درس خارج اصول حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى
جلسه 113 / سه شنبه / 4 / 8 / 1389
ادامه بحث تركيب و بساطت مشتق:
ما در جلسه گذشته عرض كرديم اگرچه اصوليون بحث منطقى مير سيد شريف را به بحث لغوى اصولى كشيده اند و در بحث ادبى اصولى به آن استناد كرده اند ولى اين دو بحث با هم فرق دارند و استناد به آن بحث در اين بحث درست نيست و اساساً خلط اين بحث با آن بحث تمام نيست. زيرا كه آن بحث هم موضوعش با موضوع بحث اصولى فرق مى كند و هم جهت بحث تركيب و بساطت كه فلاسفه و منطقيون قائلند با جهت بحث لغوى ما فرق مى كند.
در آن بحث، بحث از فصل يا عرض خاص است يعنى اجزاء تحليلى عقلى ذات ماهيات و طبايع است كه در تعريف آنها به كار مى رود يعنى نظر به جنس و فصل حقيقى ماهيات و طبايع است و ممكن است دالّ بر جنس و فصل حقيقى ماهيات اصلاً اسم مشتق نباشد بلكه اسم جامد باشد. مثلاً اگر شىء را تعريف كرديم به (حجر) و يا (شجر) باز هم گفته مى شود كه اين مركب از شىء است كه له (الحجرية) يا (الشجرية) تا ترتيب امور باشد و اشكال ميرسيد شريف وارد است. يعنى اگر كسى فصل حقيقى را تشخيص داد و اسم جامدى برايش گذاشته شد و آن را در تعريف آورد حد ناقص خواهد بود و اشكال مرحوم سيد ميرشريف وارد مى شود اگر كسى بگويد آن فصل را ما تحليل مى كنيم و مى گوييم كه دو چيز است يكى شئيت است و ديگرى شجريت و يا حجريت است و يا غيره است. و اين مطلب صحيح است زيرا كه نظر به فصل حقيقى است و در فصل حقيقى با قطع نظر از مداليل الفاظ نمى توانيم مفهوم عرضى را اخذ كنيم.
بنابراين اولاً: موضوع بحث منطقى اجزاء ماهيت و طبايع است. هر چند دال بر آنها اسم جامد باشد. و ثانياً: جهت و حيثيت بحث منطقى بساطت واقع فصل و يا تركيب آن است از دو ماهيت عرضى و ذاتى در صورتى كه جهت بحث اصولى در تركيب مشتق بحث از تكثر معناى موضوع له لفظ مشتق است حتى اگر فصل حقيقى نباشد و مفهوم انتزاعى محض باشد و به عبارت ديگر بحث از ترادف (قائم) با (شىء له القيام) از نظر مفهومى و تصورى است كه از اين دو لفظ به ذهن خطور مى كند، در صورتى كه جنس و فصل از نظر مفهوم تصورى مرادف با نوع نيست اگر چه حقيقت آن را تشكيل مى دهند مثلاً مفهوم انسان همچنانكه مرادف با موضوع حيوان نيست مرادف با حيوان ناطق هم نمى باشد تا چه رسد به اينكه اجناس بعيده را هم در تعريف وارد كنيم و تعريف منطقى حد تام به معناى ترادف تصورى و لغوى نيست و لذا انسان كه نوع است و اسم جامد است از نظر اصولى بسيط است و مركب نيست با اينكه از نظر منطقى هر نوعى، مركب از جنس و فصل است.
بنابراين جهت دو بحث منطقى و اصولى از مشتق نيز با هم يكديگر متفاوت است و نبايد با يكديگر خلط شود.
البته بعداً خواهيم گفت كه مقصود قائلين به تركيب مشتق تعدد و تكثر لحاظ و تصورات مستقل ذهنى نيست بلكه تركيب در ملحوظ به لحاظ واحد است همانند مفهوم (خانه) كه در آن سقف و ديوار و زمين و درب و پنجره به شكل ضمنى ملحوظ است هر چند در يك لحاظ و تصور و نه در تصورات متعدد وليكن بحث منطقى از اين جهت نيست بلكه مفهوم و ملحوظ ذهنى واحد مانند انسان، حيوان، شجر و غيره را به لحاظ محكى آن كه طبيعتش از طبايع حقيقى و خارجى است به اجزاى ماهوى ذاتى متعدد تحليل و تجزيه مى كند كه آنها به شكل ضمنى هم در ذهن ملحوظ و متصور نباشد و اين نكته در اين بحث مورد غفلت قرار گرفته است. و لذا لازم است موضوع و جهت بحث مشخص شده و تركيب و بساطت به لحاظ معانى مورد بحث قرار گيرد نه به لحاظ تحليل عقلى منطقى همچنين استدلال بايستى تبادر و وجدان لغوى و امثال آن باشد و نه بحث هاى منطقى ذكر شده.
بنابراين مصبّ بحث از تركيب و بساطت اصولى در مشتق تركيب و بساطت به لحاظ معانى است نه به لحاظ طبايع از نظر تحليل عقلى. اگر بخواهيم طبيعت انسان را تحليل كنيم مثلاً اجناس بعيد و قريب آن را و همچنين فصولش را لحاظ مى كنيم ولى در عين حال در مقام مفهوم انسان مى گوئيم مفهوم انسان واحد و بسيط است. و مرادف با آنها نيست وليكن در تركيب و بساطت مشتق بحث مى كنيم كه مركب از يك مفهوم و معنا است مانند اسم جامد و يا اين كه چند معناى مندمج با هم و در يك لحاظ دارد مانند جمله ناقصه (شيء له المبدأ) و اين بحثى صرفاً لغوى و ادبى است و منطقى نيست. و در بحث اصولى، بساطت يا تركيب مشتق از دو جهت بحث شده است:
يكى اينكه آيا مشتق از نظر مفهوم مركب است يا بسيط، و بحث ديگر اينكه مركز ثقل و انتزاع مشتق ذات است و يا مبدأ كه در آن هم اختلاف شده است چون كه در خارج در موارد مشتق مبدأ و ذات و تلبس ذات به مبدأ را داريم. و لذا بحث شده است كه مشتق منتزع از ذات است و يا مبدأ و در نتيجه چهار قول در اين بحث شكل گرفته كه هر چهار قول هم قائل دارد.
اقوال در مسئله:
1 ـ قول اوّل: قول مرحوم ميرزا (رحمه الله) است. ايشان گفته است مشتق بسيط است و مركب نيست و انتزاعش هم از مبدأ است مثلاً عالم همان علم است كه قابل حمل بر ذات و لابشرط از آن است.
2 ـ قول دوّم: اين قول را مرحوم صاحب كفايه دارد كه مشتق بسيط است معناى وحدانى دارد و ليكن منتزع از ذات است و عالم يعنى ذاتى كه متلبس به علم است ولى بلحاظ تلبسش يك عنوان وحدانى از آن ذات منتزع مى شود.
3 ـ قول سوم: قول مرحوم آقا ضياء (رحمه الله) است كه قائل به تركيب مشتق از دو معناى مبدأ و نسبت شده است و ذات در آن اخذ نشده است و تنها مبدأ در آن اخذ شده است.
4 ـ قول چهارم: قول مرحوم حاج شيخ اصفهانى (رحمه الله) و آقاى خويى (رحمه الله) و ديگران است. كه مشتق را مركب از سه جزء دانسته اند كه اين سه جزء (ذات له المبدأ) به نحو تحليلى و مندمج در هم است و در يك وجود ذهنى در ذهن مى آید.