درس خارج اصول حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى
جلسه 63 / سه شنبه / 18 / 12 / 1388
در ذيل عنوان نسبيت معناى حرفى، تعبيرات مرحوم ميرزاى نايينى و مرحوم حاج شيخ را مرور كرديم و مشخص شد كه ممكن است اين تعبيرات مرجعش به نكته واحده اى باشد مرحوم آقاى خويى نيز بعد از اشكالات ذكر شده خود ايشان قائل شده اند كه معانى حرفى براى افاده تحصيص و تضييق معانى اسميه وضع شده اند و اسماء براى ذات معانى ـ چه معانى كه در خارج وجود داشته باشد و چه وجود نداشته باشد و امر اعتبارى يا وجود رابط باشد ـ ايشان مى فرمايد: اينها شرط در مسمّا نيست و در بحث ما مؤثر نيست كه درست هم همين است چون ما نمى خواهيم از فلسفه و انحاء وجود بحث بكنيم پس هر مفهومى كه ذات معنائى را ارائه مى دهد معناى اسمى است ولى ما خيلى جاها نياز داريم كه اين معانى ذاتى را تحصيص و تضييق و مقيد كنيم و حصه خاصه اى از آن را در ذهن بياوريم مثلا نه مطلق آب را بلكه آب خاصى كه در كوزه است و حروف وضع شده اند براى اين كه اين تحصيص و تضييق را در معانى اسمى ايجاد كنند و حكمت وضع و لغت اقتضاء مى كند وضع لغات والفاظ به گونه اى باشد كه انسان بتواند مفاهيم مضيّقه و مقيّده را هم در مقام محاوره، تفهيم و تفهم كند يعنى مى فرمايد همان تعهدى كه نزد ايشان حقيقت وضع است اقتضاء دارد كه براى اين قبيل معانى مضيق شده هم دوالى وضع كند و حروف از براى آن وضع شده است يعنى معنايى كه در ذهن مى آيد با قطع نظر از وجود خارجى يا ذهنى، بعضى وقتها مطلق است كه اسم براى آن وضع شده است و بعضى اوقات مضيق است كه تضييق و تقييدش بوسيله حروف انجام مى گيرد و حرف وضع شده است براى اينكه آن حصه خاصه معانى را به ذهن بياورد چه آن معانى وجود خارجى داشته باشند و چه نداشته باشند در تقريرات مرحوم آقاى خوئى (رحمه الله) بعد از اينكه اين مطلب را جمع بندى مى كند و چهار وجه به عنوان دليل بر اين مدعى مى آورد كه به احتمال قوى، اينها از اضافات مقرر باشد زيرا خيلى ربطى به تحليل و بيان اصلى مطلب ايشان ندارد مى فرمايد چيزى كه ما را واداشته كه اين مبنى را قبول بكنيم امور ذيل است.
دلائل مبناى آقاى خويى (رحمه الله) بنابر اضافات مقرر:
دليل اوّل: بطلان مسالك ديگر.
دليل دوّم: اينكه آن بيانات، معانى حرفى را مخصوص به وجود رابط خارجى قرار مى داد كه اگر وجود رابط خارجى نباشد مثل مواردى را كه ايشان اشكال كرده محال است وجود رابط داشته باشد در آنجاها ديگر معانى حرفى كاربردى نخواهد داشت با اين كه چنين نيست و در مقولاتى كه اصلا در خارج نيستند باز هم معناى حرف بكار مى رود و لذا گفتيم كه حروف از براى تحصيص معانى اسمى در ذهن وضع شده است أعم از اين كه آن معنا در خارج وجود داشته باشد يا نباشد و يا اصلا ممتنع الوجود باشد.
دليل سوّم: اينكه مقتضاى نظريه تعهد در باب وضع اين مبنى است چون حكمت وضع اقتضاء دارد همچنانى كه براى قصد تفهيم معانى اسمى كه معانى مستقلى هستند اسماء را وضع كنند از براى تحصيص و تقييد و تضييق آنها نيز لازم است الفاظى را كه همان حروف و امثال آن است وضع شود پس غرض واضع از وضع كه همان دلالت تصديقى و تعهدى است اقتضاء مى كند كه لغت بتواند تمام نيازها و مقاصد متكلم را در مقام محاوره و تفهيم و تفهم تامين كند و پوشش بدهد.
دليل چهارم: هم وجدان است كه ما وقتى مراجعه به وجدان مى كنيم مى بينيم معانى حرفيه هميشه معانى اسمى را مضيق مى كنند البته اين استدلالها به اين نحو به احتمال قوى خارج از اصل مطلب ايشان بوده است و بياناتى است كه در تقرير اضافه شده است.
