درس خارج فقه حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى ـ جلسه 27 ـ سه شنبه 1393/10/16
بسم الله الرحمن الرحيم
بحث در مسئله دوم بود كه فرمود (مسألة 2 : يستحب للولى أن يحرم بالصبى الغير المميز بلا خلاف لجملة من الأخبار بل و كذا الصبية و إن استشكل فيها صاحب المستند)([1]) ايشان در اين مسئله متعرض احجاج صبى غير مميز است كه خودش نمى تواند اعمال حج را انجام دهد و او را به حج مى برند كه اصل استحباب اين صبى مسلم فقهى است و روايات زيادى دارد كه برخى از آنها مطرح شد و در جهت دوم نيز فرمود (كذا الصبية و إن استشكل فيها صاحب المستند) كه برخى مثل مرحوم نراقى(رحمه الله)([2]) در الحاق طفل دختر به پسر تشكيك كرده اند كه صبيان و غلام و صبى مخصوص به صبى پسر است و عرض شد كه اين روايات داراى اطلاق است و از باب تغليب مى باشد و هر دو را شامل است و در برخى از روايات عنوان صغار آمده است كه مطلق است .
ممكن است كه كسى اين اشكال را در حج صبى دختر مميز هم بكند زيرا كه معمولاً صحت حج صبى مميز هم از همين روايات استفاده شده است ولى ما در صبى مميز در رابطه با صبيه و دختر هم روايت خاص داريم اضافه بر آنچه در صبى غير مميز گذشت كه آن صححيه اسحاق بن عمار است كه مى فرمايد:
(مُحَمَّدُ بْنُ عَلِى بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ صَفْوَانَ عَن إِسْحَاق بْنِ عَمَّار قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَن(عليه السلام)ِ عَنِ ابْن عَشْرِ سِنِينَ يَحُج قَالَ عَلَيْهِ حَجَّةُ الْإِسْلَامِ إِذَا احْتَلَمَ وَ كَذَلِكَ الْجَارِيَةُ عَلَيْهَا الْحَجُّ إِذَا طَمِثَت.)([3]) البته اين روايات در مقام بيان عدم اجزاء حج طفل غير بالغ از حجة الاسلام است كه بعد از بلوغ كه بالغ شد آنچه قبل از بلوغ انجام داده است مجزى نيست و مفاد اوليه روايات اين است ليكن قبلا عرض شد مى توان از اين روايات استحباب و مشروعيت حج صبى را قبل از بلوغ استفاده كرد بنابر اين اگر دلالت اين روايات بر استحباب حج صبى تمام باشد خود روايت صبيه را هم ذكر كرده است و حجش صحيح بوده و ماموربه مى باشد لكن از حجة الاسلام وى مجزى نيست.
مضافاً به اين كه در حج صبى مميز امكان عدم فرق بين دختر و پسر خيلى روشن تر است اين مربوط به جهت دوم است كه الحاق صبيه به صبى بود كه برخى احتياط كرده اند.
بحث سوم اين است كه مى فرمايد (و كذا المجنون و إن كان لا يخلو عن إشكال لعدم نص فيه بالخصوص) مشهور احجاج مجنون را هم به صبى غير مميز ملحق كرده اند و مرحوم علامه(رحمه الله) در منتهى اين گونه عنوان كرده اند: (و كذا المجنون: لأنه لا يكون أخفض حالا من الصبى الذى لا يميز).([4])
حال مجنون بدتر از صبى غير مميز نيست البته به اين مطلب اشكال كرده اند كه اين قياس است و نمى توانيم از مورد روايات صبى تعدى كنيم چون در مورد خود مجنون روايتى وارد نشده است و روايات صبى هم حكم تعبدى است و نمى توان حكم مجنون را به صبى قياس كرد ولى ايشان گفته است مى توان به فحواى آن روايات تمسك كرد كه اگر احجاج صبى مولود و غير مميز مستحب است به طريق اولى احجاج مجنون هم مستحب است مخصوصا تاكيدات زيادى در مورد استحباب فعل حج وارد شده است كه خيلى مورد محبوبيت شارع است بنابراين مى خواهد دلالت التزامى عرفى از روايات استفاده كند كه بيان كند تعقل و ادراك، ميزان صحت احجاج نيست.
