اصول جلسه (667)

درس خارج  اصول  حضرت آیت الله هاشمی شاهرودی –  جلسه  667   ـ   یکشنبه   1395/10/19


 


بسم الله الرحمن الرحیم


بحث در نوع دلالت مقدمات حکمت بر نفی قیود بود گفته شد که یک مسلک این است که برگشت به ظهور حالیت تصدیقی از مراد جدی است همین درست بود و مسلک دیگر ذکر شد که می خواست حرف قدما را توجیه کند به این نحو که کسی ادعا کند خود عدم ذکر قید وضع شده است و یا تجرد لفظ از قید به وضع دیگری برای طبیعت مطلقه و ذات جامعش وضع شده است برای طبیعت مهمله ولی مجردش برای مطلقه وضع شده است یا لحاظی این هم در جایی که قید ذکر نمی کند خود لفظ اسم جنس دال بر مطلق می شود ان محذور اثباتی هم نیست و مجازیت اسم جنس  آنجا ذات اسم جنس برای طبیعت مهمله وضع شده است و مجازیت هم لاز م نمی آید


این مسلک را بیان کردند و بعد جواب دادند که این مسلک تمام نیست اولا خلاف ازتکاز عرفی ودلیل منبه است که لازمه اش این است که در جای دیگر نیاز به مقدمات حکمت نخواهیم داشت که برخی از مقدمات حکمت هم تمام نباشد مثلا اگر گفت رایت اسدا لازم نیست در مقام  بیان حیوان مفترس باشد خود اسد دلالت می کند بر این که منظور حیوان مفترس است در مقام بیان برای دلالات سکوتی نافع است ولی ظهور حالی خودش دال است و بیان است با این که در اطلاقات جایی که اسم جنس ...اطلاق لفظی در مقام بیان است و لازم نیست قید را با خود لفظ نفی می شود بنا براین خود همین دلیل وشاهد براین است که وضع دوم در کار نیست اگر بود نیاز به مقدمات حکمت نداشتیم با این که داریم.


 یک بیان دیگری هم ثبوتی است که ان هم اشاره شده است که اینجا مقصود از وضع عدم ذکر قید بر اطلاق مستقلا وضع شده است بر اطلاق مقصود از عدم ذکر قید چیست یعنی سکوت از قید است که این ایا سکوت وضع شده است این سکوت دال تصدیقی است نه تصوری افعال و تروک هم دلالتشان به معنای کشف است که دلالت تصدیقی است که در بحث وضع گفته شده دلالات وضعی دلالات تصوری است یا ملازمات تصوری نمی توانند یک طرفش امر تصدیقی باشد امر تصدیقی طرف دلالت تصوری قرار نمی گیرد طبق مسلک که دلالت تصوری است این معقول نیست مگر این که وضع راهم دلالت تصدیقی بگیرد مثل مسلک تعهد که متعهد می شوند که این لفظ دلالت می کنند بر این معنا و وضع این تعهد است طبق این مبنا این درست که این هم تقریر دیگری بر این مسلک دوم است که این عدم ذکر قید هم وضع شده است بنا بر تعهد که لا یرید الاطلاق ولی چون طبق آن مبنا قبول نشد طبق آن مبنا این قبول نیست مقصود این است که خود لفظ ، تصور لفظ مجرد این وضع بشود برای طبیعت مطلقه جامع بین لفظ مجرد و لفظ با قید که درموارد تقیید مجازیت لازم نیایید این معقول است جمع با مسلک  صحیح در وضع که دلالت وضعی تصوری است دو تصور است یک تصور ذات لفظ است که درمقید است و در مطلق هم است یک تصور از این حصه از لفظ که لفظی به تنهایی تصور بشود و قیدی کنارش تصور نشود این حصه ای از تصور لفظ هم وضع کند برای طبیعت مطلقه این از نظر مبانی صحیح است که دلالت وضعی اشکال ندارد ولی این خروج از فرض است این معنایش این است که حرف قدما را تکرار کردیم که لفظ وضع شده است این تفسیری برای دلالت مقدمات حکمت نیست چون ما در صدد درست کردن چنین تفسیربودیم که در اینصورت نیازی به مقدمات حکمت نداریم خود لفظ وضع شده است بنابر این این مطلب هم مطلب قابل قبول نیست این مسلک یا باید برگردد به همان حرف قدما که جامعش وضع شده باشد برای طبیعت مهمله و مطلقش وضع شده برای طبیعت مطلقه مضافا به این که مشکل دیگر در مسلک قدما ثبوتا هم نیست


تصویر دومی که دارند در همان تعهد این اگر تعهدی کرد لفظی بدون قید اورد مرادش طبیعت مطلقه است چنین تعهدی کسی ندارد و اگر داشته باشد اشکال وجه اول جاری است مگر کسی قائل شود این تعهد در جایی است که مقدمات حکمت تمام باشد این تقریب دوم از مسلک دوم باشد پس صحیح همان مسلک اول است دلالات مطلقات بر نفی قید در جایی که ذکر قید نکندو مقدمات حکمت تمام باشد هر جا تمام شد مقدمات حکمت خود تمامیت ظهور حالی را درست می کند و دلالت تصدیقی حال متکلم در مقام تخاطب درست می کند که مراد ذکر قید نیست و این ظهور حالی ایجاد می شود که در دلالات وضعی هم ما این ظهور را نیاز داریم که ظهور تصدیقی است و این غیر از ظهور تصوری است این که متکلیم بیان کرده است جدا آن را اراده است و می خواهد در دلالت وضعی بیانی و ایجابی می خواهد در دلالت مطلقات سکوتی است و از باب لا بیان این جا سلبی سکوتی یعنی اینکه بیان نکرده ولی نمیخواهد ولی قیدی در ان ذکر نکرده است و مقدمات حکمت تمام است سکوت از این مقام کاشف از عدم مرید و عدم قید در مراد جدی است این دلالت تصدیقی است و ظهور حالی اقوی است و خیلی جاها مقدم میشود بنابر این دلالت مقدمات حکمت دلالت تصدیقی محض اس دلالت وضعی تصدیقی وضع نیست تصوری هم دارد که لفظی از دیوار هم بشنود باز هم تصور از آن معنا در ذهن سامع می آید ظهور در جدیت اقوی است چون ظاهر حال متکلم این است که چیزی که بیان می کنند اراده کرده اند و می خواهند . بخلاف سکوت که سکوت به این شدت نیست لذا این ظهور اضعف میشود ان اقوی می شود و این ظهور تصدیقی محض است دلالت مستند به لفظ نیست و لفظ قید را نفی نکرده است تا بتوان متکلم را مواخذه کرد خود سکوت دلالت تصدیقی دارد که عند العقلاء حجت است تحلیل دلالات بازگشتش به مسلک اول است عند المتاخرین برخلاف قدما که خواستند دلالت را لفظی کنند که


مثل این که اگر گفت اغسله نگفت مره اخری نفی می شود به اطلاق لفظی اگر گفت نجس بیان می کند که مکلفین عمل کنند و اگر دو بار تطهیرش لازم بود باید می رفت می شست چون محل ابتلای مکلف است که خلاف مقصود اگر منظور بود باید می گفت اگر ساکت شد جامع غسل کافی است و دوبار شستن کافی است یا تعفیر لازم نیست مثل ولوغ الکلب چون این ها محل ابتلا است عرف توقع دارد که اگر تعدد غسل واجب بود یا تعفیر واجب بود باید می گفت حال بیان نکرد اطلاق مقامی یک بار شستن هم تطهیر حاصل می شود اطلاق مقامی با اطلاق لفظی فرق می کند