اصول جلسه (280) 01/03/91

درس خارج اصول حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى ـ جلسه 280  دوشنبه 1/3/1391


 


بسم الله الرحمن الرحيم


 


بحث در اشكالاتى بود كه بر قول به وجوب مقدمه موصله وارد شده بود و آقايان اشكالات عقلى و محاذيرى مثل دور و تسلسل مطرح كرده اند و يك بيان تحليلى هم دارند كه آن بيان تحليلى مهم و قابل توجه است ولى سعى كرده اند براى مزيد ابطال مقدمه موصله بگويند كه اين محال است .


وجه اول:


بيان لزوم تسلسل كه دو بيان داشت يك تقريب از ميرزا(رحمه الله) بود كه با پاسخش گذشت.


از برخى كلمات يك تقريب ديگر هم استفاده مى شود كه اگر مقدمه موصله واجب شد به وجوب غيرى پس حيثيت موصله بودن هم واجب مى شود ـ چون ذات مقدمه مطلقا واجب نيست ـ و تقيد به موصله بودن هم واجب است و وقتى تقيد و مقيد واجب شد قهراً وجود ذى المقدمه، قيد مقدمه موصله مى شود و تقيد به ايصال متوقف است براين كه ذى المقدمه را انجام دهد يعنى ذى المقدمه، مقدمه خارجى مقدمه موصله مى شود چون قيد خارج از مقيد است و مقدمه آن است همانگونه كه در مقدمات شرعى گفتيم قيود، مقدمات خارجى هستند و قيود واجب هم واجب غيرى مى باشند پس در اين جا هم ذى المقدمه واجب غيرى خواهد شد و يك وجوب غيرى از مقدمه موصله به ذى المقدمه ترشح مى كند و چون بازهم تحقق اين واجب غيرى ـ يعنى ذى المقدمه ـ متوقف است بر مقدمه آن پس، از آن وجوب غيرى سومى بر مقدمه مترشح مى شود كه آن هم چون مخصوص به مقدمه موصله اش خواهد بود كه متوقف است بر ذى المقدمه، پس وجوب غيرى چهارمى از آن به ذى المقدمه مترشح مى گردد و هكذا اين تسلسل در وجوبات غيرى تا بى نهايت مى رود كه محال است.


در اين جا ديگر جواب سابق نمى آيد كه گفته شد مقدمه داخلى، وجوب غيرى ندارد زيرا كه در اين جا ذى المقدمه براى مقدمه موصله، قيد و مقدمه خارجى قرار گرفته است و واقعاً مقدمة المقدمة است نه جزء المقدمه پس وجوب غيرى به ذى المقدمه تعلق مى گيرد و وجوبى غير از وجوب نفسى پيدا مى كند كه از اين وجوب غيرى باز وجوب غيرى ديگر به مقدمه موصله اين واجب غيرى مترشح خواهد شد و... تسلسل شكل مى گيرد.


منشأ پيدايش اين بيان محاذير تسلسل و دور و اجتماع مثلين در بيانات اصوليين شده است و خواسته اند از اين مطلب ـ يعنى از اين كه ذى المقدمه، قيد مقدمه موصله شده و واجب غيرى مى شود و آن محاذير شكل مى گيرد ـ همه آن محاذير باطله را بيرون بكشند چنانچه توضيح خواهيم داد.


پاسخ شهيد به اشكالات: از اشكال تسلسل به تقريب مذكور چند پاسخ را شهيد صدر(رحمه الله)فرموده است كه بسيار جالب است .


پاسخ اول: اين است كه مدعاى صاحب فصول اين نيست كه حيثيت ايصال و موصليت در واجب غيرى قيد است ـ به نحو تقيد ـ تا ذى المقدمه، مقدمة المقدمه بشود بلكه وجوب غيرى به چيزى كه ملازم با ايصال است مى خورد نه به خود موصله بودن ـ كه بعداً در توضيح مقدمه موصله بيان خواهيم كرد ـ و در جاى خود ثابت است كه وجوب از احد المتلازمين به عنوان ملازم آن سرايت نمى كند پس اصلاً ذى المقدمه وجوب غيرى پيدا نمى كند زيرا كه قيد، لازم مقدمه موصله و واجب غيرى است و وجوب به لازم سرايت نمى كند تا قيد آن هم واجب غيرى بشود.


