درس خارج اصول حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى
جلسه 69 / شنبه / 14 / 1 / 1389
بحث در مدلول جمل تامّه بود عرض كرديم مشهور قائلند بر اينكه جمله تامه خبريه براى نسبت ثبوت شئ براى شئ يا نفى آن در موجبه و سالبه وضع شده است در مقابل مرحوم آقاى خويى (رحمه الله) قائل است براينكه جمله خبريه تامه و همچنين جمله انشائيه براى قصد اخبار و قصد انشاء وضع شده است بعد عرض كرديم كه ايشان بر مسلك مشهور اعتراض هايى داشته اند كه مرحوم شهيد صدر (رحمه الله) اين اعتراضات را به چهار اعتراض يا اشكال كه در حقيقت استدلال بر مدعاى خود ايشان هم هست تقسيم و طبقه بندى كرده اند اعتراض اول و دوم گذشت.
اشكال سوم: اين است كه ايشان مى فرمايد مشهور و صاحب كفايه گفته اند جمله خبريه مثلا دلالت دارد بر ثبوت يا لاثبوت نسبت در خارج، اين ثبوت نسبت در خارج يا عدم ثبوت نسبت، يك دلالت تصديقى است نه تصورى و لذا خاص به جمله خبريه است و قابل تصديق است يعنى تصديق به آن متعلق مى شود بعد مى فرمايد كه مشخص است كه ذات نسبت بما هو نسبت هيچ گونه دلالتى بر ثبوت يا عدم ثبوت آن در خارج ـ حتى احتمالا ـ ندارد و جمله بما هو جمله چنين دلالتى ندارد مى بايستى اين دلالت تصديقى بر ثبوت يا عدم ثبوت در يك چيزى باشد كه آن چيز كاشفيت و دلالت داشته باشد ـ ولو ظنّاً ـ و آن چيز اخبار مخبر و قصد اخبار است كه وقتى اخبار مى دهد از چيزى اين اخبار كاشفيت دارد پس مدلول جمله خبريه كه يكى از دو نوع جمله تامه است قصد اخبار است و اين كه كاشفيت و دلالت تصديقى دارد مى تواند مدلول باشد پس بنابراين جمله هاى تامه خبريه براى قصد اخبار از مضمون آنها وضع شده اند بعد دو مطلب براين نظر خود بار مى كند و نتيجه گيرى مى كند.
اوّل اينكه مدلول جمله خبرى مانند مدلول جمله انشائى است يعنى هر دو در حقيقت، وضع شده اند براى ابراز قصد متكلم كه قصد انشاء در جمله انشائى و قصد اخبار در جمله خبرى است و آنچه كه در جمله خبرى متصف به صدق و كذب مى شود اين دلالت وضعى جمله بر قصد اخبار ـ كه با تعهد ايجاد شده است ـ نيست بلكه اين مانند دلالت جمله انشائيه بر قصد انشاء است و اين دلالت بر اساس آن تعهدى است كه هر مستعمل داده است و متصف به صدق و كذب اخبار مخبر است كه وراء معناى موضوع له جمله خبرى ـ كه قصد اخبار است ـ مى باشد مگر جايى كه متكلم قصد اخبار نداشته باشد و قرينه اى بياورد بر اينكه جدى نيست و قصد ندارد كه اين در اخبار و انشاء هر دو يكسان است و اينكه مى گوييم جمله خبريه صادق يا كاذب است از قبيل وصف به حال متعلق و بالعرض و بالمجاز است چون مدلول و معناى جمله خبرى همان كشف از قصد اخبار است كه عين مدلول جمله انشائى است و صدق و كذب ندارد.
