اصول جلسه (636)

درس خارج اصول حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى ـ جلسه 636  ـ  شنبه 1395/06/27


بسم الله الرحمن الرحيم


شمول خطابات  براى معدومين و غائبين از مجلس خطاب


اصل بحث عام و خاص تمام شد و بحث در ذيل مباحث عام و خاص بود كه آيا خطابات شرعى اختصاص به مشافهين دارد و شامل به معدومين و غائبين نمى شود و يا نه عام است اين بحث در حقيقت بحث در آن دسته خطابات شرعى و ادله شرعى است كه مشتمل بر ادوات خطاب است مثل كاف خطاب يا توجيه كلام به حاضرين اما اگر دليل و نص شرعى با سياق و لسان خطاب نباشد بلكه با لسان جعل حكم بر عنوان كلى باشد مثل آيه حج كه جعل وجوب حج است بر كلى انسان (لله على الناس حج البيت) آنجا اين بحث نيست زيرا كه عام است و شامل همه انسانها در همه ازمنه است اما اگر همين خطاب اين گونه باشد كه (انتم عليكم حج البيت) چون كه خطاب شامل افراد حاضر مى شود و گفته مى شود كه اين خطاب موضوع حكم را هم خاص مى كند ولى اين جا بحث شده است كه آيا ادوات خطاب اطلاق ندارد يا اطلاق دارد و شامل معدومين هم مى شود قدما بيشتر ادعاى اختصاص مى كردند كه خطاب تنها شامل حاضر در مجلس خطاب است و شامل غائب نمى شود چه رسد به معدومين، قولى هم اين است كه خطاب عام است و شامل غائب و معدوم هم مى شود و يك قول هم تفصيل است كه مرحوم ميرزا(رحمه الله) قائل شده است كه خطاب به نحو قضاياى حقيقيه عام است ولى به نحو قضايا خارجيه خاص است.


در ابتداى بحث مرحوم ميرزا(رحمه الله) به تبع مرحوم آخوند(رحمه الله) فرموده است كه در اينجا دو بحث و نزاع است يكى عقلى به اين نحو كه آيا خطاب مى تواند شامل معدوم شود يا نه و يك بحث اثباتى و لغوى است كه اگر خطاب غائب يا معدوم هم ممكن باشد آيا ادوات خطاب ظاهر در چيست براى اعم وضع شده يا خصوص حاضرين در مجلس خطاب؟ مرحوم آقاى خويى(رحمه الله) بر اين مطلب اشكال كرده است و فرموده است نزاع اول معنى ندارد و نزاع معقول همان بحث لغوى است زيرا كه در بحث عقلى اگر مقصود مخاطبه حقيقى است كه نسبت به معدوم معنا ندارد و اگر مقصود خطاب انشائى باشد كه اين هم قطعاً ممكن است حتى نسبت به حجر و جمادات پس نزاع و بحث عقلى معنى ندارد بلكه بحث صرفاً لغوى است كه آيا ادوات خطاب براى مخاطبه حقيقى وضع شده اند و يا براى مخاطبه انشائى ، كه شامل معدوم و غائب هم خواهد شد و بعد مى فرمايد ظاهر دومى است كه اين الفاظ براى مخاطبه انشائى وضع شده است و تعميم را اختيار كرده است.


اين بيان ايشان در حقيقت قابل اشكال است زيرا كه: اولا اينكه فرموده اند آن نزاع عقلى معقول نيست فرع بر اين است كه ببينيم مخاطبه حقيقى چيست و از آن چه چيزى اراده مى شود زيرا شايد مخاطبه حقيقى به گونه اى تفسير و معنا بشود كه بتوان معدوم وغائب هم مشمول آن شوند و ثانياً : ايشان كه فرمود الفاظ خطاب  براى خطاب انشائى وضع شده است مقصود ايشان از خطاب انشائى چيست اگر مقصود همان معنايى است كه صاحب كفايه(رحمه الله)ادعا مى كند و قائل به وضع براى خطاب انشائى شده است ايشان منظورشان انشاء الخطاب است كه ايجاد معنا با لفظ است چون كه مخاطبه هم مثل ندا و ترجى و تمنى از معانى انشائى هستند و مرحوم آخوند(رحمه الله) قائل است كه اين قبيل معانى با خود لفظ انشاء و ايجاد مى شود كه اگر اين مقصود آقاى خوئى(رحمه الله) باشد خودشان آن را قبلا انكار كردند و گفته اند كه ايجاد معنى با لفظ معقول نيست و لذا معناى ايجاديت را ايشان در هيچ يك از معانى انشائى قبول نكردند و گفتند كه ادوات انشاء براى ابراز آن معانى حقيقى در نفس متكلم است پس آن معنا مقصود نيست و اگر مقصود از خطاب انشائى ابراز باشد كه ابراز مخاطبه حقيقى هم خاص به حاضرين است زيرا كه مراد ابراز ما فى النفس كه قصد تفهيم و خطاب حقيقى است كه باز هم خاص به حاضرين است.


