فقه جلسه (470)

درس خارج فقه حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى ـ  جلسه 470  ـ  شنبه  1393/2/20


بسم الله الرحمن الرحيم


بحث در تاريخ فقه در نزد اماميه بود و عرض شد دو عصر در تاريخ علم فقه اماميه ملحوظ است; عصر اول عصر تشريع و بيان حكم شرعى از قِبَل معصومين(عليهم السلام) بود و عصر دوم عصر تكوين فقه اجتهادى بود كه عرض شد عصر اول از زمان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)شروع مى شود و تا زمان غيبت كبراى امام دوزادهم(عليه السلام) يعنى329 هجرى تداوم پيدا مى كند كه اين عصر منشا حفظ دين خدا و نشر احكام الهى در همه علوم مى باشد كه توسط ائمه(عليهم السلام)و اصحاب و شاگردان معصومين(عليهم السلام) انجام شد چرا كه آنها امين بر دين خدا بودن و رسالت اصليشان همين بوده هست و معارف اسلامى هم توسط اين وجودات پاك و مقدس در جهان اسلام منتشر مى شد و دين و شريعت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)نيز در سطح عموم و كل جامعه اسلامى و مذاهب اسلامى توسط آنها از تحريف و محو شدن محفوظ مانده است يعنى آنها را از معارف دينى تغذيه مى كردند و از انحراف آنها توسط حكام جور جلوگيرى مى نمودند و همچنين مانع از تحريف معارف دينى از سوى علماى سوئى كه ممكن بود مورد سوء استفاده حكام قرار گيرند، مى شدند و لذا دستور دادند كه معارف و سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله)ضبط ، ثبت و حفظ شود و آنها را نشر دهند كه بدين ترتيب مجموعه عظيمى از سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در تاريخ اسلام و فرهنگ دينى اسلامى ثبت شد و باقى ماند همچنان كه قرآن محفوظ ماند.


همچنين مجموعه عظيمى از روايات از ائمه(عليهم السلام) نزد علماى شيعه كه ميراث گرانقدر نزد آنها است در اصول و كتب روات شيعه ضبط و ثبت شد و نزد روات و علماى شيعه يداً باليد از نسلى به نسلى ديگر منتقل شد تا زمان مرحوم كلينى(رحمه الله)و شيخ صدوق(رحمه الله) و شيخ طوسى(رحمه الله)كه عمده روايات مربوط به فقه در مجامع حديثى اين سه بزرگوار حفظ و ثبت شد و آن اصول و رساله هاى مربوط به روات كه از برخى آنها به اصول اربعمائه تعبير مى كنند در حمله سلجوقيان در سال 448 به بغداد كه كتابخانه هاى شيعه را در آنجا به آتش كشيدند و سوزاندند از دست ما خارج شد فلذا مقدارى از آن ميراث تلف شد وليكن فقهاء اهتمام داشتند كه كليه آن اصول و روايات جمع آورى شود كه عمده آنها در همين كتب اربعه محفوظ شده است و هر چند تمام آن اصول اربعمائه حفظ نشد و مقدارى از آنها از بين رفت وليكن برخى از آنها تا زمان ابن ادريس(رحمه الله)و سيد بن طاووس(رحمه الله)ادامه داشت و آنها مستقيماً از آنها نقل مى كنند ـ مانند مستطرفات سراير ابن ادريس(رحمه الله) و روايات ابن طاووس(رحمه الله)از برخى اصحاب اصول ـ و شايد در زمان علامه مجلسى(رحمه الله) هم برخى از اين اصول هنوز باقى بوده است كه به دست ايشان و صاحب وسائل  و مرحوم فيض(رحمه الله) ـ صاحب وافى ـ از طريق سلسله اجازات رسيده باشد ولى آنچه نزد ماست عمده روايات فقهى از آن اصول است كه در كتب كافى و من لايحضره الفقيه و استبصار و برخى كتب حديثى ديگر ـ كه در دست است و يا صاحب وسائل يا صاحب بحار الانوار آن كتب را با سلسله اجازات خود از صاحب كتاب، نقل مى كنند ـ موجود است و فقط روايات فقهى كه صاحب وسائل الشيعه آنها را در وسائل جمع آورى كرده است (35850) روايت است و در همين راستا مرحوم ميرزاى نورى(رحمه الله) نيز (23000) حديث تحت عنوان مستدرك الوسائل از كتابهاى ديگر ضبط و ثبت كرده است كه عمده اين احاديث در رابطه با مسائل فقهى قابل اعتماد است هرچند در برخى از اسناد روات تشكيك هاى سندى نيز مى شود ليكن عمده آنها در حد كافى و وافى قابل استفاده است لذا ميراث فقهى بلكه حديثى ما بسيار ارزشمند و گرانسنگ و عموماً قابل وثوق است و همين زحمات ارزنده در حفظ اين ميراث غنى بوده است كه شريعت و دين را حفظ كرده است و نه تنها مذهب شيعه كه مذاهب ديگر را نيز از انحراف و تحريف بيشتر محفوظ و مصون داشته است فلذا شاهديم كه مشتركات ما با مذاهب ديگر در احكام و فتاواى فقهى بسيار است و اين مهم به سبب زحماتى بوده است كه ائمه(عليهم السلام)متحمل شدند و همه زندگى و حيات طيبه خودشان را براى آن هزينه نموده اند و از اين رو به دست حكومت هاى جائز شهيد شدند ليكن در سايه اين مجاهدتها هم قرآن را از تفسير به رأى صيانت بخشيدند و هم سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله)را كه ثقل دوم است حفظ كردند و اين يك بُعد از رسالت خطير و نقش مهم ائمه(عليهم السلام)در تاريخ اسلام است و اين عصر اول كه تا سال 329 استمرار داشت شاخصه ها و امتيازاتى داشته است.


