فقه جلسه (406)

درس خارج فقه حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى ـ  جلسه 406  ـ  دوشنبه  1392/7/29


 


بسم الله الرحمن الرحيم


(مسألة 5: يكره تملك ما دفعه زكاة وجوبا أو ندبا سواء تملكه صدقة أو غيرها على ما مر فى زكاة المال) در مسئله بيستم از مسائل ملحقه اى كه در ذيل مسائل مال مطرح شد در آنجا همين مسئله فوق ذكر شد و روايات متعددى در آنجا وجود داشت كه نهى مى كردند كسى كه مالى را صدقه داده است مجدداً بخرد و مالك شود مگر به ارث به عبارت ديگر بخواهد دو باره مالك مال زكوى كه دفع كرده است شود و آن كراهت در اين جا هم هست و فرقى هم نمى كند زكات فطره وجوبى باشد يا استحبابى انواع تملك ها را مى گيرد به استثناى ارث اين مسئله روشن است و بيانش تكرار محض است.


(مسألة 6: المدار فى وجوب الفطرة إدراك غروب ليلة العيد جامعا للشرائط فلو جنّ أو أغمى عليه أو صار فقيرا قبل الغروب و لو بلحظة بل أو مقارنا للغروب لم تجب عليه كما أنه لو اجتمعت الشرائط بعد فقدها قبله أو مقارنا له وجبت كما لو بلغ الصبى أو زال جنونه و لو الأدوارى أو أفاق من الإغماء أو ملك ما يصير به غنيا أو تحرر و صار غنيا أو أسلم الكافر فإنها تجب عليهم) اين مسئله بسيار مهمى است كه مدار در وجوب فطره بر مكلفين كه شرايط وجوب را دارا هستند مثل حريت، عقل ، غنا و اسلام به چه زمان و وقتى است كه در آن زمان بايد اين شرايط باشد كه گفته شده است آن زمان، وقت غروب شب عيد است و مدار اين است كه مكلف وقت تعلق وجوب زكات جامع آن شرايط باشد مرحوم سيد(رحمه الله) مى فرمايد (المدار فى وجوب الفطرة إدراك غروب ليلة العيد جامعا للشرائطك فلو جنّ أو أغمى عليه أو صار فقيرا قبل الغروب و لو بلحظة بل أو مقارنا للغروب لم تجب عليه كما أنه لو اجتمعت الشرائط بعد فقدها قبله أو مقارنا له وجبت كما لو بلغ الصبى أو زال جنونه و لو الأدوارى أو أفاق من الإغماء أو ملك ما يصير به غنيا أو تحرر و صار غنيا أو أسلم الكافر فإنها تجب عليهم) و مشهور هم همين فتوا را بيان كرده اند بلكه ادعاى اجماع بر آن شده است كه ميزان حصول آنها قبل از غروب و يا زمان غروب است كه واجد جميع آن شرايط باشد.


مدرك اين حكم مشهور مى تواند يكى از دو وجه باشد.


وجه اول: نكته اى است كه در باب زكات مال هم ذكر شد كه در آنجا هم شرايطى ذكر شد مثل بلوغ ، عقل ، حريت و بلوغ نصاب اين شرايط بايد وقت تعلق وجوب زكات وجود داشته باشد كه گذشت 11 ماه در اموالى بود كه حول در آنها شرط بود و در مثل غلات وقت تعلق زمانى است كه صدق غله كند اين استظهار هم در اين جا مى آيد كه ظاهر شرايط زكات اين است كه بايستى در وقت مبدا تعلق اين شرايط باشد تا وجوب تعلق بگيرد و اگر زمان تعلق شرايط موجود نبود گرچه بعد هم حاصل شود ديگر واجب نيست و در اين جا غروب شب عيد زمان تعلق فطره است اما اگر در اين زمان آن شرايط موجود نبود و قبل از اين زمان بود و در اين زمان رفع شد وجوب فطره نخواهد بود و اگر بعد هم شرايط موجود شود باز هم فايده ندارد چرا كه اجتماع اين شرايط در اول زمان تعلق واجب است و مستظهر از رواياتى كه در خصوص زكات فطره آمده است و گفته است كه تماميت روزه به ادا زكات فطره است و يا روايتى كه مى فرمود مى تواند تعجيل كند قبل از حلول هلال شوال بپردازد آن است كه در زمان غروب شب عيد زمان تعلق فطره است پس بايستى شرايط در اين وقت و يا از لحظه اى قبل از آن تا غروب جمع شود تا مشمول وجوب زكات فطره گردد.


