اصول جلسه (21)

درس خارج اصول حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى


جلسه 21 / شنبه / 16 / 8 / 1388


 دلالت لفظ بر معناى مجازى:


بحث بعدى از بحثهاى مقدماتى در رابطه با دلالت لفظ بر معناى مجازى است يعنى معناى غير موضوع له، تحت اين عنوان، اينجا از 6 موضوع (1) بحث مى كنيم:


1 ـ اينكه آيا معناى مجازى، به مجاز در مفهوم مستعمل فيه است و يا در تطبيق است كه همان بحث معروف مجاز سكاكى و مجاز مشهور است.


2 ـ منشأ دلالت لفظ بر معناى مجازى، در مواردى كه در مجاز استعمال مى شود، چيست ؟ آيا در لغات وضع خاصى براى معانى مجازى وجود دارد يا منشأ ديگرى دارد ؟ و يا همان وضع اوّل است ؟ يعنى همانگونه كه در مقام تحليل وضع لفظ براى معناى حقيقى دلالت بر معناى حقيقى را ايجاد مى كند،آيا دلالت بر معناى مجازى را نيز ايجاد مى كند.


3 ـ بحث سوم در مصحح مجاز است آيا در بكارگيرى لفظ در معناى مجازى،


ــــــــــــــــــــــــــــ


1 ـ  آنچه كه اينجا شمرده مى شود پنج وجه است.


ــ[133]ــ


نياز به مصحح و مجوز داريم يا خير ؟


4 ـ يك بحث هم در علامات حقيقت و مجاز است.


5 ـ بحث ديگر هم در مرآتيت دلالت لفظ بر معنا است چه مجازى و چه حقيقى، كه معمولا آقايان اين را در بحث استعمال كه بحث آينده است بحث مى كنند ولى ما اين را اينجا آورده ايم چون مربوط به اصل دلالت بر معناى حقيقى يا مجازى است چنانچه بعد خواهيم گفت اينها محورهائى است كه مورد بحث قرار گرفته است.


مجاز در مفهوم يا در تطبيق:


بحث شده است كه در موارد مجاز آيا لفظ در غير معناى حقيقى بكار گرفته مى شود يا اين كه مجاز در مفهوم نيست بلكه لفظ در معناى خودش بكارگرفته مى شود كه حقيقى است ولى مجاز عقلى است يعنى ادعا مى شود كه آن مفهوم بر مورد و مصداقى كه مصداق آن معنا نيست منطبق است وقتى مى گوئيم ( زيد اسد )، لفظ اسد در همان معناى حيوان مفترس استعمال مى شود و براى اينكه شجاعت زيد را بيشتر و بليغ تر برسانيم فقط آن را بر وى تطبيق مى دهيم و مى گوئيم اين، آن حيوان مفترس است يا وقتى مى گوئيم « احفظ ماء وجه اخيك » ماء را در همان معنا بكار برده ايم نه در معناى مجازى، ولى فرض كرده ايم كه كأنه آن معنا در وجه هم وجود دارد انسان وقتى آبرويش مى رود عرق مى كند مثلا آب از صورتش سرازير مى شود.


بنابر اين در معانى مستعمل فيه الفاظ، تغييرى نداديم و مجاز در تطبيق است كه از آن به مجاز عقلى تعبير مى شود و اين ادعائى است كه به سكاكى منسوب شده كه البته بعيد است اين تعبير سكاكى در همه موارد مجازات باشد بلكه شايد گفته باشد كه مجاز اين چنينى هم تصوير دارد.