پاسخ دوم: كه اين پاسخ، جواب اصلى است; اگر فرضاً به اخذ موصليت بنحو تقييد در واجب غيرى قائل بشويم و ذى المقدمه كه واجب نفسى است قيد اين واجب غيرى قرار گرفت و قيد هم مقدمه خارجى است، باز هم ذى المقدمه وجوب غيرى پيدا نخواهد كرد تا تسلسل پيش بيايد زيرا كه هميشه وجوب غيرى مقدمه از وجوب نفسى ذى المقدمه مترشح است ـ حتى در مقدمه دوم يعنى مقدمة المقدمه ـ نه از وجوب غيرى مقدمه اول چون كه قبلاً گذشت وجوب غيرى اصلاً داعويت و محركيت ندارد و محركيت مخصوص به اراده و وجوب نفسى است كه هم مقدمه اول و هم مقدمه طولى و دوم را طلب مى كند مثلاً نماز كه مقيد است به وضو، و گرفتن وضو نيازمند آب است و تحصيل آب هم مقدمه وضو است ـ يعنى مقدمه طولى و دوم يا مقدمة المقدمه است ـ كه واجب است به وجوب غيرى و بايد آب را هم تحصيل كند وليكن مقدمة المقدمه اين وجوب غيريش را از وجوب غيرى وضو نمى گيرد بلكه از وجوب نفسى نماز مى گيرد يعنى مقدمة المقدمه هم به جهت وصول به ذى المقدمه وواجب نفسى است كه واجب غيرى مى شود.


بنابراين وجوب مقدمه طولى از وجوب نفسى ذى المقدمه مترشح است نه وجوب غيرى مقدمه اول و اين در جائى حاصل مى شود كه آن مقدمه طولى غير از همان واجب نفسى و ذى المقدمه باشد اما اگر همان شد مانند مورد بحث ما كه ذى المقدمه قيد مقدمه موصله مى باشد ديگر موضوعى براى ترشح وجوب غيرى بر آن نمى باشد زيرا كه اثنينيت و مقربيت ميان واجب نفسى و ذى المقدمه و خودش نيست و شرط ترشح وجوب غيرى از واجب نفسى بر مقدمات طولى، تعدد در وجود است تا اثنينيت و مقدميت شكل گيرد اما در جائى كه خود آن واجب نفسى، قيد و مقدمه طولى باشد ديگر از آن، وجوب غيرى به خودش ترشح نمى كند و اين واضح و روشن است.


پاسخ سوم: جوابى است كلى كه در حكمت هم به درد مى خورد كه استحاله تسلسل است در وجودات عينى و علت و معلول نه در امور اعتبارى و انتزاعى كه اين تقيدات امور انتزاعى هستند و ذهن هرچه لحاظ تقيد كند و قيد و مقيدى انتزاع يا اعتبار كند بازهم مى تواند ميان آن منتزع و منتزع عنه تقيد و أمر اعتبارى ديگرى را انتزاع كند كه اين تسلسل محال نيست و تسلسل (يقفى) است كه با وقوف انتزاع، متوقف مى شود مانند تسلسل در لحاظ اعداد كه نهايت ندارد و در اين جا هم وقتى مقدمه موصله را لحاظ مى كنيم، به آن، اراده غيرى خواهيم داشت و وقتى توقف آن را بر مقدمه طولى لحاظ مى كنيم بازهم يك وجوبى غيرى روى مقدمة المقدمة خواهيم داشت و هكذا تا هر جا كه اين تقيدات را لحاظ بكنيم اراده غيرى حاصل مى شود و هر جا كه متوقف شويم حاصل نمى شود و اين نحو تسلسل محال نمى باشد. زيرا كه معنايش اين است كه هر وقت لحاظ نكنى متوقف مى شود و تا هر جا لحاظ كنى مى رود و اين، استحاله ندارد .