اشكالات وارده بر اين اضافات:
مورد اشكال و نقد هم قرار گرفته است زيرا مثلا بطلان مسالك ديگر، دليل بر صحت اين مبنا نمى شود و ممكن است مبناى چهارمى هم باشد دليل دوم هم مبنى بر آن بود كه مرحوم حاج شيخ، معناى حروف را وجود رابط خارجى قرار دهد كه گفتيم اين قطعا مقصود نيست و مقصود وضع براى حقيقت نسبت واقعى است و آن را تشبيه به وجود رابط خارجى و مماثل آن قرار داده است كه ايجاد نسبتى در ذهن ميان دو معنا مى باشد نه اين كه وجود خارجى و يا ذهنى در معناى حروف اخذ شده باشد و اصلا خود ايشان از جمله كسانى هستند كه مكررا توجه مى دهند كه وجود ـ نه خارجى و نه ذهنى ـ در معانى الفاظ اخذ نشده است و ممكن نيست اخذ شده باشد اشكال دليل سوم روشنتر است زيرا كه ربط اين مسأله به حقيقت وضع و آن كه تعهد و دلالت تصديقى باشد يا اعتبار و يا قرن مؤكد و دلالت تصورى بى وجه است چون بحث در فرق ميان معناى حرفى از معناى اسمى در مدلول تصورى آنها است چه
حقيقت وضع، تعهد باشد و دلالت وضعى تصديقى باشد و چه دلالت ألفاظ تصورى باشد كه بوسيله مثلا اعتبار ايجاد مى شود و اين بسيار روشن است. و دليل چهارم هم كه ادعاى وجدان است محض ادعّا است و لذا اين سبك استدلال اصلا مناسب نبود و عمده اصل مطلب ايشان است كه مى فرمايد حروف براى تحصيص و تضييق معانى مستقل و اسمى وضع شده اند و اين را معنائى حكايى واخطارى مى داند نه ايجادى. اين حاصل و لب فرمايش ايشان است كه با اندكى تأمل يا بايد برگردد به حرف مرحوم ميرزا (رحمه الله) و مرحوم حاج شيخ (رحمه الله) با آن تفسيرى كه ما براى مقصود آنها بيان كرديم و يا قابل قبول نيست عمده اشكالى كه بر حرف ايشان وارد مى شود همين است و اشكال را در دو نكته مى شود تبيين كرد.
تبيين اشكال در ضمن دو نكته:
نكته اوّل: آن است كه مقصود ايشان از اينكه حروف براى تحصيص و تضييق وضع شده است مفهوم تحصيص و مفهوم تضييق نيست چون مفهوم تضييق و تحصيص، تضييق ايجاد نمى كند و تحصيص نيست و عين مفهوم ربط مى ماند ; همانگونه كه گفتيم مفهوم ربط، ربط نيست و مفهوم اسمى است و مفهوم تضييق هم تضييق نيست بلكه مفهوم مستقل اسمى است و قطعا ايشان نمى خواهد آن را بگويد بلكه مى خواهد بگويد كه حروف، براى واقع تحصيص و تضييق دائره صدق معانى اسمى، وضع شده است و اين بدان معناست كه با حروف تضييق و تحصيص ايجاد مى شود يعنى وقتى مثلا مفهوم آب را مدخول حرف ( فى ) قرار مى دهيم و مى گوييم ( الماء فى الكوز ) مفهوم ماء كه مطلق بود دائره صدق آن واقعاً مضيق مى شود پس معناى حرف ( فى ) چيزى است كه ايجاد تضييق و تقييد را در معناى اسمى مى كند كه اگر نباشد آن مفهوم مستقل اسمى مطلق خواهد ماند.
اشكال بر نكته اوّل:
حال اين اشكال وارد مى شود كه اولا: چرا ايشان مى گويند كه معناى حرف ايجادى نيست با اين كه اين همان ايجاديت است كه مقصود مرحوم ميرزا (رحمه الله)بود و همان ايجاد وجود رابط، در ميان مفاهيم در ذهن است و مرحوم ميرزا (رحمه الله)هم مفاهيم حرفى را ـ در عين ايجاديت ـ حاكى از خارج مى داند ولى به تبع طرفين و با طرفينش از خارج حكايت مى كند پس چرا مى گوييد ايجادى نيست در صورتى كه اين همان نكته اى است كه مرحوم ميرزا هم روى آن انگشت گذاشته است و مرحوم حاج شيخ (رحمه الله) هم گفته اند كه معانى حرف ربط بالحمل الشايع را در ذهن ميان دو مفهوم و دو طرف ايجاد مى كند و شما هم همين را مى گوييد كه حروف واقع تحصيص و تقييد را در ذهن ميان معانى اسمى ايجاد مى كند.