1- يك امتياز اين كه عصر حضور امام معصوم(عليه السلام) در ميان مردم بوده است كه مانند عصر خود پيامبر(صلى الله عليه وآله)است كه امامت كبرى و واسطه ميان خلق و خالق در ميان امت اسلامى حضور و ظهور داشته است يعنى اين عصر در اعتقاد ما امتداد همان عصر نبوت است از اين ناحيه، كه با غيبت كبراى امام زمان(عليه السلام) اين بركت عظمى از دسترسى مردم خارج گرديد و جهان ـ به جهت جور جائرين ـ تا زمان ظهور حضرتش از آن محروم شد.


2- شاخصه دوم امكان وصول به حكم واقعى شرعى است كه مثل عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) با مراجعه به ائمه(عليهم السلام) و سوال از آنها حكم شرعى واقعى را بيان مى كردند و قابل وصول بود كه با طى شدن اين عصر اين امكان هم گرفته شد.


3- شاخصه سوم اين كه هر گونه اجتهاد در مقابل اقوال آنها باطل و بى معنا است چرا كه اجتهاد در مقابل نص بود زيرا كه آنها معصوم بودند و بر شريعت الهى اشراف كامل داشتند البته اجتهادى كه در طول نظر ائمه(عليهم السلام)بوده و در حدودى كه آنها معين كرده بودند، واقع مى شد.


4- همه تصديات ولايتى فقها در اين عصر منتفى است مگر مقدارى كه خود ائمه(عليهم السلام)اجازه داده و يا قرار مى دادند و هيچ گونه تصدى براى هيچ منصبى بدون مراجعه به ائمه(عليهم السلام)و اذن خاص آنها جايز نبود زيرا كه امام اصلى حىّ و ظاهر بود .


