درس خارج اصول حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى
جلسه 78 / يكشنبه / 29 / 1 / 1389
بحث در ايجاديت و موجوديت معانى انشائى و احتمالات مطرح شده در آن بود و بيان سه احتمال گذشت.
احتمال چهارم در معناى ايجادى بودن معانى انشائى در جمل انشائى، ايجاديت و يا موجوديت تصورى است كه ما بتوانيم اين انشائيت و ايجاديت را ـ كه ادعا مى شود در معانى انشائى و جمل انشائى در همان مرحله مدلول تصورى الفاظ است كه بنابر مشهور و صحيح مدلول وضعى است ـ تصوير كنيم. حتى جايى كه انسان دو جمله انشائى و اخبارى را مثلاً از تموج هوا بشنود و اصلا جمله انشائيه را تصور كند مى بيند معنايى كه به ذهنش خطور مى كند و در ذهن منعكس مى شود با معنايى كه در جمله خبرى به ذهن مى آيد فرق مى كند كسى كه اين وجدان را قبول دارد قطعاً بايستى بتواند اين ايجاديت و موجوديت را در اين مرحله از دلالت كه دلالت تصورى است تصوير كند حالا چه دلالت وضعى را همين دلالت تصورى بدانيم ـ چنانچه نظر مشهور اين است و درست هم همين است كه در بحث وضع مفصلا گذشت ـ و چه كسى بگويد دلالت وضعى بيش از دلالت تصورى است مثل مسلك تعهد، و لذا قبلا گفتيم كه مسلك تعهد نقشى در اين بحث ندارد و نمى تواند داشته باشد چون اين مسلك هم در اين مرحله بايستى فرق ميان جمله خبرى و انشائى را تفسير كند.
نكته فرق در اين وجه چهارم اين چنين بيان مى شود كه نسبت تامه اى كه قبلا تحليل شد و گفته شد موطنش ذهن است يك نوع فعاليت ذهنى است و در حقيقت يك نوع ايجاد إفناء مفهومى در مفهوم ديگرى است و اين فعاليت ذهنى و نسبت تامه قائم بر ذهن، بر دو نوع است و يك نوع نسبت به اين معنا است كه ما گاهى مفهومى را در مفهوم ديگرى إفناء مى كنيم به نحوى كه مى بينيم اين بر آن منطبق است و گاهى هم اين را در آن إفناء مى كنيم ولى به نحوى كه ما مى خواهيم كأنه آن را ايجاد كنيم و هنوز ايجاد نشده است.
بنابراين اين إفناء ـ كه يك فعاليت ذهنى است يا يك إفناء و تطبيق مفهومى بر مفهوم ديگر در عالم ذهن است ـ بر دو نوع است إفناء حكائى در عالم تحقق كه با قطع نظر از اين استعمال، ثابت است و إفناء واقعى كه در طول اين استعمال مى خواهد ايجاد شود و اولى (بعت) اخبارى است و دومى (بعت) انشائى است و اين دو نحو لحاظ ذهنى افنائى براى نسبت تامه است وليكن اين دو نحو لحاظ افنائى در الفاظ مشترك ميان اخبار و انشاء معقول است مانند (بعت) و (يعيد).
بنابراين فرق ميان اين دو نوع جمله انشائى و اخبارى در همان مدلول تصورى حفظ مى شود ولى اين در آن امورى است كه قابل ايجاد در خارج در طول استعمال است كه در آن جاها لحاظ دوم قابل تصوير است اما در جاهايى كه معانى انشائى از اين قبيل نيستند، لحاظ دوم تصوير ندارد و لذا شهيد صدر (رحمه الله) تا اينجا مى فرمايد اين ايجاديت تصورى را وجداناً قبول مى كنيم ليكن اين مخصوص به جمله هاى مشترك ميان انشاء و اخبار است مانند (بعت) و (يعيد).
اما در مثل تمنى و ترجى و استفهام و جمله هاى امر و نهى قابل تصوير نيست زيرا در آنجا مدلول ادوات انشاء، امور حقيقى هستند چنانچه مدلول ادوات انشاء هم، دلالت بر صفات حقيقى در نفس دارد.
البته شهيد صدر (رحمه الله) در بحث آينده اين مطلب را تعميم داده و مى فرمايند در جمله هاى متمحض در انشاء مانند استفهام و تمنى و ترجى هم فرق تصورى با جمله هاى اخبارى است كه مى توان آن را هم نوعى انشائيت در مدلول تصورى به حساب آوريم كه بانگاه اخبارى در جمله خبرى فرق دارد، مخصوصاً بنابراين كه مقوله طلب و استفهام و تمنى و ترجى و ندا را متقوم به ابراز بدانيم كه تا ابراز نشود مصداق آنها متحقق نمى شود و مجرد صفات نفسى در صدق اين مقولات انشائى كافى نيست كه در چنين فرضى با آن لحاظ ذهنى غير خبرى كه در آينده تصوير خواهد شد مصداق اين معانى در طول استعمال در خارج ايجاد مى شود و همين مقدار كافى است كه مدلول تصورى آن ادوات نيز، ايجادى است و اخبارى نمى باشد.