البته شايد استفاده فحوا خيلى دور از نظر عرف نباشد مخصوصاً كه در اينجا مى توان به دو نكته اشاره كرد كه مرحوم آقاضيا(رحمه الله)در حاشيه به آن اشاره كرده است به اين نحو كه در روايات احجاج صبى غير مميز نيامده بود كه مخصوص به صبى غير مجنون و ممكن است طفلى تعقلش كم باشد مثلا كند ذهن باشد و اطلاق احجاج صبى مولود آن را هم در بر مى گيرد چون در بدو تولد عقل و جنون او مشخص نيست پس روايات مى گويد صبى غير مميز را مطلقا احجاج كن و مستحب است و شامل طفلى كه داراى عيب عقلى است و در دوران كودكى مشخص نيست هم مى شود بنابراين صبى مجنون را در بر مى گيرد و وقتى آن را شامل شد اولاً: به اين مقدار ثابت مى شود كه بايد مجنون صغير را ملحق كرد و بگوييم احجاجش مشمول اين روايات مى شود و ثانياً: نسبت به مجنون بعد از بلوغ هم مى توان گفت كه اگر حج صبى غير بالغ مستحب باشد ديگر احتمال فرق نيست بين مجنون بالغ و صبى و اين استدلالى است كه مى شود ايراد كرد.
مرحوم آقاضيا(رحمه الله)در حاشيه مى فرمايد كه اگر مجنون صغير باشد مى توان او را احجاج كرد و اگر كبير شد چون در صغر مى توانستيم وى را احجاج كنيم بعد از كبر شك مى كنيم استصحاب بقاى استحباب را مى نماييم ولى اگر در كبر مجنون شده باشد نمى توان آن استحباب را استصحاب كنيم.
اين بيان ايشان قابل اشكال است به اين نحو كه موضوع روايات احجاج صبى صبا است و صبى بودن و بالغ نبودن موضوعيت دارد و حيثيت در آن عرفاً، حيثيت تقييدى است پس تبدل موضوع صورت گرفته است ولى اگر فحوا را قبول كرديم استدلال تمام مى شود ليكن قدر متيقن همان است كه ما مطرح كرديم كه صبى مجنون مشمول اطلاق روايات احجاج صبى غير مميز است پس نبايد در صبى مجنون تشكيك كرد و مرض جنون صبى از نظر عقلى هم مثل امراض ديگر در صبى است كه مانع نيست ليكن الحاق مجنون كبير داراى اشكال است چون دليل خاصى موجود نيست و ما احتمال فرق مى دهيم و شايد فحوا هم روشن نباشد لهذا رجاءً بايد انجام داده شود .
جهت بعدى بحث اين است كه مى فرمايد: (فيستحق الثواب عليه) اگر ولىّ اين كار را بكند مستحق ثواب است و اين فقره هم مقتضاى امر استحبابى عبادى است و هم در صحيحه عبدالله سنان كه گذشت آمده است بعد مى فرمايد (و المراد بالإحرام به جعله محرما لا أن يحرم عنه فيلبسه ثوبى الإحرام و يقول اللهم إنى أحرمت هذا الصبى إلخ و يأمره بالتلبية بمعنى أن يلقنه إياها و إن لم يكن قابلا يلبى عنه) در اين جهت سوم وارد بحث كيفيت احجاج صبى مى شود و مقصود اين است كه خود صبى را محرم مى كنند و خود صبى را طواف مى دهند مراد از احرام كه در روايت آمده است (جعله محرما) اين نيست كه خود ولى احرام ببندد بلكه خود صبى مميز و اگر غير مميز است ولىّ از طرف او تلبيه بگويد تا احرام صبى منعقد شود اين تعبير (فيلبسه ثوبى الإحرام) در روايات بيانيه آمده است كه بابى در وسائل براى حج صبيان منعقد شده است مثل روايت عَبْد الرَّحْمَن بْن الْحَجَّاج كه مى فرمايد:
(مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِى عَلِى الْأَشْعَرِى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّه(عليه السلام)فِى حَدِيث قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّ مَعَنَا صَبِيّاً مَوْلُوداً فَكَيْفَ نَصْنَعُ بِهِ فَقَالَ مُرْ أُمَّهُ تَلْقَى حَمِيدَةَ فَتَسْأَلُهَا كَيْفَ تَصْنَعُ بِصِبْيَانِهَا فَأَتَتْهَا فَسَأَلَتْهَا كَيْفَ تَصْنَعُ فَقَالَتْ إِذَا كَانَ يَوْمُ التَّرْوِيَةِ فَأَحْرِمُوا عَنْهُ وَ جَرِّدُوهُ وَ غَسِّلُوهُ كَمَا يُجَرَّدُ الْمُحْرِمُ وَ قِفُوا بِهِ الْمَوَاقِفَ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ النَّحْرِ فَارْمُوا عَنْهُ وَ احْلِقُوا رَأْسَهُ ثُمَّ زُورُوا بِهِ الْبَيْتَ- وَ مُرِى الْجَارِيَةَ أَنْ تَطُوفَ بِهِ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ)([5])