5 ـ رجوع روات و فقهاى اين عصر به اصول عمليه و قواعد عامه در اين زمان نيازمند مراجعه به ائمه(عليهم السلام) بوده زيرا كه حجيت آنها پس از فحص از مخصص و مقيد و حاكم است كه با وجود امام معصوم(عليه السلام) احتمال آن در صورت مراجعه به امام(عليه السلام)موجود است ولذا از اين جهت هم فحص لازم مى شود بر خلاف زمان ما يعنى زمان غيبت كه امكان وصول به دليل حاكم يا مقيد قاعده بيش از آنچه در روايات صادر شده نيست فلذا آن قواعد حجت مى شود و به اصل عملى و قاعده رجوع مى شود بخلاف عصر ائمه(عليهم السلام) كه اخذ احكام از آنها مقدور بود و همچنين است رجوع به عمومات و اطلاقات آيات و روايات كه خاص و عام و مطلق و مقيد و ناسخ و منسوخ دارد و لذا خود ائمه(عليهم السلام)خط مى دادند و بيان مى كردند كه اگر تفحص و سؤال نكرديد چگونه به مطلقات و عمومات و ظهورات استدلال مى كنيد كه همين اخبار مورد استناد برخى از اخباريون بر نفى حجيت ظواهر قرآن كريم قرار گرفته است با اين كه مقصود از آن اخبار، اسقاط حجيت ظهورات قرآن نبوده است بلكه بيان لزوم فحص از مقيد و مخصص بوده است كه در عصر آنها بايد به آنها مراجعه شود بخلاف عصر بعد، كه با رجوع به احاديث و روايات صادره از آنها و فحص كامل در آنها چنانچه مقيد و مخصصى نمى يافتند آن ظهورات و قواعد و اصول حجت مى شد البته خود ائمه(عليهم السلام) بعد از اينكه عمده اين احكام و احاديث را بيان كردند اصحاب خود و فقها را تربيت كرده و به آنان اجازه رجوع به عمومات، اطلاقات ، قواعد و اصول مى دادند و در حقيقت به تدريج آنها را براى عصر بعدى آماده مى كردند.


6- نقش عمده فقها و اصحاب در اين عصر حفظ و ثبت و ضبط سنت بود و لذا روات عظيم الشأنى كه تربيت شده بودند بزرگان دين و حافظ شريعت خدا شدند امثال محمد بن مسلم  و زراره كه استوانه هاى حفظ احاديث شدند و مورد تجليل أئمه(عليهم السلام)قرار گرفتند و عمده وظيفه اشان حفظ ، ضبط و انتشار آن روايات و احاديث شريف اهل بيت(عليهم السلام) بود كه در كوفه ، قم ، مدينه و بلاد ديگر انجام مى دادند ولذا مقيد به نقل احاديث ائمه(عليهم السلام)بودند و در ابتدا هيچ گونه اجتهادى هم نمى كردند ولى به تدريج و با اشرافى كه بر مرام فقهى ائمه(عليهم السلام)و عمده احاديث و روايات آنان پيدا كردند و با توصيه خود ائمه(عليهم السلام) به اجتهاد و تفريع مى پرداختند البته جاهايى كه دچار شبهه مى شدند توقف مى كردند و خود حضرات(عليهم السلام) مى فرمودند كه توقف كنيد و به ما رجوع نمايند كه در برخى از روايات علاجبه بدان اشاره شده است.


بنابراين حالت اجتهاد به معناى تفريع ، تطبيق و تمسك به عمومات و اطلاقات به تدريج در ميان روات احاديث ايجاد شد و با آموزش خود ائمه(عليهم السلام)مخصوصاً كسانى كه در مناطق دورترى بودند كه دسترسى به امام(عليه السلام)براى آنان مقدور نبود براى اين كار گماشته شدند و اين روند سبب انتشار مكتب اهل بيت(عليهم السلام) و محبوبيت آنان در همه بلاد اسلامى شده بود و معروف است كه در عصر بنى عباس همه جا شعارهاى (الرضا من آل محمد(عليه السلام)) مطرح مى شد كه دليل بر انتشار محبت و ولايت بحق اهل بيت(عليهم السلام) بود و حكام جور بنى العباس هم از اين واهمه داشتند ولذا ائمه(عليهم السلام)را جلب كرده و نزد خود محبوس مى نمودند و دنبال وكلاى آنها بودند و آنها را تحت نظارت مى گرفتند تا بتوانند از مخالفت عمومى مردم در امان باشند و در نهايت هم آنها را به شهادت مى رساندند و بحث نيابت ها و نصب وكلا از طرف ائمه(عليهم السلام) در همه بلاد اسلامى از همين جا آغاز شد كه مراجعات مالى و فقهى و غيره به دست آنها صورت مى گرفت .


