اصول جلسه (272) 17/02/91

درس خارج اصول حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى ـ جلسه 272   يكشنبه 17/2/1391
بسم الله الرحمن الرحيم
بحث در جهت سوم بود و عرض شد كه لازم است در دو مقام بحث شود مقام اول: اينكه آيا امتثال واجب غيرى ـ ولو با قصد امتثال ـ  داراى ثواب است، يا فقط استحقاق مدح دارد؟ يقيناً واجب غيرى استحقاق عقاب كه ندارد و آن ترك واجب نفسى است كه داراى عقاب است ولى در ثوابش، مشهور قائلند كه در امتثال واجب غيرى هم (بما هو واجب غيرى) استحقاق ثواب يا مدحى نيست و آنچه كه موضوع ثواب است امتثال واجب نفسى است البته ممكن است امتثال واجب غيرى باعث شود كه واجب نفسى داراى ثواب بيشترى شود چون افعال بيشترى را دارد نه اين كه ثواب به خاطر واجب غيرى باشد.
برخى مانند آقاى خوئى(رحمه الله) در اين مسأله قائلند كه ثواب با عقاب فرق دارد و ترك واجب غيرى (بما هو واجب غيرى) مستحق عقاب و معصيت نيست بلكه ترك واجب نفسى موجب معصيت و عقاب مى شود اگر چه به سبب ترك مقدمه است ولى در طرف ثواب قائل شده اند كه خود فعل مقدمه با قصد انقياد و اطاعت أمر و اتيان مطلوب نفسى مولا، سبب استحقاق است و لذا قائل به تعدد سبب ثواب شده اند كه يكى خود فعل نفسى و ديگرى هم مقدمات آن، در صورتى كه با قصد توصل به ذى المقدمه بياورد، مى باشد و اين هم ثواب دارد .
در اين مسئله ادعاى وجدان و برهان هم كرده اند و گفته اند كسى كه تلاش كرده و مقدمات را آورده ولى نتوانسته به خاطر يك عامل خارجى ذى المقدمه را بياورد قطعاً فعلش استحقاق ثواب دارد و اين معنايش اين است كه ثواب بر مقدمه، مربوط به تحقق ذى المقدمه نيست و اين را هم به عنوان نقض و برهان آورده اند كه نشان مى دهد سبب استحقاق ثواب، متعدد است شهيد صدر(رحمه الله) اين بيانات فوق را به سه بيان بر مى گرداند 1) بيان وجدانى 2) بيان برهانى حلى (تحليلى) 3) بيان نقضى.
وجه اول: بيان وجدانى
اين وجدان را ـ كه در امتثال واجبى كه با مقدمات است ثواب بيشترى است نسبت به واجبى كه مقدمات ندارد ـ ما هم قبول داريم ولى اين به معناى تعدد ثواب نيست بلكه به معناى بيشتر شدن ثواب واجب نفسى است چون فعلش شاق تر و سخت است مانند ثواب بر دو واجب مستقل از هم كه يكى از آن دو سخت تر از ديگرى است لذا استحقاق ثواب بيشترى دارد.
وجه دوم: بيان تحليلى
كه روز گذشته بيان شد كه ملاك ثواب انقياد است و انقياد با عدم تحقق مطلوب نفسى قابل جمع است مثل موارد امتثال فعلى به تصور آن كه واجب است وليكن واجب نبوده و مكلف جهل مركب داشته كه در اين صورت به آن، ثواب داده مى شود با اين كه مطلوب نفسى در كار نيست و خيال مى كرده واجب نفسى است و در مقدمه هم همين گونه است و انسان وقتى مقدمه را به انگيزه انجام ذى المقدمه و واجب نفسى انجام مى دهد خود اين فعل انقياد است و وقتى كه فعل مقدمه مصداق انقياد شد همين انقياد سبب و موجب ثواب مى گردد پس با تعدد انقياد در مقدمه و ذى المقدمه تعدد سبب شكل مى گيرد پس استحقاق ثواب نيز متعدد است .
پاسخ شهيد صدر(رحمه الله)
اين بيان را شهيد صدر(رحمه الله) پاسخ مى دهد كه ما در حقيقت دو منشأ ثواب داريم 1) ثواب انفعالى و 2) عقلى .
ثواب انفعالى يعنى ميل آمر به ثواب دادن كه سبب آن حصول مطلوب و آنچه به نفع آمر است مى باشد چون براى او نفعى حاصل شده و خوشش آمده و دوست دارد در مقابل آن جزائى به او بدهد و اين ثواب قطعاً تابع واقع تحقق مطلوب و غرض نفسى است و اين مشخص است و در آن بحثى نيست.