اين وجه در آن جا هم محل اشكال شد و اين جا نيز به طريق اولى مورد اشكال است چون در اين جا رواياتى كه از آن استفاده مى شود كه زمان تعلق فطره دخول ماه شوال و خروج ماه رمضان است، ظهور ندارد در اين كه مبدا زمان تعلق فقط اول غروب است بلكه ظاهر است در اين كه وقت وجوب و اداء فطره تا قبل از زوال روز عيد باقى است بنابراين اگر اين شرايط بعد از غروب هم حاصل شود و كسى كه قبل از غروب فقير بوده و بعد از آن غنى يا بالغ يا عاقل شود مشمول دليل وجوب است ولى اگر قبل از غروب واجد شرايط باشد و از ابتداى غروب فاقد يكى از آنها شود مشمول وجوب نخواهد بود .


وجه دوم:  استفاده شرطيت از حديث معاويه بن عمار است - كه گذشت - و در ذيلش شبه تعليل آمده بود (قَال لَا قَدْ خَرَجَ الشَّهْر) و (لَيْسَ الْفِطْرَةُ إِلَّا عَلَى مَنْ أَدْرَكَ الشَّهْر)سؤال در مورد مولودى بود كه بعد از ليله عيد به دنيا مى آمد و يا كافرى كه در شب عيد اسلام مى آورد حضرت(عليه السلام) فرمود چون ماه را درك نكرده است زكات ندارد اين روايت را مشايخ ثلاثه نقل كرده اند ليكن در سندى كه مرحوم صدوق(رحمه الله) در فقيه نقل كرده است على بن ابى حمزه بطائنى وجود داشت كه تضعيف شده است ولى سند مرحوم شيخ(رحمه الله)و مرحوم كلينى(رحمه الله)در كافى سند صحيحى است و در نقل صدوق آمده است (لَيْسَ الْفِطْرَةُ إِلَّا عَلَى مَنْ أَدْرَكَ الشَّهْر) و در نقل مرحوم كلينى(رحمه الله)و مرحوم شيخ(رحمه الله) آمده است (قَال لَا قَدْ خَرَجَ الشَّهْر) و سوال دوم كه از اسلام كافر است جدا شده است و گفته شده كه اين روايت گرچه سوال از آن دو مورد بوده است ولى چون جواب كلى است و شبه تعليل است (قَدْ خَرَجَ الشَّهْرُ) مخصوصاً تعبير روايت مرحوم صدوق(رحمه الله) (لَيْسَ الْفِطْرَةُ إِلَّا عَلَى مَنْ أَدْرَكَ الشَّهْر) و يك ضابطه كلى است كه ساير شرايط را هم شامل مى شود بنابر اين استفاده مى شود كه ميزان اجتماع آن شرايط است از غروب بلكه قبل از غروب تا غروب اما اگر بعد از غروب حاصل شود ديگر فائده اى ندارد و مورد الغا خصوصيت مى شود و تعليل در تعميم ظهور پيدا مى كند و اين مدرك مشهور شده است كه دو اشكال بر اين استدلال ايراد شده است.


1) روايت گرچه ضابطه اى داده است ولى مقصود از ادراك الشهر ادراك شرايط نيست بلكه مقصود از ادراك وجود و حيات است يعنى كسى كه قبل از غروب و خروج شهر موجود و حىّ باشد موضوع زكات است چون سوال از مولدى است كه يولد ليلة العيد يعنى حيات خارجى نداشته است و اسلام هم كه ذكر شده است چون اسلام هم نوعى حيات معنوى و حكمى است براى كافر كه با اسلام زنده مى شود پس نمى توان از اين روايت استفاده كرد كه اگر بقيه شرايط هم در شب عيد واقع شد ديگر بر آن شخص فطره واجب نيست.


