درس خارج اصول حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى
جلسه 79 / دوشنبه / 30 / 1 / 1389
چند نكته در ذيل بحث اول كه بحث از ايجاديت معانى انشائى بود بعد از اينكه آن چهار معنا يا چهار وجه ذكر شد مناسب است مور بحث قرار گيرد.
1 ـ اشكالى بود كه بر وجه چهارم ذكر شد و پاسخ داده شد.
2 ـ نكته ديگر اين كه، برخى در رابطه با عبارت مشهور كه گفته اند معانى انشائى، ايجاد اللفظ باللفظ است بيان ديگرى براى ايجاديت دارند.
تفسير ميرزاى نائينى (رحمه الله) در رابطه با عبارت مشهور:
همانگونه كه در تقريرات، مرحوم ميرزاى نائينى (رحمه الله) آن را تفسير كرده و مى فرمايد معانى انشائى وجود انشائى دارند كه اين وجود انشائى با لفظ ايجاد مى شود (و مى توان اين را وجه پنجمى قرار دهيم) سپس اشكال مى فرمايند كه همانگونه كه تمنى و ترجى حقيقى داريم ترجى و طلب و تمنى انشائى هم داريم كه با خود لفظ، انشاء و ايجاد مى شود حتى در مواردى كه قصد جدى هم نباشد مانند موارد شوخى و هزل، زيرا وقتى كسى مثلاً جمله طلبيه استعمال مى كند باز هم انشاء طلب كرده است اگر چه داعى او شوخى باشد.
نقد تفسير ميرزاى نائينى (رحمه الله):
پاسخ اين تفسير هم روشن است چون برخى از اين معانى انشائى سابقاً گفته شد كه امور حقيقى هستند مانند تمنى و ترجى و استفهام كه وجود انشائى در آنها بى معناست و برخى از آنها امور اعتبارى هستند ليكن آنها هم اعتباراتى هستند كه بايستى از طرف قانونگذار و عقلاء يا شارع و خود متبايعين اعتبار بشوند و تا قصد تحقق آن اعتبارات عقلائى را نداشته باشند موجود نمى شوند و امر ديگرى به عنوان وجود انشائى و ادعائى نداريم اگر كسى آن را ايجاديت بداند اين بر مى گردد به اينكه مجرد ادعا وجود شيئى، در وجود انشائى آن شىء كافى است يعنى كسى ادعا كند من اينجا استفهام مى كنم (مثلا با كلمه هل) يا انشاء ترجى مى كنم با اينكه واقع ترجى و تمنى و استفهام ندارم باز آنها انشاء شده و ايجاد شده اند كه خيلى بعيد است مقصود مرحوم ميرزا (رحمه الله) اين باشد چرا كه در اين صورت بحثى با وى نداريم ليكن لازمه آن، انشائيت هر ادعائى است مثلاً اگر كسى ادعا كرد زيد عالم است علم انشائى مى شود، يا ادعا كرد ابن سينا زنده است ابن سيناى انشاء مى شود و واضح است كه از معانى انشائى اين معنا، منظور نيست. اين نكته مهمى است كه در بيانات شهيد صدر (رحمه الله)به وضوح و روشنى نيامده است.
