درس خارج اصول حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى ـ جلسه 542 ـ سه شنبه 1394/2/1
بسم الله الرحمن الرحيم
تقريبى براى مفهوم ذكر شد و گفته شد كه وجدانا نمى شود استفاده مفهوم از جمله شرطيه را به خصوص جمله شرطى اى كه احكام شرعى و مجعولات و اعتباريات را بيان مى كند انكار كنيم و فقها نيز در فقه به آن تمسك مى كنند و همچنين در اقارير و در بيانات و شهادات و وصايا به آن توجه مى كنند .
يك دليل ديگرى هم بعضى از بزرگان سابقا مى آوردند كه شهيد صدر(رحمه الله) در دوره اول مى فرمودند و در دوره اخير آن را حذف كردند كه به نوعى دليل إنّى بر مفهوم است زيرا كه در برخى از روايات آمده است كه امام(عليه السلام) در مواردى به مفهوم شرط تمسك كرده است و اين نشان مى دهد كه جمله شرطيه مفهوم دارد كه حضرت به اين مدلول تمسك كرده است البته اسم مفهوم را نياورده ولى به اين مدلول مفهومى در جمله شرطيه تمسك كرده است و شايد بهترين روايت در اين زمينه معتبره ابى بصير است
(وَ سَأَلَ أَبُو بَصِير أَبَا عَبْدِ اللَّه(عليه السلام) عَنِ الشَّاةِ تُذْبَحُ فَلَا تَتَحَرَّكُ وَ يُهَرَاقُ مِنْهَا دَمٌ كَثِيرٌ عَبِيطٌ فَقَالَ لَا تَأْكُلْ إِنَّ عَلِيّا(عليه السلام) كَانَ يَقُولُ إِذَا رَكَضَتِ أَوْ طَرَفَتِ الْعَيْنُ فَكُل الرِّجْل)([1])
يعنى گوسفند را مى كشند و خون زيادى از او مى رود ولى هيچ حركتى نمى كند و دست و پا نمى زند سوال مى شود كه آيا اين ميته است يا مذكى ؟ و حضرت(عليه السلام) در جواب مى فرمايد نخوريد و بعد به حديث امير المومنين(عليه السلام) استشهاد مى كنند كه تمسك به مفهوم قضيه شرطيه است زيرا جواب سؤال سائل در مفهوم قضيه شرطيه اى است كه از امير المؤمنين(عليه السلام) نقل مى كنند كه حيوان وقتى ذبح مى شود اگر حركت و تكان بخورد يادست و پاش تكان بخورد يا اقلا پلكهاى چشمش را بالا و پايين كند حلال و مذكّى است و علامت حيات مى باشد و مفهومش آن است كه اگر حركت نكند حرام است مطلقا حتى اگر خون زياد هم از آن برود كه سوال سائل است زيرا كه فرض كرده است كه تكان نخورده است ولى خون كثير و سياهى از آن بيرون رفته است كه احتمال مى رود آنهم علامت حيات باشد و كافى باشد ولى حضرت(عليه السلام)به مفهوم اين شرطيه تمسك مى كند و مى خواهد بفرمايد كه اگر اين شرطيه نبود ديگر حلال نيست حتى اگر علامت ديگرى باشد و اين پاسخ مبتنى بر استفاده سالبه كليه از جمله شرطيه است كه اگر چنين نباشد اين استناد صحيح نيست .
اين استدلال با اين كه خوب است كه در مسائل اصولى روايات هم آورده شود تا از حالت خشكى بيرون رود قابل مناقشه است.
