اصول جلسه (61)

درس خارج اصول حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى


جلسه 61 / يكشنبه / 16 / 12 / 1388


مسلك سوم: نسبيّت معانى حرفى:


 


3 ـ مسلك نسبيت معانى حرفى: اين مسلك قائل است بر اينكه معانى حرفى با معانى اسمى ذاتاً فرق دارد و دو نوع معنا مى باشند و اختلاف ميان آنها در ذات معنا است حتى آن اسامى كه تفسير معانى حرفى هستند ـ مانند نسبت ظرفيت و ابتدائيت ـ باز هم داراى حقيقت معناى حرفى نيستند بلكه اين يك معناى اسمى است كه منتزع از معناى حرفى است و اكثر محققين و علماى اصول به مسلك سوم ـ يعنى اختلاف معانى حروف و اسماء ـ قائلند ليكن در كيفيت تبيين آن، تعبيرات و بيانات مختلفى را ارائه كرده اند برخى، بر حسب ذوق و سليقه خود از تعبيرات و اصطلاحات فلسفى استفاده كرده اند مانند مرحوم محقق اصفهانى (رحمه الله)، و برخى مانند مرحوم ميرزا (رحمه الله) تعبيرات عرفى ترى دارند و بحث ايجادى بودن معانى حرفى و اخطارى بودن معانى اسميه را مطرح كرده اند و برخى تعابير ديگرى، كه مجموع اين بيانات را مى توان تحت عنوان مسلك سوم، كه همان نسبى بودن معانى حروف باشد مطرح كرده و شايد بتوان روح بحث را به يك نكته ارجاع داد و اشكالات متبادل ميان آنها را به بخشهاى اضافى بيانات هر يك نه به اصل مدعى ـ كه در همه آن بيانات به آن توجه شده است ـ برگرداند. ما ابتداءً مسلك نسبيت را به بيان عرفى و ساده تعبير مى كنيم بعد وارد تعبيرات دقيقتر و با اصطلاحات بيشترى خواهيم شد.


بيان عرفى مسلك نسبيت:


اما بيان ساده آن اين است كه گفته مى شود حروف و ملحقات آن مانند هيئات و اسماء از براى معانى نسبى وضع شده اند و مقصود از معانى نسبى، حقيقت نسبت و انتساب و ارتباط ميان دو معنا و مفهوم است زيرا ما در خارج و در ذهن وجداناً اين چنين است كه هم ذوات اشياء را داريم و هم انتساب بعضى با بعضى ديگر و تركيب ميان آنها را مثلا: آب را تصور مى كنيم كه در خارج موجود است و اناء را هم تصور مى كنيم كه باز در خارج موجود است و اضافه بر آن دو، ممكن است انتساب و قرار گرفتن آب در آن ظرف را به نحو تركيب داشته باشيم كه در اينجا يك نسبتى در خارج ايجاد مى شود ميان آب كه موجود اول است با ظرف كه موجود دوم است و اين در ظرف قرار گرفتن آب يك واقعيت اضافى است غير از واقعيت وجود آب و ظرف، چون ممكن است همين ظرف و همين آب موجود باشند ولى آب در آن ظرف نباشد و جاى ديگر باشد پس اين تركيب و انتساب يك حقيقت و واقعيت بيشترى است بر واقعيت وجود آب و وجود ظرف، و در حقيقت در اين امر اضافى ما با يك ارتباط و نسبت و تركيب ميان دو شىء، مواجه هستيم كه اين رابطه و نسبت هم در خارج ميان دو موجود آب و ظرف بر قرار مى شود و هم در ذهن، وقتى آب در ظرف را به نحو تركيب تصور مى كنيم يعنى اين رابطه همانگونه كه در خارج برقرار است، ارتباط ميان دو متصور در عالم لحاظ و تصور ذهنى نيز برقرار است و اين نسبتها انواع و انحاء گوناگونى دارد و در اين مسلك گفته مى شود كه حروف براى افاده اين چنين ارتباط و نسب وضع شده است و طبيعت اين معانى نسبى اين است كه بين دو طرف شكل مى گيرد يعنى حالت و رابطه اى است كه قائم بين دو طرف است و خودش طرف نيست بلكه در ضمن دو طرف ايجاد مى شود و همينگونه در ذهن هم مى آيد يعنى در ذهنمان يك وقت مفهوم آب و مفهوم ظرف را داريم و يك وقت اضافه بر آب و ظرف آبى كه در ظرف است را تصور مى كنيم كه در ذهنمان هم نسبت را داريم كه بين آب و ظرف قائم شده است.