اما عصر فقه اجتهادى كامل كه در زمان خود ائمه(عليهم السلام) براى كسانى كه در دور دست بودند تجويز شده بود از زمان غيبت كبرا شروع شده است كه عصر دوم است و تكوين كلى فقه اجتهادى شيعه مربوط به اين عصر است كه در 329 با وفات نائب چهارم امام زمان(عليه السلام)يعنى على بن محمد سمرى شروع شده است و خود ائمه(عليهم السلام)، هم شيعيان را در تعيين وكلاى علمى و يا عملى و ارجاع مردم به آنها براى عصر دوم آماده سازى مى كردند و هم با بيانات عام و خاص آن را بيان مى كردند و روايات زيادى در اين رابطه آمده است كه مردم را ارجاع مى دادند به فقهاء مكتب خودشان مانند رواياتى كه از حضرت امام هادى(عليه السلام) و امام حسن عسكرى(عليه السلام)در مورد برخى از برزگان روات و فقها امثال زكريا بن آدم و يونس بن عبدالرحمان و غيره صادره شده و مى فرمايند (سألت الرضا فقلت انى لا القاك فى كلّ وقت فعمّن آخذ معالم دينى فقال خذ عن يونس بن عبد الرحمان)(1) به اين معنا است كه وى معتمَد من مى باشد و هم توقيع شريف و شفاف كه از بهترين ادله مرجعيت فقهى و ولايت عامه فقهاء مكتب اهل بيت(عليهم السلام)است از طرف ناحيه مقدسه صادر شده است كه روايت اسحاق بن يعقوب است البته در مورد ايشان توثيق صريحى وارد نشده است وليكن سند روايت هم قابل اثبات صحت است.


(وَ فِى كِتَابِ إِكْمَالِ الدِّينِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَام عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّ أَنْ يُوصِلَ لِي كِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِيهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْكَلَتْ عَلَي فَوَرَدَ التَّوْقِيعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَان(عليه السلام)  أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَكَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَكَ إِلَى أَنْ قَالَ وَ أَمَّا الْحَوَادِث الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِى عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِيهِ مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِي وَ كِتَابُهُ كِتَابِى.)(2)


خيلى روشن است كه اين توقيع شريف در صدد مطرح كردن مرجعيت و ولايت مطلقه فقها در عصر غيبت  است كه بعد از غيبت نقش روات احاديث يعنى فقهاى مكتب اهل البيت(عليهم السلام) چقدر برجسته است و آنها حجت مطلقه فتوايى و مراجعاتى و ولايتى مردم از طرف امام(عليه السلام) هستند همانگونه كه او حجت مطلقه خدا بر آنان است كه تفصيل بحث در اين توقيع شريف در جاى خود است.


بنابر اين عصر دوم از آن زمان غيبت كبرا شروع مى شود و تا زمان ما استمرار دارد و در ابتداى شكل گيرى اين دور، هم كتب فقه از كتب حديث جدا مى شود و هم فقه استدلالى ميان فقهاى ما باب شده و تنظيم مى گردد و تعليم داده مى شود و هم ادوارى را در جهت كمال و رشد طى مى كند كه ما در اينجا مى خواهيم اين ادوار را تشخيص دهيم كه به چند دور از تحول فقه اجتهادى قابل تقسيم بندى و دور بندى است كه البته همانگونه كه قبلاً اشاره كرديم نظر به جهات جغرافيايى و يا سياسى و يا طبقات فقهاء نيست بلكه در اين دور بندى تنها نظر به تحولات علمى و فقهى مسائل علم فقه است كه ما آن را به شش دور يا تحول اساسى تقسيم بندى كرده ايم.


ــــــــــــــــــــــــــــ


1. وسائل الشيعه، ج27، ص148.


 


2. وسائل الشيعه، ج27، ص140(33424-9)