درس خارج اصول حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى
جلسه 86 / سه شنبه / 14 / 2 / 1389
ادامه بحث جمله هاى خبرى:
بحث در انواع جمله هاى خبرى بود جمله خبرى فعليه را تحليل مى كرديم بدون شك ما از جمله خبرى فعليه دلالت بر وقوع و تحقق فعل را استفاده مى كنيم و جمله فعل و فاعل با هم نسبت تامه و يصح السكوت عليها است اين بحثها بيشتر تحليلى است و نكات ريزى است كه در اين بحثها مورد توجه قرار گرفته است عرض كرديم كه يك احتمال اين است كه اين نسبت تامه اى كه در جمله فعليه است همان نسبت تصادقى اتحادى حمليه است كه بين ذاتى كه (صدر منه القيام) مثلا و فاعل وجود دارد كه اين احتمال اول بود و احتمال بسيار ضعيف و بعيدى است بلكه مقطوع العدم است چون نسبت فعليه شبيه نسبت حمليه نيست و اين تفسير، جمله فعليه را مبدل به جمله اسميه مى كند و همانگونه كه گفته شد اين خلاف وجدان بلكه مقطوع العدم است و لذا اين احتمال را كه مرحوم شهيد صدر (رحمه الله) در بحث ذكر كردند بعد هم در بحث اوامر اشاره مى كنند اينجا حذف كردند احتمال دوم و سوم اين بود كه خود جمله يا به وسيله هيئت فعلش و يا هيئت جمله فعل و فاعل بر تحقق و وقوع اين حدث و فعل در آن حادثه و واقعه اى كه در خارج شكل گرفته يا شكل مى گيرد دلالت دارد ـ حالا چه در گذشته يا حال يا آينده ـ و در حقيقت نسبت تامه إفناء مبدأ وحدت بر آن مركز واحدى است كه همان حادثه مركب از فعل و فاعل است كه وقوع و تحقق فعل از آن انتزاع مى شود شبيه اينكه ما مفهوم خبر را در محكى موضوع و مبتدا ـ كه مفهوم صدق و يا تصادق آن دو بر يكديگر از آن انتزاع مى شود ـ إفناء مى كنيم البته اين يك نوع ديگر از نسبت است كه از آن به نسبت اسنادى تعبير شده و بعضى ها به وقوع يا صدور فعل تعبير مى كنند كه مفهوم وقوع و امثال آن را نمى شود در معنى اخذ كرد همچنان كه نمى توان وجود خارجى را هم در آن اخذ كنيم و قبلاً گفتيم اضافه كردن مفهومى به مفهوم ديگر، آن را نسبت تامه نمى كند و نسبت تامه از راه إفناء شدن مفهوم در محكى خارج از ذهن است كه ما از آن به فعاليت ذهنى تعبيركرديم و اين إفناء نياز به مركز و محكى خارجى دارد كه مفنى فيه است و در خارج است ليكن در ذهن به وسيله مفهومى كه دال بر آن است و مى شود از آن طريق آن مركز را در خارج مشخص كرد آن را معين مى كند و اين مطلب در جمله اسميه موضوع است و در جمله فعليه فاعل است.
اشكال:
حال بحث در اين است كه آيا هيئت جمله دال بر نسبت إفنايى تامه است و هيئت فعل دال بر نسبت ناقصه صدورى يا حلولى است ؟ و يا اين كه هيئت فعل دال بر نسبت افنايى تام است و ماده و مصدر دال بر نسبت هاى ناقصه صدورى يا حلولى است ؟ اگر بگوييم مدلول هيئت فعل براى نسبت ناقصه وضع شده است نه براى آن نسبت تامه در اين صورت نسبت ناقصه صدورى يا حلولى سه طرف مى خواهد:
الف) آن مبدئى كه صادر شده كه حدث است.
ب) نسبت صدورى كه يك نسبت خارجى است.
ج) ذاتى كه مبدأ از آن صادر شده است كه بر دو جزء آن هيئت و مبدأ دلالت دارد ولى دالى در لفظ بر ذات مبهمه نخواهيم داشت و نمى توانيم بگوئيم كه هيئت فعل، هم بر نسبت و هم بر طرف آن ـ يعنى ذات مبهمه ـ دلالت دارد كه اين خلاف وضع هيئات است علاوه بر اين كه ما از هيئت فعل، مفهوم ذات را استفاده نمى كنيم همچنين نمى توانيم بگوييم دال بر آن، ذات خود فاعل است ـ كه در جمله مى آيد ـ زيرا كه آن طرف نسبت تامه است كه مستقل است و نمى تواند طرف نسبت ناقصه قرار گيرد كه مقيد و مندك و تحليل و مفهوم افرادى است.