روح اين بيان قابل قبول است گرچه تعبير ذكر شده خيلى قابل قبول نباشد زيرا اين كه بگوييم سوال از اسلام ناظر به حيات است عرفى نيست و به اين تقريب قابل قبول نيست اما اصل آن بيان مورد قابل قبول است و مى توان اشكال را به اين نحو تقريب كرد كه اين روايت ناظر به من تجب عنه است گرچه در حرّ كافر استفاده مى شود كه وجوب عليه هم ندارد ليكن ظاهر سوال حتى از اسلام كافر ناظر به اين است كه آن رأسى كه بر آن زكات فطره است ـ چه بر خودش و چه بر من يعول به ـ اگر پس از غروب و شب عيد محقق شود مانند بچه اى كه شب متولد شود و يا كافرى كه در اذهان مركوز است كه فطره نمى دهند و از آنها گرفته نمى شده است ـ به هر جهتى ـ اگر شب عيد اسلام بياورد آيا بازهم موضوع من تجب عنه الفطره است يا نه و اين ربطى به شرايط تكليف و من تجب عليه ندارد هر چند از آن در طرف نفى استفاده مى شود كه بر كافر حرى كه اسلام بياورد فطره واجب نيست ليكن حيثيت سوال و نكته آن تحقق موضوع و من تتعلق به الفطره در شب عيد است و اين شامل مسلمانى كه در شب بالغ يا عاقل يا غنى شده است، نمى شود زيرا كه او موضوع و متعلق رأسى كه تجب عليه الفطره بوده مى باشد هر چند بر وليش اخراج فطره از او واجب بوده و اين نكته لااقل از اين است كه موجب اجمال تعليل و عدم شمول ساير شرايط مى شود.


حاصل اين كه ظاهر سؤال در اين حديث سؤال از تأخر تحقق موضوع و من تجب عنه الفطره از ماه رمضان است نه از تأخر تحقق شرط من تجب عليه نسبت به كسانى كه موضوع فطره واجب يا مستحب فى نفسه هستند وليكن ممكن است بر آن ها واجب نباشد و بين اين دو مطلب فرق روشنى است و ظاهراً  در كلمات اصحاب با يكديگر خلط شده و آن دو يكى فرض شده است.


بنابراين معتبره مذكور هم نمى تواند مدرك اين حكم باشد و مقتضاى قاعده تعلق وجوب فطره است حتى بر كسى كه بعد از غروب جامع شرايط تكليف مى شود بلكه تا قبل از ظهر عيد نيز حكم همين است مگر اجماعى بر خلاف در كار باشد و احتمال مدركيت و استناد مجمعين به اين حديث نرود لهذا لااقل از وجوب احتياط است .


اشكال دومى هم در اين جا مطرح كرده اند كه اگر مدرك مشهور اين باشد اگر مقارن غروب هم شرايط جمع شود كافى نيست زيرا كه روايت علت نفى را خروج ماه مبارك رمضان و يا عدم ادراك آن قرار داده است كه لازمه اش آن است كه مقدارى ـ ولو يك لحظه ـ از ماه مبارك را نيز درك كند پس اگر مقارن غروب جامع شرايط شود كافى نيست زيرا ماه مبارك خارج شده و درك نشده است.


اين اشكال مهمى نيست چون ممكن است به آن ملتزم شوند چنانچه برخى شده اند مضافاً بر اينكه بعيد نيست كسى از روايت استظهار كند كه يك لحظه قبل از غروب تا غروب شرط است يعنى بقاى شرايط تا حصول غروب كه وقت وجوب است نيز لازم است لهذا برخى از اصحاب هر دو قيد را اخذ كرده اند كه يك لحظه قبل از غروب واجد الشرايط باشد بعد هم باقى بماند تا زمان وجوب و غروب.