وجه دوم:


لزوم محذور احتمال مثلين كه گفته شده در ذى المقدمه هم وجوب نفسى و هم وجوب غيرى به جهت مقدمه مقدمه موصله شدن جمع مى شود و اين همان اجتماع مثلين بر يك موضوع است كه محال مى باشد.


پاسخ وجه دوم: همان دو پاسخ اول و دوم ما از محذور تسلسل است وليكن برخى پاسخ ديگرى داده و گفته اند كه دو وجوب در يك وجوب و اراده مؤكد و شديد متحد مى شوند كه اين مطلب، صحيح نيست زيرا كه تأكد وجوب به تعدد ملاك نياز دارد كه در اينجا يك ملاك بيشتر نيست و اساساً تاكد وجوب نفسى با وجوب غيرى نشأت گرفته از آن واجب نفسى، معقول نيست وقبلاً آن را بيان كرديم .


وجه سوم:


لزوم محذور دور: كه اين هم به دو بيان تصوير و تقرير شده است 1) دور در عالم وجود: كه گفته شده مقدمه موصله متوقف بر موصليت است و موصليت متوقف بر ذى المقدمه است، و ذى المقدمه هم متوقف است بر مقدمه پس تحقق ذى المقدمه متوقف بر ذى المقدمه شده است كه اين دور است.


پاسخ تقريب اول از دور: جواب  اين تقريب روشن است كه هر چند مقدمه موصله (بما هى موصله) متوقف است بر تحقق ذى المقدمه ليكن آنچه كه ذى المقدمه بر آن متوقف است ذات مقدمه است نه مقدمه موصله (بما هى موصله) و ذات مقدمه متوقف بر ذى المقدمه نمى باشد و در حقيقت موصليت قيد واجب غيرى است نه اينكه شرط وجود واجب نفسى باشد پس دور محقق نمى شود. 2) لزوم دور در وجوب ذى المقدمه: از آنجا كه وجوب غيرى مقدمه موصله مترشح از وجوب نفسى ذى المقدمه و متوقف بر آن است ولذا اگر از طرف همين وجوب غيرى، ذى المقدمه واجب شود دور لازم مى آيد و وجوب ذى المقدمه متوقف بر وجوب خودش مى شود.


پاسخ تقريب دوم: از اين دور هم پاسخ داده اند كه وجوب ذى المقدمه كه منشأ وجوب غيرى مقدمه موصله است، وجوب نفسى است و وجوب ذى المقدمه كه مترشح از وجوب مقدمه موصله است وجوب غيرى است پس متوقف غير از موقوف عليه است زيرا كه دو وجوب بر ذى المقدمه است ـ نفسى و غيرى ـ و وجوب غيرى متوقف است بر وجوب نفسى اما وجوب نفسى متوقف بر غيرى نيست.


نقد پاسخ: اين پاسخ تمام نيست زيرا كه يا به تأكد و وجوب و اتحاد آنها در يك وجوب قائل مى شويم و يا به تعدد آن ها; در صورت دوم اجتماع مثلين لازم مى آيدكه محال است و در صورت اول روح دور و نكته امتناع آن در كار خواهد بود زيرا كه اتحاد دو وجوبى و دو اراده اى كه، يكى معلول ديگرى است محال است زيرا لازمه اش تقدم متأخر است كه همان نكته استحاله دور است.


پاسخ صحيح: پاسخ صحيح از اين تقريب دور همان دو وجه سابق است كه اولاً: ذى المقدمه اصلاً وجوب غيرى ندارد و ثانياً: طوليت ميان وجوبات غيرى و نفسى صحيح نيست چنانچه در جاى خود توضيح داده مى شود و بدين ترتيب روشن مى شود كه محاذير عقلى مطرح شده همگى بى اساس است وعمده وجوه ديگر تحليلى است كه صاحب كفايه دارد و مى خواهد اثبات كند كه نكته وجوب غيرى بنابر ملازمه در توقف است نه توصل كه به تفصيل خواهد آمد.