3 ـ نكته ديگر اينكه، ما ايجاديت را در مدلول تصورى تصوير كرديم به اين معنا كه نسبت تامه ذهنيه، به دو شكل قابل لحاظ است گاهى بماهو فانى در عالم تحقق لحاظ مى شود، كه اخبار مى شود و گاهى استفهام وطلب، بما هو فإن در عالم استفهام و طلب لحاظ مى شود و يا در مصداقى كه مى خواهيم مصداق آن را در خارج ايجاد كنيم اگر قابل ايجاد باشد ولو در طول استعمال، فانى مى شود كه در وجه سوم گذشت و اينها دو شكل لحاظ و تصور نسبت تامه در ذهن است كه اولى معناى موضوع له جمله انشائى و دومى معناى جمله اخبارى است. ما مى خواهيم اينجا اين را اضافه كنيم كه آيا اين نحو از ايجاديت در مرحله لحاظ تصورى كافى است براى اينكه بگوييم تقسيم بندى انشاء و اخبار در دلالات الفاظ مربوط به اين مرحله است يا در عين حال صحيح آن است ؟ كه مقصود از انشاء و اخبار تنها اين فرق تصورى نيست و اخبار و انشاء حقيقى، مربوط به مدلول تصديقى كلام و در طول آن است به عبارت ديگر مى خواهيم اين را عرض كنيم كه قبول وجه چهارم گرچه فرق ميان جمله انشائى و جمله اخبارى در معناى موضوع له را كه معناى تصورى است توجيه مى كند و مى گويد ادوات انشاء در جمله انشائى براى لحاظ و تصور ديگرى وضع شده است غير از تصور نسبت در جمله خبرى و آن تصور هم به معنايى از معانى ايجادى است كه در وجه چهارم گذشت، ليكن بيان انشاء و اخبار مجرد اين فرق تصورى، صادق نيست زيرا كه حقيقت انشاء و اخبار تنها به اين دو لحاظ تصورى نيست و اينكه گفته شده است معانى انشائى، ايجادى هستند ايجاديت حقيقى مصداق آن معانى به نحو وجه سوم را لازم دارد و همچنين اخبار، قصد حكايت كه مدلول تصديقى است را لازم دارد و منظور ادبا و منطقيون از اين تقسيم بندى آن وجه است نه وجه چهارم، و اساساً وجه چهارم دو نوع لحاظ تصورى است كه اگر منتهى به وجه سوم در طول استعمال مدلول تصديقى كلام نشود ايجاد نيست بنابراين:
اوّلاً: منظور از ايجاديت در اين تقسيم، ايجاديت تصديقى و حقيقى است نه به نحو لحاظ تصورى.
ثانياً: به وجدان ادبى و لغوى خودمان هم كه رجوع مى كنيم مى بينيم كه انشاء و اخبار دو صفت كلام در مرحله مدلول تصديقى آن است و نه تصورى وضعى و لذا كسى كه در مقام شوخى يا بازى جمله انشائى يا اخبارى بكار مى گيرد انشاء و اخبار نكرده است چه در انشائيت اعتبارى مانند بيع و طلاق و چه استفهام و طلب و تمنى و امثال آن .
4 ـ نكته چهارم اين است كه آيا انشائيت و اخباريت، از شئون مرحله مدلول تصديقى استعمالى است يا از شئون مدلول جدى است ؟ يعنى آيا تنها دلالت استعمالى داشتن، براى صدق انشاء و اخبار كافى است، يا دلالت جدى و قصد جدى هم مى خواهد كه اگر آن هم نباشد باز هم انشاء واخبار صادق نيست ؟ چون حقيقت اين تقسيم بندى كه در كلمات ادباء و منطقيون هست مربوط به اين تقسيم بندى هايى است كه در ابتداى بحث وضع براى دلالتها آمده است در تقسيم بندى مباحث الفاظ گفتيم يكى از چيزهايى كه موجب خلط مى شود و سبب مى شود كه مركز اين بحث ها مشخص نشود تقسيم بندى هايى است كه براى دلالات الفاظ ذكر مى شود برخى مربوط به دلالت وضعى است مانند تقسيم معانى به معناى حرفى و اسمى يا فعل و اسم و حرف كه سه نوع معنا است چه الفاظ آنها استعمال بشوند يا نه، و بعضى از تقسيم بنديها مربوط به مرحله استعمال است مثل تقسيم به حقيقت و مجاز، چون حقيقت يعنى استعمال لفظ در معناى حقيقى.
پس تا استعمال نباشد استعمال حقيقى معنا ندارد حال چه مدلول و مراد جدى هم براى متكلم باشد يا نباشد و برخى از تقسيم بنديهاى مربوط به مرحله ما بعد از استعمال يعنى مرحله جدى است مانند اطلاق و تقييد، كه مى گوييم دلالت اين خطاب مطلق است و يا اطلاق ندارد يا مقيد است و در آنجا گفتيم كه اطلاق و تقييد، به مدلول تصديقى جدى مربوط مى شود نه استعمالى، چون مدلول استعمالى لفظ در همان معناى حقيقى است و دلالت مقدمات حكمت بر اطلاق به معناى اينكه سكوت متكلم از ذكر قيد، عدم وجود قيد را كشف مى كند در مراد جدى است پس تقسيم بندى اطلاق و تقييد، مربوط به مرحله مدلول جدى است و لذا گفته شده است كه اطلاق و مقدمات حكمت، كشف از مدلول جدى مى كند نه از مدلول استعمالى.