دوم اينكه اگر اخبار يا حكايتى بدون لفظ داشته باشيم باز هم در آنجا اتصاف به صدق و كذب معقول است بااينكه دلالت لفظى در كار نيست مانند كسى كه سرش را حركت دهد و از چيزى خبر دهد و يا چيزى را نفى كند كه آنجا هم اخبار شكل مى گيرد و متصف به صدق و كذب هم مى شود بنابراين صدق و كذب صفت حكايت و اخبار است نه مدلول الفاظ و حاصل فرمايش ايشان اين است كه بنابر مسلك تعهد كه مسلك ايشان در باب وضع است معناى موضوع له جمله خبريه مى بايستى قصد اخبار باشد نه ثبوت نسبت و عدم ثبوت آن در خارج، چون نسبت معناى تصديقى نيست و مدلول جمله هاى خبريه تامه، تصديقى هستند و اين يكى از دو دليل عمده اى ايشان است كه در تقريرات ذكر مى كنند اين دليل هم تمام نيست.
نقد كلام محقق خويى (رحمه الله):
زيرا: اولا: مقصود مشهور كه گفته اند جمله تامه خبريه دال بر ثبوت نسبت در خارج يا عدم ثبوت است ثبوت در خارج به معناى ثبوت تصديقى نيست بلكه مقصودشان از دلالت جمله خبريه تامه بر ثبوت نسبت يا لاثبوت نسبت، همان ثبوت و لاثبوت تصورى است نه تصديقى و مى خواهند بگويند كه جمله تامه خبريه وضع شده است براى نسبت محمولى براى موضوع همان نسبت تصورى ـ كه در قضيه در منطق مى خوانيد كه يا موجبه است يا سالبه، و قابل تعلق اذعان و تصديق به آن است ـ پس مقصود نه نسبت در خارج از ذهن است و نه امر تصديقى چون اساساً مشهور بر اين قائلند كه تمام مداليل و معانى الفاظ چه مفردات و چه مركبات و افعال، تصورى هستند نه تصديقى و اگر كسى مدلول تصديقى را قيد كند و بگويد كه جمله خبريه براى ثبوت در خارج ـ يعنى ثبوت واقعى ـ وضع شده پس جايى كه ثبوت واقعى نباشد و خبر كذب باشد آن جمله در آنجا استعمال نشده و بى معنا است در حالى كه بى معنا نيست و استعمال صحيح است اگر چه خبر كذب باشد علاوه بر اين كه ثبوت در واقع مثل وجود است كه نمى شود در معناى كلمه اخذ شود زيرا كه معانى الفاظ ذات معنى است نه به قيد وجود و واقعيت خارجى و يا ذهنى ـ كه اين مطلب مفصلاً گذشت ـ بنابراين مقصود مشهور همان نسبت ثبوت شىء لشىء تصورى است و نه تصديقى.
ثانياً: اينكه فرموده اند اتصاف قضيه خبريه به صدق و كذب، بالعرض و بالمجاز است اين هم تمام نيست اتفاقاً مطلب برعكس است اتصاف قضيه حمليه به صدق و كذب، به لحاظ همين مدلول تصورى است يعنى همين مدلول تصورى است كه اگر مطابق با خارج باشد صادق است يعنى اينكه تصور مى كنيم ثبوت شىء را از براى شىء ديگر كه به اصطلاح منطقى يك قضيه است اگر واقعيت هم داشته باشد صادق مى شود و اگر مطابق نباشد كاذب است يعنى متصورش اگر در خارج متحقق باشد اين صدق مى شود و اگر نباشد كذب است پس صدق و كذب صفت خود قضيه و نسبت تصوريه است كه نسبت حمليه است و در منطق هم خوانديد كه اين نسبت، نسبت تصورى است و تصديق كه اذعان است به اين نسبت مى خورد و همين نسبت مدلول و موضوع له جمله خبرى است و اما اخبار يا قصد اخبار بماهو هو قابل اتصاف به صدق و كذب نيست بلكه به لحاظ همين نسبت است كه متصف به صدق و كذب مى شود و لذا اگر مجمل باشد و مشخص نباشد كذب و صدق براى اخبار نيست و اين مطلب بسيار روشن است پس مسأله برعكس است اتصاف قصد اخبار يا اخبار به صدق و كذب بالعرض و بالمجاز است و لذا ممكن است كسى قصد اخبار از يك قضيه اى را نداشته و به شكل مردد قضيه اى را بگويد وليكن آن قضيه صادق باشد و اگر مطابق واقع نباشد كاذب است ـ چه متكلم قصد اخبار داشته باشد و چه نداشته باشد ـ .