مراد مسلك نسبيت:


مقصود از مسلك نسبيت اين است كه معانى حروف عبارت است از اين ارتباطات واقعى بين معانى و مفاهيم، نه مفهوم ارتباط، چون مفهوم ارتباط يا نسبت ظرفيت و ابتدائيت اينها نسبت نيستند بلكه خودشان طرف نسبت قرار مى گيرد و لذا مى توانيد بگوييد مثلا ( النسبة الابتدائيه قبل النسبة الانتهائيه ) به عبارت ديگر مفهوم نسبت ظرفيت يا نسبت ابتدائيت يا هر مفهومى را كه شما از نسبت واقعى انتزاع كنيد چون آن عنوان را مستقلا و بدون طرفين انتزاع مى كنيد همانند عنوان آب و ظرف است كه نسبت و ارتباط نبوده بلكه طرف ارتباطات قرار مى گيرد و خودش نسبت و ارتباط نيست با اينكه از آنها انتزاع شده است همانند مفهوم جزئى كه خودش مفهوم كلى است و جزئى نيست يعنى حقيقت خودش را ندارد اگر چه از مفاهيم جزئى مانند مفهوم زيد و عمرو انتزاع شده است يعنى جزئى عنوانى است نه حقيقى و مفهوم نسبت هم نسبت عنوانى است نه واقعى بنابر اين بين معناى حرفى و معناى اسمى تفاوت ذاتى و حقيقى وجود دارد و از آنجا كه معانى حرفيه براى واقع نسبت وضع شده اند مى بايستى واقع ارتباط و نسبت را در ذهن ايجاد كنند و لذا در عالم


ذهن هيچ موقع به شكل مفهوم مستقل نمى آيند بلكه هميشه به شكل نسبتى بين دو مفهوم و دو طرف مى آيند و در ذهن هم قائم به دو طرف مى باشند يعنى ارتباط را در ذهن ايجاد مى كنند و لذا مرحوم ميرزا (رحمه الله) با آن ذوق دقيق عرفى خود تعبير كرده است به اين كه معانى حروف، ايجادى هستند و اخطارى نيستند يعنى نقش ايجادى دارند و نسبت و ارتباط را در ذهن شكل مى دهند اما معانى اسمى اخطارى است كه تعبير دقيق و زيبائى است. و اما تعبيرات اصطلاحى تر را اگر بخواهيم وارد شويم سه نكته اصلى در آن است كه مرحوم شهيد صدر آنها را به پنج مقدمه تقسيم كرده كه داراى توضيحات اضافى است.


مقدمات پنج گانه شهيد صدر (رحمه الله):


 


مقدمه اوّل: مربوط به تحليل عالم ذهن و خارج است نسبت به مفاهيمى كه از خارج به ذهن منعكس مى شود و حاصل آن اين كه همانگونه كه در خارج در مثال آب در كوزه، ما وجود آب و وجود كوزه و وجود رابطه اى ميان آن دو را داريم در ذهن خود نيز هم تصور آب و هم كوزه و هم رابطه ميان آن دو را داريم يعنى به لحاظ معناى متصور و ملحوظ بالذات در عالم ذهن، همانند خارج، سه چيز ثابت است:


الف  ) مفهوم آب كه برگرفته از آب خارجى است و ذات آن را در ذهن منعكس مى كند.


ب  ) مفهوم كوزه كه همانند مفهوم آب است.


ج  ) واقع ارتباط و نسبت ميان آن دو كه اين معناى سوم با آن دو معنا فرق دارد در اين كه آن دو مفهوم در ذهن مصداق آب و كوزه حقيقى نبوده بلكه عنوان و ماهيت آن مى باشد يعنى آب و كوزه به حمل اولى است بر خلاف مفهوم سوم كه ربط و نسبت به حمل شايع است زيرا مقصود از آن ايجاد سنخ همان ارتباطى كه در خارج بوده، مى باشد ليكن ميان دو ملحوظ بالذات و دو موجود به وجود ذهنى، زيرا تا اين ارتباط حقيقتاً ايجاد نشود آب در كوزه ديده و لحاظ نمى شود و اين همان ايجادى بودن معناى حرف است كه مرحوم ميزار گفته است.


مقدمه دوّم اينكه: مفهوم انتزاعى نسبت ظرفيت، معناى حرفى نيست زيرا ارتباط به حمل شايع صناعى نيست بلكه همانند مفهوم آب و كوزه است تنها عنوان حقيقتى را در ذهن اخطار مى كند پس نمى تواند معناى حرفى باشد بلكه خود، طرف معانى حرفى قرار مى گيرد و اين از مقدمه سابق است.