بنابراين تقسيم بنديها در مباحث الفاظ همه اش به يك مركز برنمى گردد و اين مطلب را قبلاً مفصلا و مشروحاً بيان كرديم.
سـؤال:
حال سؤال اين است كه انشاء واخبار حقيقى كه مربوط به مدلول تصورى نيست آيا مربوط به مرحله استعمالى است ؟ يعنى متكلم حتى اگر مراد جدى هم ندارد و فقط مراد استعمالى دارد و معناى لفظ را اخطار كرده است ليكن هم خودش و هم مخاطب مى داند كه در مقام شوخى است آيا در اينجا انشاء و يا اخبار شكل مى گيرد و صادق است يا خير ؟ يعنى آيا انشاء و اخبار مثل حقيقت و مجاز است كه به مرحله استعمالى مربوط مى شود يا مثل اطلاق و تقييد است كه به مرحله جدى مربوط مى شود و مى بايستى قصد جدى اخبار و قصد جدى انشاء را داشته باشد تا انشاء و اخبار صدق كند ؟
پاسخ سؤال:
ظاهراً پاسخ صحيح اين است كه قصد جدى هم مى خواهد و لذا ديديم كه مرحوم آقاى خويى به ارتكاز وجدانى خودش در اينجا مدلول و معناى جمله خبرى و انشائى را ـ بنابر مسلك تعهد ـ قصد اخبار و قصد انشاء قرار داده و نه قصد اخطار، در صورتى كه مسلك تعهد به آن در ساير الفاظ اكتفا مى كرد يعنى پا را فراتر از مدلول تصديقى استعمالى گذاشت و مدلول تصديقى جدى را معناى انشاء و اخبار قرار داد ظاهراً اين به جهت همين نكته است كه واقعاً تا جايى كه قصد اخبار نباشد ـ مثلاً در مقام شوخى و هزل است ـ اخبار و انشاء صادق نيست كه البته اين ارتكاز وجدانى ايشان از انشاء و اخبار صحيح است ليكن نبايستى آن را معناى موضوع له الفاظ و جمله انشائى و اخبارى قرار مى داد كه اشكال بر ايشان در آن جهت است.
بنابراين قصد انشاء و قصد اخبار، در تحقق انشاء و اخبار لازم است ليكن لزوم قصد انشاء و اخبار به معناى مطابقت با واقع و يا ترتيب اثر عقلائى يا شرعى در اعتباريات نيست كه برخى بين قصد اخبار و انشاء و بين ترتب اثر در انشائيات اعتبارى مثل بيع، خلط كرده اند و نقض و ابرام كرده اند كه اگر اينگونه شد پس كسى كه مى داند مثلا بيعش بى اثر است مانند غاصب و يا انشاء صبى و مجنون بايستى بگوييم آنها انشاء بيع نيست با اينكه قطعاً انشاء است همچنين كسى كه احتياطاً تكرار انشاء بيع مى كند پاسخ اين نقضها روشن است كه قصد جدى اخبار يا انشاء، ربطى به علم به كذب و صدق و يا ترتيب اثر و عدم آن ندارد و در همه اين موارد چون قصد انشاء است انشاء متحقق است همانگونه اگر كسى قصد اخبار داشته باشد اگر چه بداند خبرش دروغ است واقعاً اخبار كرده است بلكه حتى اگر طرف هم بداند دروغ مى گويد باز هم اخبار كرده است چون قصد اخبار داشته است و لذا گفته مى شود اخبارش دروغ است اما اگر قصد اخبار نداشت مانند موارد شوخى و امثال آن، اخبار صادق نيست و عنوان انشا هم چنين است.
نتيجه بحث:
بنابراين اين تقسيم بندى كلام به انشائى و اخبارى:
اوّلاً: مربوط به مرحله مدلول تصورى و وضعى نيست بلكه مربوط به مرحله مدلول تصديقى است.
ثانياً: مربوط به مدلول تصديقى جدى است نه تنها به مدلول استعمالى بدان معنا كه قصد اخبار و انشاء را هم مى خواهد.
و ثالثاً: ترتيب اثر در انشائيت و مطابقت و عدم مطابقت يا تصديق و عدم تصديق، دخلى در تحقق انشاء ندارد و نبايد ميان آنها و قصد اخبار و انشاء خلط شود.