موضوع و قوام ثواب عقلى به چيست؟
بحث در سبب ثواب عقلى است كه همان گونه كه گفته شد موضوعش انقياد است ولى انقياد چگونه تحقق يابد؟ و قوامش به چيست؟ قوامش به تحقق واجب نفسى در خارج نيست چون در موارد جهل مركب، عقلاً استحقاق ثواب هست در حاليكه واجب نفسى صورت نگرفته است ولهذا گفته شده كه موضوع و قوام ثواب عقلى به امتثال مطلوب نفسى زعمى است يعنى مكلف وقتى مى بيند آنچه را كه مولا امر كرده، انجام مى دهد اين انقياد است و امتثال اعتقادى در انقياد كفايت مى كند حتى اگر تحقق مطلوب نفسى واقع نشده باشد و اين شخص خاضع و منقاد مولايش شده و انقيادش حاصل شده است.
كلام آقاى خوئى(رحمه الله)
مرحوم آقاى خوئى(رحمه الله)خواسته توسعه ديگرى هم بدهد كه در فعل مقدمه هم يك انقياد ديگرى است ـ چه ذى المقدمه را انجام بدهد چه انجام ندهد ـ كه مشهور اين انقياد را انقياد مستقلى نمى دانند بلكه مى گويند اين همان انقياد واحد واجب نفسى است و مكلف وقتى مقدمه را با قصد توصل به واجب نفسى انجام مى دهد اين امتثال، شروعى است در تحقق همان انقياد واحد مطلوب نفسى است و انقياد با تحقق واجب نفسى دو تا نمى شود بلكه يكى است چون مطلوب نفسى يكى است و موضوع انقياد عقلى، تحقق زعمى و قصدى همان واجب و مطلوب نفسى واحد مولا است.
حاصل اينكه چون مامور به نفسى يكى است امتثال زعمى آن و در نتيجه انقيادش هم يكى خواهد شد و شروع در مقدمه به قصد توصل به واجب نفسى، شروع در آن انقياد واحد است نظير شروع به مطلوب نفسى مركب كه از افعال مستقلى تشكيل شده است كه بدون شك هريك، انقياد مستقلى نيست زيرا كه يك مطلوب نفسى
مستقل كه مركب است بيشتر نيست.
بنابراين وحدت مطلوب نفسى سبب وحدت امتثال و وحدت سبب انقياد مى شود ولى مقدار وجودى اين سبب، توسعه وضيق پيدا مى كند به نحو كل و جز ـ مانند خط كوتاه و بلند ـ نه به نحو كلى و فرد ـ مانند يك انسان و دو انسان ـ يعنى از اول تكبيرة الاحرام، انقياد شروع شده ولى انقياد، تا آخر واحد است و متعدد نمى شود و از اولين جزء شروع شده تا آخرين جزء واحد است و اين امتثال طويل است مثل خط طويل كه دو خط نيست، يك خط است و كميت فرد واحد سعه وضيق پيدا مى كند و اين مدعاى مشهور است كه صحيح است و با آن، پاسخ بيان حلى مرحوم آقاى خوئى(رحمه الله)داده مى شود كه فعل مقدمه با قصد توصل، انقياد هست وليكن انقياد مستقلى نيست بلكه انقياد واحدى است كه ـ در صورت تحقق واجب نفسى طويل و ممتد است ـ كه ممكن است موجب كثرت ثواب هم بشود نه اينكه سبب و انقياد متعدد شده باشد مانند امتثال دو واجب مستقل از هم مثلاً روزه و نماز .
نقض شهيد صدر(رحمه الله) بر قول به تعدد
شهيد صدر(رحمه الله)بر قول به تعدد، نقضى وارد مى كند و آن، نقض به اجزاء و افعال مستقل در يك مركب واجب است كه قطعاً با تعدد آنها سبب استحقاق ثواب، متعدد و مستقل از هم نمى باشند بلكه امتثال واجب نفسى مركب همچون واجب نفسى بسيط، يك امتثال و يك انقياد و يك استحقاق ثواب در بر دارد نه بيشتر و انقياديت مقدمه بيش از انقياديت اجزاء نيست پس اگر اجزاء انقياد و سبب مستقلى نباشند، مقدمه بطريق اولى است و احتمال اين كه اگر مقدمه جزء باشد ديگر انقيادش ثواب ندارد، نمى رود.
بنابراين وجه دوم مرحوم آقاى خوئى(رحمه الله) نيز ـ حلاً و نقضاً ـ تمام نيست.