بنابراين امر درست برعكس است اتصاف به صدق و كذب، مركز حقيقيش، خود نسبت تصورية ثبوت شئ لشئ است كه همان مدلول وضعى جمله خبرى است.
ثالثاً: مسلك تعهد اقتضاء ندارد كه مداليل الفاظ و معانى موضوع له الفاظ را قصد اخبار و انشاء قرار دهيم كه مداليل تصديق جدى است زيرا در حقيقت ما دو نوع مدلول تصديقى داريم يك نوع مدلول تصديقى استعمالى، كه در بحث تعهد در بحث وضع مفصل گذشت كه همان قصد اخطار معنا يا استعمال لفظ در معنا است و ديگرى مدلول تصديقى جدى، كه اسم آنرا گذاشتيم مدلول تصديقى دوم يا مراد جدى، و آن اين كه متكلم كه اين لفظ را در معنايش استعمال كرده و در مقام استعمال قصد اخطار و استعمال را داشت، آيا واقعاً هم قصد اخبار يا انشاء داشته است و يا تنها قصد اخطار معنا را در ذهن مخاطب داشته است اما جداً قصد شوخى و يا قصد اختبار و امتحان و يا تقيه داشته است و اين مدلول جدى است و دال بر آن هم ظهور حالى ديگرى است در اينكه متكلم علاوه بر قصد اخطار معنى كه مراد استعمالى است مراد جدى هم دارد و در بحث وضع مسلك تعهد معناى موضوع له را مدلول تصديقى اول قرار مى داد و مى گفت دلالت وضعى تنها يك دلالت تصورى و انس ميان لفظ و معنى نيست بلكه تعهدى است كه متكلم بر اساس آن متعهد مى شود در داخل محيط هر لغتى هر وقت لفظ را استعمال كند قصد اخطار معناى حقيقى آن را بكند مگر قرينه بر خلاف بياورد پس مدلولى كه طرف اين تعهد قرار مى گيرد و طبق مسلك تعهد معناى موضوع له مى شود مدلول تصديقى استعمالى است نه مدلول تصديقى جدى، يعنى قصد، اخطار معنا است كه در الفاظ مفرد نيز ثابت است و مخصوص مركبات نيست حال در اينجا مرحوم خوئى (رحمه الله) اراده جدى را مدلول تعهد قرار مى دهد يعنى مدلول وضعى را به اراده جدى ربط مى دهد كه قابل قبول نيست نه در مفردات و نه در جمل تامه، چون لازمه اش اين است كه جايى كه متكلم مراد جدى نداشته باشد استعمال صحيح نباشد و تعهد وضعى نقض شده باشد با اينكه استعمالات در موارد زيادى ممكن است مراد نداشته باشد يعنى متكلم قصد اخبار نداشته و قصد داشته شوخى كند يا امتحان و اختبار نمايد و يا قصد تقيه و امثال آنرا داشته است ليكن استعمال صحيح و دلالت استعمالى تمام است و احدى قائل به عدم صحت استعمال يا حقيقى نبودن آن نيست پس مطلبى كه در اينجا از طرف ايشان ادعا شده نه اقتضاى مسلك تعهد است و نه صحيح و قابل قبول است زيرا مدلول جدى را معناى موضوع له قرار داده اند كه به هيچ وجه قابل قبول نمى باشد و تالى فاسد دارد علاوه بر اين كه تا در مرحله دلالت تصورى فرق ميان دو جمله تامه و ناقصه ـ تصوراً و مفهوماً ـ مشخص نشود مدلول تصديقى اول كه قصد اخطار و استعمال و يا مدلول دوم كه قصد اخبار و يا انشاء است نمى تواند به آن متعلق شود پس لازم است فرق ميان دو جمله تامه و ناقصه در مرحله دلالت تصورى ـ على جميع المسالك چه آن را دلالت وضعى بدانيم و چه ندانيم ـ مشخص شود و تصديقى دانستن مدلول وضعى بنابر مسلك تعهد مشكل را حل نمى كند.