اين اشكال بنابر تفسير دوم كه هيئت فعل را هيئت افرادى و ناقص حساب مى كند وارد مى شود و بنابر تفسير سوم هم وارد است ليكن نه به لحاظ هيئت فعل چون در تفسير سوم هيئت فعل، دال بر نسبت تامه اسنادى است و به لحاظ مدلول ماده و مبدأ فعل دلالت بر نسبت صدورى يا حلولى دارد زيرا نسبت صدورى يا حلولى هر جا باشد نياز به دو طرف و نسبت دارد و ماده يا مصدر تنها مى تواند دال بر حدث و نسبت باشد نه ذات كه طرف نسبت صدورى يا حلولى است.
جواب اشكال مذكور
اين اشكال مشتركى كه ايشان بيان كرده اند را جواب داده اند و گفته اند تعبير نسبت صدورى در اينجا تعبير مساحى است و مقصودمان نسبت نيست بلكه مقصود اين است كه اين هيئت ناقصه چه هيئت مصدر باشد و چه هيئت خود فعل باشد دلالت بر خصوصيتى در حدث و مبدأ فعل مى كند مانند حروفى كه دال بر نسبت نيستند بلكه دال بر خصوصيتى در مدخولشان هستند مانند (لام تعريف) كه قبلا گفتيم دال بر خصوصيت معنى يا معهوديّت در مدخولش مى باشد نه نسبت خارجى يا ذهنى، مثلا (الرجل) يعنى آن انسانى كه متعين است نه جامع و جنس رجل در اينجا نيز شهيد صدر (رحمه الله) مى گويند كه ماده فعل به وسيله هيئت فعل يا مصدر حدث در حال صدور و جريان نشان مى دهد زيرا كه حدث را دو نحو مى توان لحاظ كرد (بما هو شيء حالٌ) كه اين يك لحاظ براى حدث است و يك موقع حدث را در حالت شدن و جريان و حركت لحاظ مى كنيم كه نگاه ذهنى ديگرى است براى حدث، كه اين لحاظ تناسب با حدث و مبادى افعال دارد و هيئت هاى مصادر و يا افعال، دال بر اين خصوصيت لحاظى تصورى هستند و حدث با اين لحاظ قابل اسناد و طرفيت براى نسبت تامه در جمله فعليه است و ديگر نيازى به لحاظ نسبت ناقصه ديگرى نداريم پس مقصود نسبت به معناى دقيق آن نيست تا بگوييم كه نسبت طرف سوم مى خواهد كه ذات مبهمه است و دال بر آن در جمله نداريم پس اين اشكال هم به اين ترتيب قابل دفع است و همانگونه كه گفته شده ما ذات مبهمه را استفاده نمى كنيم نه از هيئت فعل اگر افرادى فرضش كنيم و نه از هيئت مصدر و اگر فرضاً بخواهيم اين ذات مبهمه را استفاده كنيم معنايش اين است كه ما يك نسبت ديگر هم در جمله فعليه خواهيم داشت چون مى خواهيم آن ذات مبهمه را با فاعل متحد كنيم كه اين همان نسبت تصادقيه و تطبيق دو مفهوم بر يك معنون واحد است كه گفتيم اين نسبت يك نسبت حمليه است و از جمله فعليه استفاده نمى شود.
نظر مرحوم ميرزا (رحمه الله):
اما اين كه كداميك از دو احتمال دوم و سوم مطابق وجدان است ظاهر بيانات مرحوم ميرزا آن است كه احتمال سوم ـ يعنى دلالت هيئت فعل بر نسبت تامه ـ صحيح است نه احتمال دوم زيرا كه وقتى مى گوييم (فعل يا يفعلُ) چه فاعل آن را مشخص كنيم و چه نكنيم داريم به عالم خارج از ذهن نگاه مى كنيم و در حقيقت از تحقق آن حادثه و فعل و جريان اخبار مى دهيم و اين يك معناى تام است حتى اگر فاعل مشخص نشود كه وجدان انسان آن را احساس مى كند و به عبارت ديگر مدلول فعل مانند مدلول مصادر يا مشتقات ديگر مفهوم افرادى و تصورى نيست بلكه مدلولى تصديقى و دال بر وقوع آن فعل در خارج است كه شاخص نسبت تامه است البته ذكر فاعل براى تشخيص مركز إفناء اسنادى لازم و ركن در جمله مى باشد زيرا همانگونه كه بعداً خواهيم گفت فعل بر حركت مسمى دلالت مى كند و مركز و محل آن فاعل است و لذا ذكر فاعل ركن است بر خلاف مفعول و يا قيود ديگر.
بنابراين احتمال سوم نزديك تر به ذهن از احتمال دوم است همانگونه كه مرحوم ميرزاى نائينى (رحمه الله)فرموده اند البته شهيد صدر (رحمه الله) در بحث هيچ يك از اين دو، احتمال را اختيار نكرده است و شايد هر دو را قابل قبول مى دانند.