امّا اگر كسى ادعا كند كه همه مجازات به مجاز عقلى برگشت مى كند نه مجاز در مفهوم، بعيد است اين در بين ادبا قائلى داشته باشد زيرا بعيد است كسى اين نكته را كه معناى مجازى هم داريم به طورى كه خود معنا مجاز باشد و لفظى را در غير معناى موضوع له بكار بگيريم، انكار كند و نفى آن بكلى،خلاف وجدان است علاوه براينكه اگر ما بخواهيم همه معانى مجازى را به مجاز عقلى برگردانيم در خيلى جاها يا نمى شود و با معناى مقصود متكلم قابل تطبيق نيست يا ركيك است و معنا ركت پيدا مى كند مثلا در جاهايى كه معناى حقيقى براى شخصى يا شيئى علم باشد، وقتى بخواهيم در غير معناى حقيقى استعمال كنيم و جمع ببنديم قطعاً بايستى آن را در يك معناى ديگرى استعمال كنيم مثلا در مسمّا استعمال كنيم يعنى وقتى مى گوئيم ( محمدون ) نمى شود همان معناى علم محمد باشد چون معناى علم، قابل تكثر و جمع نيست و قهراً بايستى معناى ديگرى را اراده كنيم مثل « مسمّاى بمحمد » كه معناى مجازى است و همچنين مطلب در باب قمرين و شمسين يا اقمار و شموس همين گونه است بنابراين كه شمس، اسم آن قرص خاص و قمر، اسم آن قرص خاص باشد.


اين هم شاهدى است براينكه نمى توانيم همه جا مجاز عقلى را اعمال كنيم كه غالباً مجازات، مجاز در مفهوم است يا در مواردى كه متكلم در مقام تطبيق نيست و فرد معينى را در ذهن ندارد مثل مواردى كه در مقام جد نيست مثلا به شوخى مى گويد، ( رأيت اسداً فى الحمام )، و اصلا به شخصى حتى فرضى هم نظر ندارد ; در چنين موردى نمى شود بر مجاز عقلى و مجاز در تطبيق حمل كرد و همچنين در برخى موارد حمل بر مجاز عقلى ركيك است مثلا در معناى حقيقى خصوصياتى هست ـ غير از جهت مشابهت ـ كه آن خصوصيات ديگر،با معناى مجازى مناسب نيست و يا مضر و خلاف مقصود است و تنها وجه شباهت خاص با معناى حقيقى منظور است مثلا مى گوئيم ابوالفضل قمر بنى هاشم است كه قمر در صباحت و روشنائى چهره به كار گرفته مى شود نه معناى حقيقى قمر كه قرص مدوّرى است و تناسب با يك انسان رشيد قد كشيده ندارد و نقض غرض مى شود. بنابراين يقيناً در لغت مجاز در مفهوم زياد است و ارجاع كل باب مجاز، به مجاز سكاكى صحيح نيست.


عدم احتياج مجاز به وضع:


بحث دوم اين است كه آيا صحت استعمال مجازى به اذن و يا وضع لغوى نياز دارد يا خير ؟ و به عبارت ديگر، منشأ حصول دلالت مجازى در استعمالات مجازى چيست ؟ ممكن است خيال شود كه قرينه، منشأ آن دلالت و صحت مجاز است ; ليكن اين گونه نيست زيرا كه استعمال مجاز همواره با قرينه نيست و عدم وجود قرينه، مانع از صحت استعمال مجازى نيست علاوه بر اين كه برخى اوقات قرينه، فقط قرينه صارفه است يعنى بر عدم اراده معناى حقيقى دلالت دارد و اما دلالت بر معناى مجازى مقصود، پس از عدم اراده معناى حقيقى به وسيله خود لفظ است لهذا اين بحث مطرح مى شود كه منشأ اين دلالت لفظ بر معناى مجازى چيست ؟ و آيا وضع طولى و نوع ديگرى لازم است يا نه ؟ صحيح آن است كه منشأ اين دلالت، همان وضع اول لفظ براى معناى حقيقى است كه سبب اقتران لفظ با آن معنا مى شود و با وجود مناسبت يا مشابهت ميان معناى مجازى با معناى حقيقى، مرتبه ضعيف ترى از اقتران و تلازم تصورى بين لفظ و آن معناى مجازى نيز حاصل مى شود. و اين، منشأ دلالت لفظ بر معناى مجازى در موارد عدم اراده معناى حقيقى است و به وضع نوعى ديگر از براى معناى مجازى نيازى نيست، همچنين اذن و اجازه واضع هم لازم نيست زيرا كه اين اقتران و اختصاص ضعيف و طولى ايجاد شده، سبب ايجاد صلاحيت و شأنيت لفظ، براى استعمال در معناى مجازى مى گردد و اين است تحليل صحيح نظريه دلالت لفظ، بر معناى مجازى و منشأ صحت آن.