مقدمه سوّم اينكه: حالا معانى نسبى، جامع ذاتى ندارند يعنى اگر ما سه نسبت را در نظر بگيريم مثلا نسبت آب در اين ظرف خارجاً و نسبت آب در ظرف در ذهن متكلم و در ذهن سامع، اين سه نسبت هر كدامشان مصداقى هستند غير از مصداق ديگرى، جامعى كه از اينها انتزاع مى شود يك جامع عنوانى و عرضى است نه ذاتى و حقيقى، زيرا در اصطلاح منطق و فلسفه جامع ذاتى عبارت از آن جامعى است كه ذاتيات مصداق را داشته باشد و تنها وجود عينى مصداق، كه غير از ذاتيات آن است را ندارد مثل ماهيت انسان، كه ماهيت حيوانيت و ناطقيت در انسان محفوظ است و وجودش گاهى در خارج و گاهى در ذهن است و علت آن اين است كه ذاتيات آن جامع متقوم به وجود مشخص و عينى خارجى و يا ذهنى نيست تا با تجريد و الغاى تشخصات حاصله از وجود ـ كه طريقه جامع سازى همين است ـ آن ذاتيات حذف شوند. ليكن اين نحو جامعى در معانى نسبى، معقول نيست زيرا هر يك از سه نسبت فوق الذكر و هر نسبت ديگرى قائم به شخص طرفين وجودى خود هستند كه به محض تجريد ذهنى و الغاى وجود عينى طرفين، ديگر نسبتى محفوظ نخواهد ماند. بله، مفهوم و عنوان نسبت را مى توانيم در ذهن لحاظ كنيم و ليكن اين جامع عرضى و عنوانى است نه حقيقى، زيرا حيثيت ارتباط و نسبت در آن محفوظ نيست.


مقدمه چهارم: نتيجه سوم است زيرا وقتى كه جامع ذاتى ميان نسب و ارتباطات نبود پس تقرر ماهوى هم ندارند و تقرر معانى حرفى نيز، در طور وجود آنها خواهد بود چون نسبت به وجود اطرافش قائم مى باشد و تا طرفين و واقع نسبت ميان آن دو، وجود و واقعيت پيدا نكند نسبتى در كار نخواهد بود چه در خارج و چه در ذهن پس معنى حرفى تقرر ماهوى قبل از وجود ندارد و در حقيقت اين تقرر ماهوى از لوازم همان داشتن جامع ذاتى است و معنائى، تقرر ماهوى دارد كه ماهيتش با قطع نظر از وجود، مشخص باشد و اين همان جامع ذاتى است كه وجود خارجى و يا ذهنى، بر آن عارض مى شود چون ذاتياتش متقوم به وجود نمى باشد پس نسبت كه جامع ذاتى و ماهوى ندارد با قطع نظر از وجودتقرر ماهوى  هم ندارد،و تا در ذهن ايجاد نشود مشخص نمى شود،پس تقرر آن در طول وجودش مى باشد.


مقدمه پنجم: مربوط به تحليل كيفيت حكايت معناى حرفي ـ كه نسبت است ـ از خارج ذهن مى باشد.زيرا وقتى ثابت شد كه نسبت موجود در ذهن، مصداقى غير از مصداقى نسبت موجود در خارج ميان آب و كوزه، و مباين با آن است پس چگونه از آن حكايت، مى كند زيرا مقصود از حكايت انطباق و صدق است و اين در كليات و جوامعى متصور است كه تقرر ماهوى و يا عنوانى داشته باشد با قطع نظر از وجود، تا بر موجود در خارج منطبق شود و اين مطلب در معناى حرفى غير معقول است پس چگونه حكايت از خارج مى كند.پاسخ آن است كه اين حكايت و انطباق بلحاظ طرفين معناى حرفى است كه وقتى با هم منتسب شده و تركيب شده باشند مفهوم مركب بر مركب خارجى صدق خواهد كرد. و در اين مبحث نكاتى نيز خواهد آمد. و از اين مقدمات مقدمه اوّل و سوّم و پنجم مهم است.


نتيجه مقدمات فوق:


بر اساس آنها مشخص مى شود كه معانى حرف، ايجادى است و معناى ايجاديت در كلام ميرزا هم مشخص مى شود كه ايجاديت، در عالم معانى و تصورات ذهنى است نه در كلام يا استعمال، چنانكه اشكال شده است و منظور از وجود رابط در كلام محقق اصفهانى نيز كه به تعبيرات و اصطلاحات فلسفى مطرح كرده همين مطلب است.