و ثالثاً : اين كه فرض شود ادوات خطاب براى معناى اعمى وضع شده است كافى نيست زيرا كه ايشان قبول دارد كه مدلول تصديقى متكلم مخاطبه و قصد تفهيم حاضرين است پس قصد جدى از خطاب انشائى مخاطبه حقيقى است مانند موارد ديگر انشاء تمنى و ترجى و امثال آن كه مى خواهد آنها را با ادوات انشاء ابراز كند و در مخاطبه نيز همين گونه است و اگر شعر مى گويد و انشاء خطاب به جمادى كند در آنجا قرينه است كه مقصود مخاطبه حقيقى و جدى نيست ولى جايى كه اصاله الجد جارى مى شود ظهور در جديت در مخاطبه حقيقى دارد كه مخصوص به حاضرين در مجلس خطاب است حال چه معناى لفظ اعم باشد يا اخص زيرا كه حجت ظهور تصديقى كلام است كه در مخاطبه حقيقى است و خاص است و موضوع حكم را قيد مى زند و ديگر اطلاق براى غائبين و معدومين ندارد.


بنابر اين اگر خطاب حقيقى غائب و معدوم معقول نباشد معناى ادوات خطاب هم اعم باشد فايده اى ندارد چون كه ظهور تصديقى حجت است و مدلول تصورى محض حجت نيست و اساساً نزاع مشهور هم به نكته اى كه ايشان گفته اند بر نمى گردد . پس بايد خطاب حقيقى را تحليل كنيم .


البته قبل از اينكه تحليل كنيم كه معناى مخاطبه چيست مناسب است ابتداء كلمات مرحوم صاحب كفايه(رحمه الله) و مرحوم ميرزا(رحمه الله) هم ذكر بشود.


مرحوم صاحب كفايه(رحمه الله) فرموده است در اين بحث سه جهت موجود است 1-) آيا تكليف معدومين معقول است يا خير؟ كه اين بحث ثبوتى و عقلى است.


2-) بحث ديگر بحث خطاب است كه آيا مخاطبه غير حاضرين ممكن است يا نه و اين هم بحث عقلى است .


3-) ادوات خطاب لغتا براى چه چيزى وضع شده است آيا عناوينى كه پشت اين ادوات قرار مى گيرد شامل معدومين و غائبين از مجلس خطاب هم مى شود يا خير كه اين بحث اثباتى و لغوى است در بحث اول : مى فرمايد تكليف فعلى اگر مقصود باشد نسبت به معدوم معقول نيست چون معدوم قابليت زجر و بعث ندارد ولى اگر تكليف انشائى متعدد باشد معقول است چون انشاء سهل المونه است.


در جهت دوم هم باز مى فرمايد مخاطبه حقيقى معدوم همچنين غائب معقول نيست ولى مخاطبه انشائى نسبت به آنها معقول است. و در جهت سوم مى فرمايد موضوع له ادوات خطاب مخاطبه انشائى است نه حيقيقى هرچند ادعا مى كند كه منصرف در استعمال ادوات خطاب مخاطبه حقيقى است زيرا كه معمولا متكلمين آن را اراده مى كنند و اين انصراف در خطابات معمولى بشر است ولى در خطابات شرعى و قانونى اين انصراف وجود ندارد بعد هم وارد بحث فلسفى مى شود كه خدا كه صاحب خطابات قرآنى است احاطه اش بر موجود و معدوم همه در عرض واحد است و همه در محضر او هستند مى شود پس خطاب حقيقى خدا به معدوم باشد و جواب مى دهد كه معدوم قابليت خطاب را ندارد و قابل ابلاغ و وصول خطاب نيست و مخاطبه حقيقى فرع بلوغ است و مى فرمايد چرا اگر مخاطب حقيقى قرآن شخص مبارك پيامبر(صلى الله عليه وآله) باشد نه مردم مى توان خطابات قرآن را حمل بر مخاطبه حقيقى نمود  چون پيامبر(صلى الله عليه وآله)حين نزول قرآن حاضر بوده است و اين بحث ديگرى است نسبت به بحث صدر كه مورد كلام است اين كه فرمودند تكليف انشائى براى معدوم معقول است اين مطلب درست نيست بله انشاء سهل المونه است ولى انشائى كه پشت سرش اراده فعلى نباشد و كاشف از آن نباشد اصلا تكليف نيست چون كه قوام تكليف به فعليت اراده است و سهل المونه بودن انشا مشكل عدم امكان تكليف معدوم را حل نمى كند. بله اگر منظور همان كلام ميرزا(رحمه الله) باشد يعنى منظور از انشاء و فعليت جعل و مجعول باشد نه انشاء و فعليت كه اصطلاحات صاحب كفايه(رحمه الله)است مطلب صحيح است يعنى مرحوم ميرزا(رحمه الله) در باب انشا و فعليت حكم يك تقسيم بندى ديگرى دارد كه انشاء حكم يعنى انشاء جعل در مقابل مجعول فعلى كه فعليت آن حكم در خارج بعد از تحقق قيود و شرايط موضوع شكل مى گيرد و فعلى مى شود مثلا جعل (ان استطعت فحج) كه قضيه شرطيه است انجام شده است و اين يك قضيه شرطيه است و مدلولش هم اراده مشروطه است نه فعلى و اين يك معناى تكليف است و نياز به وجود مكلف ندارد و يك تكليف هم وقتى استطاعت موجود مى شود شكل مى گيرد كه به مكلف مى گويد آن جعل بر تو فعلى شده است و بايد امتثال كنى كه اين تكليف به معناى مجعول است و اين مجعول در حقيقت يك چيز تصورى است كه با نگاه به جعل به عنوان حمل اولى ديده مى شود كه كانه يك چيزى در خارج فعلى مى شود و اين مجعول فعلى زمانى ايجاد مى شود كه موضوع و شرايط در خارج ايجاد شده باشد مثل قضاياى حقيقه تكوينى (نار حاره) كه ملازمه بيان نار و حرارت ازلى است اما وجود حرارت بعد از تحقق نار در خارج به نحو قضيه خارجيه است و ايشان عين اين تفكيك را در باب احكام مى آورد و حل اشكال تكليف معدوم همين است كه اين درست است البته مرحوم صاحب كفايه(رحمه الله) در ذيل كلامش هم فرموده است كه اگر تكليف معلق بر وجود مكلف شد اشكال رفع شوتد و كانه آن را جواب ديگرى قرار داده و بالاخره اين هم جعل فعلى سهل المونه است صحيح نيست و اين قوام تكليف را ايجاد نمى كند نسبت به مخاطبه حقيقى معدوم كه فرمود معقول نيست همان مطلب در اينجا مى آيد كه بايد تحليل شود معناى مخاطبه حقيقى چيست كه ممكن است با يك تفسيرى بتوان گفت مخاطبه حقيقى معدوم هم معقول است.