زيرا كه درست است اين حديث دلالت دارد بر اين كه بيرون آمدن خون كثير در حليت ذبيحه كافى نيست ولى اگر جمله شرطيه مفهوم هم نداشت و جمله وصفيه بود باز هم اين استفاده مى شد زيرا كه اين مفهوم در حقيقت سالبه جزئيه است كه اين مقدار مفهوم لازمه اخذ عنوان تحرك ذبيحه د رحكم به حليت است چون در اين جا ركض الرجل و تحريك چشم اماره بر مرتبه اى از حيات است كه بيش از حالت خروج خون كثير بدون حركت است هر چند آن هم علامت بر مرتبه اى از حيات باشد كأنه مى خواهد بگويد اين مقدار از حيات شرط حليت ذبيحه است كه بايد به اين اندازه باشد و قهراً كمتر از آن كافى نيست و اين غير از مفهوم است و لازمه عقلى اخذ مرتبه بالاتر عدم كفايت مرتبه پايين تر است و الا آن مرتبه بيشتر لازم نخواهد بود و اخذ آن در موضوع حكم و شرطيه قهراً فغو خواهد بود حتى اگر جمله حمليه باشد و شرطيه نباشد مانند اين كه بگويد در نماز سه مرتبه تسبيحات اربعه واجب است كه دلالت دارد بر اين كه يك مرتبه كافى نيست و الا اخذ زائد بر آن لغو بود.
پس اين مفهوم شرط نيست بلكه اين مفهوم اخذ حد بالاست براين كه حد پايين تر كافى نيست علاوه بر كه كلاً استدلال و استشهاد به استعمالات يك يا دو استعمال دليل نمى شود بر اوضاع لغوى كه شايد به جهت قرائن خاصى بوده است ولذا مى گويند كه استعمال اعم از حقيقت است و ممكن است امام(عليه السلام) از جمله شرطيه به نكته اى خاص مفهوم استفاده كند زيرا كه قبلاً اشاره شد كه جمله شرطيه صلاحيت براى افاده مفهوم را دارد و مجرد استعمال مدلول وضعى و يا عرفى و اطلاقى را ثابت نمى كند مگر نكته اى كه ديروز گفتيم كه كلا ببينيم شارع و فقها در همه جا از جمله شرطيه كه شرطش موضوع جزا نباشد و قرينه خاصى بر خلاف نباشد مفهوم استفاده كند و اين شيوع داشته باشد كه در اين صورت اطمينان به مفهوم داشتن جمله شرطيه حاصل مى شود .
اين استدلال به دليل استقرائى است كه ما در اصول كمتر به آن تمسك مى كنيم و بايد از اين نوع ادله استقرائى هم استفاده كرد و برخى از دلالات شرعى و يا عرفى را از استقراء فهم روات و شارع و فقها از روايات استفاده كنيم و از مجموع آنها به يك استقراء مفيد علم يا اطمينان برسيم كه حجت است و اسم اين را مى شود دليل استقرائى گذاشت كه با تتبع بدست مى آيد .
تتمه اى در پايان تقريبات مفهوم باقى مى ماند و آن اشاره به اختلاف اصوليون در مورد معناى ادوات شرط است كه گفته شده است تفسير وتعريف مشهور آن است كه ادوات شرط براى لزوم و نسبت استلزامى ميان شرط و جزاء وضع شده است ولى مرحوم محقق اصفهانى(رحمه الله)مى گويند ادوات شرط جمله متلوّ يعنى شرط را در موضع فرض و تقدير قرار مى دهد و ادوات شرط براى فرض كردن تحقق جمله شرط وضع شده است و معناى آن اصلاً لزوم و استلزام نيست و ايشن اين مطلب را براى نقد كسانى كه گفته اند از شرطيه لزوم و عليت و انحصاريت استفاده مى شود فرموده اند و به تبادر و قول لغويون و مشابه آن در لغات ديگر مانند فارسى تمسك كرده است و تتبع خوبى هم كرده اند كه البته با آنچه در نقد تقريبات مفهوم شرط گذشت اين بحث تنها بحثى در ادوات شرط و جمله شرطيه است و تأثيرى در بحثهاى انجام شده ندارد.
[1]. من لا يحضره الفقيه، ج3، ص328.