در اين صورت مى شود گفت كه جمله حمليه كه مدخول ادوات استفهام و تمنى براى جامع لحاظ نسبت قرار مى گيرد كه اين لحاظ در ذهن دو نوع دارد، نوع اول إفناء دو مفهوم در عالم تحقق، كه با قطع نظر از اين لحاظ ثابت ديده مى شود و نوع ديگر لحاظ نسبت در عالم استفهام و تمنى و ترجى و طلب و دخول ادوات انشاء دال بر لحاظ دوم و تجرد از آن، دال بر لحاظ اول است به نحو تعدد دال و مدلول، و اين مانند مطلبى است كه در اسم جنس در باب مطلق و مقيد گفته مى شود كه اسم جنس براى طبيعت مهمله وضع شده ولى طبيعت مهمله در ذهن يا مطلقه و يا مقيده شكل مى گيرد و به شكل مهمله نمى تواند در ذهن بيايد ولى در عين حال مجاز لازم نمى آيد و از باب تعدد دال و مدلول است چون در مقيده اسم جنس در همان طبيعت مهمله استعمال شده است كه با ذكر قيد ، آن طبيعت مقيده در ذهن شكل مى گيرد. پس استعمال، مجازى نيست و در ما نحن فيه نيز جمله خبرى كه مدخول ادوات انشاء قرار مى گيرد از همين قبيل است در اينجا اصل بحث در جهت اول تمام مى شود ولى چند نكته است كه باقى مى ماند و بايستى به آنها توجه شود:
1 ـ اشكالى است كه گفته شده اين نحو از موجوديت و به اصطلاح فنائيت يا انشائيت تصورى كه شما تصوير كرديد مانند همان لحاظ آلى و استقلالى معنا است كه از مرحوم صاحب كفايه گذشت و در آنجا گفته شد كه خصوصيت لحاظ ذهنى از آليت و استقلاليت در معناى موضوع له اخذ نمى شود چون از اخذ آن محاذيرى كه گذشت، لازم مى آيد يعنى در مقام استعمال تعدد لحاظ لازم آيد زيرا استعمال، متوقف بر لحاظ معنا است پس اگر در آن، لحاظ خاصى اخذ شده باشد تعدد لحاظ و تعلق لحاظ به لحاظ لازم مى آيد و اين محال است و همچنين وجود ذهنى كه جزئى حقيقى است و موطنش ذهن است و قابل صدق بر خارج نيست، اين سه اشكالى كه در آنجا گذشت در اينجا هم پيش مى آيد زيرا وقتى كه خصوصيت لحاظ معينى در معناى موضوع له اخذ شود آن محاذير برمى گردد پس ايجاديت را نبايستى در معناى موضوع له اخذ كنيم بلكه بايستى آن را از شئون استعمال قرار بدهيم و معناى موضوع له را ذات معنا بدانيم پس انشائيت و ايجاديت به اين معنا هم ـ همانند آليت و استقلاليت، كه مرحوم صاحب كفايه (رحمه الله) گفت از شرايط استعمال است و نمى تواند قيد معنى باشد ـ از شئون استعمال مى شود نه از خصوصيات اخذ شده در معناى موضوع لـه.
اين اشكال هم اينجا و هم آنجا پاسخش اين است كه در حقيقت خلط شده است بين اخذ خصوصيت لحاظى در طرف ملازمه تصورى بين تصور معنا و تصور لفظ و بين اينكه در معناى موضوع له اخذ شود يعنى بين طرف ملازمه بالذات و طرف آن بالعرض خلط شده است.
ما در اين باب گفتيم كه حقيقت وضع اين است كه در اثر وضع يا قرن موكد ميان دو تصور، تلازم ايجاد مى شود به نحوى كه هر موقع لفظ را تصور كنيم معنا را هم تصور مى كنيم و اين تلازم اولا و بالذات بين وجودين ذهنيين تصوريين است يعنى دو تا وجود ذهنى با هم تلازم پيدا مى كنند مانند دو وجود خارجى ولى آنها وجودات تصديقى هستند و اينها وجود تصورى ولى در عين حال گفته مى شود كه آن لفظ، دال بر آن متصور است و دلالت بر آن دارد يعنى بالعرض تلازم با آن دارد و مى گوييم اين لفظ وضع شده است براى آن معنا كه آن متصور است و در حقيقت ملازم بالعرض است.
پس اگر اين تلازم بين دو وجود ذهنى باشد با اخذ كيفيتى در (أحد التصورين) يعنى تصور لفظ ملازم باشد با تصور معنايى كه به شكل آلى، يا به نحو اخبارى يا ايجادى تصور شود اين خصوصيتهايى كه در يكى از دو طرف تلازم تصورى اخذ شده است به همان شكلى كه با آن مقرون شده است به ذهن مى آيد نه به شكل ديگر، و اين به معناى آن نيست كه آن خصوصيت، معناى موضوع له و ملازم بالعرض است و لذا تعدد لحاظ لازم نمى آيد و معنا ذات متصور است نه با قيد وجود ذهنى آن، بنابراين اشكالات و محاذير ذكر شده وارد نمى باشد.