لحاظى است از براى معناى واحدى در مقام استعمال قابل قبول نيست زيرا اگر مقصود ايشان از لحاظ در مقام استعمال اين است كه اين خصوصيتى در مقام استعمال لفظ كه مقام محاوره و قصد اخطار معنا است، لحاظى است بطلان آن روشن است چون ما قبلا عرض كرديم كه معانى الفاظ، تصورى است و نه تصديقى و در مقام استعمال مدلول استعمالى تصديقى است يعنى قصد اخطار يا استعمال همان معناى موضوع له با توسط لفظ است پس بايد فرق ميان معناى حروف و اسماء در مرحله مدلول تصورى تفسير و تحليل شود و ربطى به مرحله استعمال و مدلول تصديقى ندارد و در همان مرحله دلالت تصوريه كه دلالت وضعيه است علقه وضعيه اينگونه است كه در معانى حرفيه اين علقه به نحو آلى است يعنى وقتى كه لفظ را تصور مى كنيم اگر چه مستعملى هم در كار نباشد و مثلا از ديوار شنيده شود باز هم آلى است و قابل تصور نيست مگر در ضمن دو طرف خودش به نحوى كه آلت و حالتى در دو طرفش مى باشد بر خلاف اسماء كه وقتى لفظ انسان را مى شنويم معناى آن را مستقلا در ذهن تصور مى كنيم پس نمى تواند لحاظ در مقام استعمال در معناى حرفى دخالت داشته باشد نه به نحو قيد وضع و نه قيد معناى موضوع له، و اگر مقصود آن است كه مفهوم ظرفيت و يا ابتدائيت در اسم و حرف يكى است و تنها كيفيت لحاظ تصورى و وجود ذهنى آنها با يكديگر فرق مى كند و به عبارت ديگر ملحوظ هايشان يكى است ولى وجود ذهنى دو تا مى باشد و آليت و استقلاليت مربوط مى شود به وجود ذهنى نه موجود به آن وجود ذهنى كه در هر دو يك چيز است و همان نسبت ظرفيت كه هم در كلمه ( النبسة الظرفية ) كه اسم است محفوظ است و هم در كلمه ( فى ) كه حرف است مانند آنچه كه در حكمت گفته مى شود كه ماهيات، هم در خارج و هم در ذهن، موجود مى شوند و برخى خصوصيات، لوازم ذات ماهيت است و برخى لوازم وجود خارجى يا وجود ذهنى آنها است مثلا ماهيت آتش در ذهن هم موجود مى شود ولى سوزاندن ندارد چرا كه سوزاندن از لوازم وجودش است نه از لوازم ذات ماهيت آتش، بر خلاف زوجيت اربعه كه از لوازم ماهيت اربعه است چه در ذهن و چه در خارج در اينجا هم مرحوم صاحب كفايه مى خواهد اين چنين حرفى را بزند و بفرمايد كه آليت و استقلاليت، كه در معانى حرفى و معانى اسمى، خصوصيات و لوازم ماهيت معناى حرفى و اسمى نيست بلكه از لوازم وجود ذهنى و كيفيت لحاظ تصورى آنهاست اما معناى ملحوظش در هر دو متحد و يكى است كه همان حقيقت ظرفيت و يا ابتدائيت و غيره است.

پاسخ از كلام صاحب كفايه:

پاسخ آن اين است كه تعدد وجود ذهنى تصورى، مستلزم تعدد متصور و ملحوظ به آن لحاظ تصورى ذهنى است زيرا تصور و متصور بالذات و لحاظ ذهنى ملحوظ بالذات يكى است و اين مطلب هم وجدانى است و هم در جاى خود ثابت شده است و به عبارت ساده تر تصور ذهنى اختيارى نيست كه انسان بتواند يك معنى را دو شكل تصور كند. بلكه لحاظات تصورى يا تصورات، عبارت أخرى انعكاس خارج در ذهن است كه خداوند قدرت انعكاس و ادراك را به ذهن انسان داده است مانند آينه كه منعكس مى كند آنچه را كه در خارج مقابل آن قرار گرفته است پس هنگامى كه دو تصور و دو صورت ذهنى، در ذهن منعكس مى شود متصور بالذات و ملحوظ بالذات هم دو تا خواهد بود و تعدد تصور، مستلزم تعدد متصوّر و ملحوظ بالذات است البته محكى بالعرض كه در خارج از ذهن است ممكن است يكى باشد بنابراين تعدد تصور طرفيت يا ابتدائيت در ذهن يكى به شكل آلى و ديگرى استقلالى، مستلزم تعدد ملحوظ بالذات آن دو خواهد بود و معانى الفاظ متصور بالذات است يعنى ذات ملحوظ و متصور است با قطع نظر از وجود ذهنى يا خارجى، بنابراين حروف و اسماء، متحد المعنى نيستند بنابراين اين آليت و استقلاليت، از شئون خود ملحوظ و متصور بالذات است و معناى موضوع له هم همين است پس حروف و اسماء متحد المعنى نيستند بلكه متعدد المعنا مى باشند و آليت و استقلاليت، از شئون ذات معناى متصور و ملحوظ است ولى ملحوظ بالذاتند و ملحوظ بالعرض كه در خارج است و قيد وجود ذهنى يا وجود خارجى، هر دوى آنها خارج از معنا هستند و لذا آن سه اشكالى كه ايشان گفته اند لازم مى آيد، لازم نمى آيد چون آليت و استقلاليت از شئون متصور و ملحوظ بالذات است كه ملحوظ بالذات بر خارج صدق مى كند همانگونه كه در ذهن، در موجود به آن وجود ذهنى شكل مى گيرد و در جرى بر خارج، تجريد لازم ندارد و وضع عام موضوع له خاص را به آن شكلى كه ايشان مى گويد لازم نمى آيد مگر خاص اضافى به معناى تحقق ضمن طرفين خود، كه بعد تفسيرش خواهد آمد.

دفع اشكال تعدد لحاظ:

همچنين اشكال تعدد لحاظ وارد نيست چون آليت و استقلاليت، خصوصيتى در وجود و لحاظ نيست بلكه خصوصيتى در ملحوظ است و ملحوظ نسبى و آلى و يا استقلالى است پس هر سه اشكال ايشان در بخش دوم از بحث دفع مى شود زيرا وقتى آليت و استقلاليت به ذات معنا برگردد نه به وجود ذهنى معنا يا وجود خارجى آن، ديگر هيچ يك از آن اشكالات موضوعيت ندارد. مضافاً بر اينكه آن اشكالات فى نفسه هم قابل پاسخ است كه ما وارد آنها نمى شويم و اهميتى ندارد.

نتيجه نهايى:

بنابراين مسلك آليت و استقلاليت اگر برگشت كند به اينكه آليت و استقلاليت در ذات معناى حرفى و معناى اسمى است و اينها دو سنخ متصور بالذات هستند اين مطلب صحيحى است و برمى گردد به مسلك سوم كه قائل به اختلاف معانى حرفى از معانى اسمى و يا نسبيّت معانى حرفى مى باشد كه به تفصيل بيان خواهد شد.