مرحوم ميرزا(رحمه الله) بحث اول را وارد نشده است و فقط بحث دوم و سوم را وارد شده است نزاع ثبوتى و اثباتى را در بحث دوم و سوم مطرح مى كند و مى فرمايد اگر قضيه مجعوله ولو با ادوات به نحو قضيه حقيقه باشد شامل معدوم و غائب هم خواهد شد و اگر به نحو قضيه فعليه تنجزّيه و خارجيه باشد شامل نمى شود مثلا اگر بگويد (يا من وجد من الناس يجب عليكم كذا) شامل معدومين هم مى شود زيرا وقتى كه قضيه حقيقيه شد معنايش اين است كه موضوع و مكلف تقدير وجودش شده است زيرا كه موضوع در قضايا حقيقيه معذر الوجود فرض شده است كه در آن تقدير مى شود هم مكلف و هم خطاب شود مثلا (كتب عليكم الصيام) يعنى (من وجد من الناس كتب عليه الصيام) و اين تنزيل معدوم نازل منزله وجود شده است پس در طول تنزيل خطاب آنها را هم شامل است چون كه در فرض وجودشان مى تواند مخاطب قرار گيرند و اين تنزيل راهگشاست و اطلاق را درست مى كند اما اگر اين تنزيل نباشد و قضيه خارجيه باشد اطلاق ندارد بنابر اين اگر جعل به نحو قضيه حقيقيه بود خطاب عام است چون معدوم و غائب در قضاياى حقيقيه نازل منزله موجود شدند و اگر قضيه خارجيه بود اطلاق ندارد اشكال بر اين تفصيل مرحوم ميرزا(رحمه الله) شده است كه 1-) اولا اين كه قضيه حقيقيه موضوعش مقدور الوجود است درست است ولى اين كافى نيست براى اثبات شمول خطاب از معدومين چون خطاب اضافه بر وجود حضور هم مى خواهد پس اين كه گفته تنزيل منزلة وجود در موضوع قضاياى حقيقيه اخذ شده است از براى عموم در اينجا كافى نيست زيرا كه تنزيل معدوم و غائب منزلة حاضر در كار نيست .


2-) مخاطبه معنى و امر تكوينى است و حكم شرعى نيست تا با تنزيل تعميم پيدا كند بلكه مخاطبه امر تكوينى است مثل ندا و تمنى و ترجى و تنزيل در امور تكوينى مؤثر نيست.


پس حكم هم مخصوص حاضرين است.  و از اين اشكالها معلوم مى شود كه نكته اساسى در اين بحث تجزيه و تحليل مخاطبه حقيقى است كه اين مخاطبه به چه معناست و آيا براى معدومين هم مى شود باشد يا نه و بايد اين را تجزيه تحليل كرد و مسئله را در اينجا بايد حل كرد .