و روايت معاويه بن عمار
(مُحَمَّدُ بْنُ عَلِي بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّار عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّه(عليه السلام)قَالَ: انْظُرُوا مَنْ كَانَ مَعَكُمْ مِنَ الصِّبْيَانَِ فَقَدِّمُوهُ إِلَى الْجُحْفَةِ أَوْ إِلَى بَطْنِ مَرّ- وَ يُصْنَعُن بِهِمْ مَا يُصْنَعُ بِالْمُحْرِمِ وَ يُطَافُ بِهِمْ وَ يُرْمَى عَنْهُمْ وَ مَنْ لَا يَجِدُ الْهَدْيَ مِنْهُمْ فَلْيَصُمْ عَنْهُ وَلِيُّهُ)([6])
در مورد تلبيه هم روايت متعدد وارد شده است مثل روايت زراره
(وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا(عليه السلام)قَالَ: إِذَا حَجَّ الرَّجُلُ بِابْنِهِ وَ هُوَ صَغِيرٌ فَإِنَّهُ يَأْمُرُهُ أَنْ يُلَبِّيَ وَ يَفْرِضَ الْحَجَّ فَإِنْ لَمْ يُحْسِنْ أَنْ يُلَبِّيَ لَبَّوْا عَنْهُ وَ يُطَافُ بِهِ وَ يُصَلَّى عَنْهُ قُلْتُ لَيْسَ لَهُمْ مَا يَذْبَحُونَ قَالَ يُذْبَحُ عَنِ الصِّغَارِ وَ يَصُومُ الْكِبَارُ وَ يُتَّقَى عَلَيْهِمْ مَا يُتَّقَى عَلَى الْمُحْرِمِ مِنَ الثِّيَابِ وَ الطِّيبِ وَ إِنْ قَتَلَ صَيْداً فَعَلَى أَبِيهِ.)([7])
در صححيه عبد الرحمن آمده بود (فَأَحْرِمُوا عَنْهُ وَ جَرِّدُوهُ وَ غَسِّلُوهُ كَمَا يُجَرَّدُ الْمُحْرِم) و (أَحْرِمُوا) يعنى تلبيه از طرف او بگوييد تا محرم شود چون كه حصول احرام با تلبيه است و اين تلقين تلبيه براى صبى و طفلى است كه متوجه باشد و الا جايى كه صبى فقط تقليد مى كند بدون فهم الفاظ و نمى تواند قصد داشته باشد اين مقدار كافى نيست و بايد ولىّ تلبيه را بگويد.
يك عبارتى در متن آمده است كه باعث اشكال شده است و آن تعبير اين است كه مى گويد (و يقول اللهم إنى أحرمت هذا الصبى إلخ) ظاهراً اين تعبير ناظر به كلام صاحب جواهر(رحمه الله) است كه محرم همچنان كه مستحب است براى خودش تلفظ به نيت بكند براى بچه خودش هم همانگونه است كه همان احرام بستن است و تلبيه گفتن براى صبى غير مميز نيز احرام است كه در ولد غير مميز حاصل مى شود و اين استحباب هم اين جا هست و استحباب تلفظ به اين نيت كه بايد در حين احرام نيت كند تا بچه محرم شود اينجا هم هست و تلفظش مستحب است .
ولى اشكال شده است كه در خود محرم مستحب است كه تلفظ به نيّت كند و در صبى غير مميز يعنى احجاج درست است كه پدر احرام مى بندد ولى اين احرام خودش نيست و روايات، نسبت به تلفظ به نيت احرام خود انسان است و اين استحباب براى احجاج صبى دليل مى خواهد.
بعيد نيست مدرك اين تعميم استحباب كه در جواهر آمده است استفاده از همان روايات (يلبّى عنه) باشد يعنى (يلبى عنه) با مستحبات تلبيه و با همه شروط لازم و آدابى كه دارد و اين تعبير همه آنها را شامل مى شود كه منجمله استحباب تلفظ به نيت است كه بعيد نيست كه اين گونه استفاده شود مثلا وقتى گفته شود از طرف فلان شخص نماز قضا مشروع است يعنى با مستحبات و آدابش قابل نيابت است و با آن مستحباتش ماموربه مى شود اين جا هم همين گونه است و در اين جا يكى از شرايط لزومى تلبيه نيت است و مستحب آن هم اين است كه نيت هم به لفظ بياورد و تلفظ كند پس اينگونه نيست كه دليل مشروعيت در اين جا نداريم بلكه دليل همان ظاهر روايات نيابت ولى در تلبيه و احرام بستن است بنابراين، اين اشكال وارد نيست .