و ثانياً: تحصيص و تضييق چگونه در معناى اسمى ايجاد مى شود ؟ و از چه طريق معنائى بوسيله معناى ديگرى مضيق مى شود ؟ پاسخ آن است كه سببش همان نسبت است و تا ما نسبتى را بين آب و بين ظرف لحاظ نكنيم واقع تحصيص ايجاد نمى شود يعنى تا واقع نسبت ظرفيت و مظروفيت را ميان آب و ظرف اخذ نكنيم تحصيص و تضييق در مفهوم آب و ظرف، محال است ايجاد شود و در حقيقت تحصيص و تضييق لازم و معلول نسبتها و اضافات قائم ميان معانى اسمى است كه تا دلالتى بر آن در كلام نباشد تحصيص و تضييق انجام نمى گيرد پس نياز به دال بر آن نسبت و اضافات گوناگون داريم كه همان حروف است و ديگر نيازى به دالى بر تحصيص و تضييق نداريم چون آن بالملازمه حاصل مى شود،پس معانى حروف همان اضافات و نسب و روابط به حمل شايع است اگر مقصودتان همين است كه حروف از براى منشأ تحصيص وضع شده است كه همان نسب گوناگون است اين به همان مطلب مرحوم محقق اصفهانى (رحمه الله) و مرحوم ميرزا (رحمه الله) به نحوى كه ما گفتيم برگشت مى كند و اگر مقصود آن است كه بر آنها دلالت نمى كند و فقط بر جامع تحصيص دلالت دارد و منشا آن را كه نسبت است ارائه نمى دهد در اين صورت اولا بدون نشان دادن آن منشأ، كلام ناقص است چون همانگونه كه گفتيد غرض واضع اقتضاء دارد كه الفاظ، منشأ را هم نشان دهد و دالى بر آن باشد و ثانياً معنايش اين است كه تمام حروف، يك معنا دارند چون تحصيص و تضييق يك معنا بيشتر نيست مگر اين كه منشأ آن نسبت و اضافات گوناگون ارائه داده شود در غير اين صورت همه حروف، مترادف خواهند بود كه اين واضح البطلان است.
نكته دوّم: اين است كه برخى از حروف اصلا دلالت بر تحصيص ندارند حتى حروفى كه بر جمل ناقصه وارد مى شوند نه جمل تامه ـ مانند حروف استفهام و ترجى و حروف انشاء كه ايشان آنها را جدا مى كند و مى فرمايد اين قسم دوم از حروف است كه مانند جمله خبريه تامه براى قصد ابراز اعتبار نفسانى و امثال آن وضع شده است كه آن هم قابل قبول نيست و در آينده بحث خواهد شد ـ ولى در حروفى كه معانى اش ناقصه است حروفى داريم كه دال بر تحصيص و تقييد نيست مانند ( واو ) عطف و يا حرف احزاب كه هيچ گونه تحصيص در معطوف و يا معطوف عليه و معرب عنه ايجاد نمى كند ولى دلالت بر ايجاد نسبتى ميان دو مفهوم در ذهن دارد بنابر اين حاق مطلب ايشان در صورتى قابل قبول است كه برگردد به همان ايجاد ارتباط و نسبت واقعى و به حمل شايع صناعى ميان معانى و مفاهيم در عالم لحاظ و ذهن كه نتيجه آن تحصيص واقعى معانى اسمى خواهد بود و اين همان مقصود دو عَلَم ديگر است و همين تعبير نيز به گونه اى ديگر در كلمات مرحوم بروجردى و امام آمده است بنابراين اين سه مبنى به يك مبنى برگشت مى كند كه حروف براى ايجاد نسبتها ميان مفاهيم و معانى اسمى به حمل شايع صناعى در ذهن وضع شده است و نه براى وجود خارجى و يا وجود ذهنى ; وجود در معنى اخذ نشده است بلكه براى حقيقت و ماهيت نسبت كه حالت اندكاكى محض دارد و فقط با طرفين و منتسبين مى توانيم آن را ببينيم وضع شده است و لذا قائم به طرفين است و ايجادى هم هست امام هم تعبير مى كند كه حروف بر اين واقع حد وضع شده است يعنى مثلا سير يك حدى دارد كه اولش از بصره و آخرش در كوفه است كه بايستى در ذهن بيايد و مفهوم حد، حد نيست و مفهوم ابتداء، ابتداء نيست و مفهوم انتهاء،انتهاء نيست بلكه واقع آنها حد است كه حروف براى محدوث كردن وضع شده است و اين عين همان مطلبى است كه مرحوم ميرزا و حاج شيخ مى گفتند و از آن به ايجاد نسبت يا ربط تعبير مى كردند.