وجه سوم: بيان نقضى
نقض به اينكه اگر مقدمات را آورد و موفق به انجام ذى المقدمه نشد اين جا نبايد مستحق ثوابى باشد زيرا كه حتى وجود زعمى فعل ذى المقدمه هم نيست پس بايد قائل شويد استحقاق ثواب ندارد با اين كه يقيناً مستحق است و اين دليل بر استقلال ثواب بر انقياد در مقدمه از ذى المقدمه و واجب نفسى است.
پاسخ بيان نقضى
جواب اين نقص روشن است زيرا كه اولاً: اگر در اجزاء اين كار را كرد چه مى گوئيد آنجا ثواب دارد يا خير؟ پس در اينجا نيز بايد قائل شويد كه بر هر جزئى، انقياد و سبب ثواب مستقل موجود است و شما يقيناً اين را نمى گوئيد و ثانياً: پاسخ به اين نقض همان است كه گفته شد: كه تحقق اصل انقياد، به فعل مقدمه با قصد توصل به واجب نفسى و امتثال آن شروع مى شود ولى وقتى واجب نفسى را هم انجام مى دهد يك انقياد است و انجام آن مقدمات به قصد رسيدن به مقدمات، سبب و انقياد مستقلى نيست بلكه جزئى از آن انقياد است كه چون مى خواسته واجب نفسى را انجام دهد شروع در مقدمات امتثال، شروع در امتثال واجب نفسى است و در حقيقت مقدار اين انقياد اين جا تمام نمى شود بر خلاف جائى كه نتواند واجب نفسى را انجام دهد كه آن انقياد واحد در همين جا تمام مى شود پس اين دليل بر تعدد نيست بلكه اين دليل است بر اين كه اگر جائى ذى المقدمه نيامده در آنجا انقياد كوتاه شده است نه اين كه انقياد متعدد مى شود پس اين نقض هم جواب داده مى شود.
كلام شهيد صدر(رحمه الله) در تحقق اختيارى و اضطرارى ذى المقدمه
شهيد صدر(رحمه الله) اين جا اضافه اى دارد كه استحقاق ثواب بر مقدمه كه به قصد توصل انجام مى گيرد در جائى است كه عدم تحقق ذى المقدمه اضطرارى باشد اما اگر به اختيار خودش واجب نفسى را نياورده و برايش بدا حاصل شده باشد و مثلاً پس از رسيدن به مكه، نخواست حج را انجام دهد اين جا با فعل مقدمه، انقياد هم شكل نمى گيرد چون شرطش اين است كه اختياراً توصل را ترك نكند به نحو شرط متأخر و اين مطلب هم در باب اجزاء و هم در باب مقدمات است و انسان وجداناً احساس فرق مى كند در جائى كه ممنوع بشود و قادر بر ادامه نباشد و بين جائى كه خود اختياراً منصرف شود و بر گردد كه در صورت دوم انقياد هم شكل نگرفته و استحقاق ثواب هم ندارد.
نقد كلام شهيد صدر(رحمه الله)
ما اين كه اصلاً انقياد حاصل نشده باشد را قبول نداريم بلكه انقياد قبلى با قصد توصلى كه اين قصد جداً از قبل بوده است شكل گرفته بله استحقاق اين شخص كمتر از كسى است كه نيت توصل را تا آخر داشته است ولى اصل انقياد بودن مقدماتش را نمى توان انكار كرد و اين كه گفته شود عدم رجوع ـ به نحو شرط متأخر ـ شرط است، خلاف وجدان است و بعيد است مدركات عقل عملى كه امور واقعى هستند مشروط به شرط متأخر باشند.
نقضى هم وارد مى شود زيرا كه قصد توصل قصد قربى است ـ چنانچه بعداً خواهيم گفت ـ و لذا در مقدماتى كه عبادى هستند اگر كسى در قربيت، قصد توصل كند كافى است و مثلاً در تيمم قصد مى كند توصل به واجب نفسى را و كافى است حال اگر قرار شد انقياد شدن فعل مقدمه با قصد توصل ـ به نحو شرط متأخر ـ مشروط باشد به عدم ترك اختيارى آن واجب نفسى اگر كسى با قصد توصل به نماز وضو بگيرد يا تيمم كند وليكن بعداً بداء برايش حاصل شود و نماز نخواند بايد بگوييم وضو يا تيمم او باطل است چون مقربيت و حسن فعل فرع آن است كه انقياد كرده باشد و چون مشروط است به اين كه باز نگردد پس انقيادى از ابتدا نبوده و على وجه حسن واقع شده و قربى نمى باشد با اين كه جزماً چنين نيست.