فقه جلسه (46)

    درس خارج فقه حضرت آيت اللَّه هاشمى شاهرودى -  جلسه 46  -  سه شنبه 1393/11/21


 


    بسم اللَّه الرحمن الرحيم


 مرحوم سيدرحمه الله بعد از اين كه در شرط دوم بيان فرمود كه حج عبد در صورتى كه عبد قبل از مشعر آزاد شود مجزى است سپس وارد امورى مى‏شوند كه به برخى از اين امور در بحث صبى نيز اشاره كردند و فرمودند كه اگر از روايات اجزاء قبل از مشعر تعدى كرديم به بحث صبى كه قبل از مشعر بالغ شده است ؛ اين بحث‏ها در آنجا نيز مطرح است ايشان مى‏فرمايد: )و يبقى الكلام فى أمور أحدها هل يشترط فى الإجزاء تجديد النية للإحرام بحجة الإسلام بعد الانعتاق فهو من باب القلب أو لا بل هو انقلاب شرعى قولان مقتضى إطلاق النصوص الثانى و هو الأقوى فلو فرض أنه لم يعلم بانعتاقه حتى فرغ أو علم و لم يعلم الإجزاء حتى يجدد النية كفاه و أجزأه(××× (1) العروة الوثقى )للسيد اليزدى(؛ ج2، ص425. ×××


 امر اول: اينكه اين حج كه از حجة الاسلام مجزى است آيا بنابر مشهور لازم است كه عبد و يا صبى تجديد احرام و نيت كنند و يا خير؟ و در اينجا از دو جهت بحث تجديد مطرح است يكى اين كه آيا تجديد نيت احرام هم واجب است؟ چرا كه آن احرام كه سابق براى حج ندبى بسته بوده پس بايد از اول احرام را تجديد كند و آن احرام سابقش مكفى نيست .


 يكى هم اين كه آيا از اين به بعد بقيه مناسك را بايد با نيت وجوب انجام دهد يا همان نيت سابق حج استحبابى كافى است؟ و از مرحوم شيخ‏رحمه الله در خلاف نقل شده است كه قائل به تجديد نيت احرام شده است و از محقق‏رحمه الله در معتبر نيز نقلى شده است كه قائل به لزوم تجديد نيت وجوب شده‏اند و از مرحوم شهيدرحمه الله در دروس مطلق تجديد النيه نقل شده است لذا مرحوم سيدرحمه الله مى‏فرمايد آيا اين جا از باب قلب است پس تجديد نيت مى‏خواهد مثل زنى كه حائض مى‏شود و نمى‏تواند عمره تمتع را انجام دهد و بايد نيتش را به حج افراد مبدل كند و اين جا نيز از آن باب است و وظيفه‏اش عوض شده است و يا اين جا از باب انقلاب شرعى و تبدّل قهرى است و خودبخود حج ندبى‏اش منقلب مى‏شود به حجة الاسلام و ديگر نيت قلب لازم نيست نه در احرام و نه در وجوب نظير رواياتى كه در باب عمره مفرده آمده است كه مى‏فرمود اگر كسى در ماه حج عمره مفرده را انجام داد ولى اگر بخواهد در مكه بماند و قاصد انجام اعمال حج باشد، خود عمره مفرده او به عمره تمتع منقلب مى‏شود.


 سپس مى‏فرمايد مقتضاى اطلاق نصوص اجزاء اين دومى است و اثر ديگر انقلاب شرعى آن است كه اگر جهلا تجديد احرام نكرده و به موضوع - يعنى عتق - و يا به حكم - يعنى اجزاء - جهل داشته باشد حجش به حجة الاسلام مبدل مى‏شود و اما بنابر قلب يا باطل است و يا حج ندبى واقع مى‏شود و مرحوم سيدرحمه الله چون قائل به انقلاب مى‏شود مى‏فرمايد )فلو فرض أنه لم يعلم بانعتاقه حتى فرغ أو علم و لم يعلم الإجزاء حتى يجدد النية كفاه و أجزأه( ايشان در اين مسئله به تجديد نيت احرام تصريح كرده‏اند و ديگر متعرض تجديد نيت وجوب نشده است و برخى تفصيل داده‏اند كه ديگر نيازى به احرام نيست ولى بقاءً بايد اعمال را با نيت وجوب انجام دهد و لازم است كه يا قصد حجة الاسلام كند و يا قصد وجوب ، كه آن هم كافى است .


 مقتضاى تحقق در اين مسئله اين است كه ببينيم روايات اجزا چه نفشى دارند زيرا كه نتيجه ، طبق مبانى در باب اجزا و عدم اجزا حج صبى و يا عبد از حجة الاسلام ، فرق مى‏كند و قبلاً گذشت كه در آنجا دو مبنا وجود دارد 1) مبناى اول اين بود كه مقتضاى قاعده اولى در حج صبى و حج عبد اجزا است كه اگر روايات عدم اجزاء نبود حج صبى مجزى بود از حجة الاسلام ولى آن روايات اطلاقات اوليه اجزاء را قيد زده است 2) مبناى ديگر آن بود كه مقتضاى قاعده عدم اجزاء است و روايات عدم اجزاء طبق قاعده است حال يا به جهت تعدد حقيقت حج واجب از حج ندبى كه برخى قائلند و يا بخاطر مطلبى كه ما عرض كرديم كه شرط وجوب - كه بلوغ و حريّت است - در واجب هم شرط شده است و اگر حقيقت حج هم يكى باشد حج واجب بر فاقد شرط صادق نيست و مجزى نخواهد بود .


 حال اگر مبناى اول را قبول كرديم طبق اين مبنا ، دو روايت اجزا عتق قبل از مشعر در حقيقت آن روايات عدم اجزا را قيد مى‏زند به اينكه حريتى كه شرط در حج واجب است حريت قبل از مشعر است نه بيشتر از آن پس معتبره شهاب و معاويه بن عمار مقيد روايات مانعيت حريت است كه مقيد قاعده است كه وقتى آنها را مختص كند به عبوديت تا بعد از مشعر اجزا در مانحن فيه طبق قاعده درست مى‏شود زيرا كه مقتضاى قاعده اجزا بود و ديگر نيازى به تمسك به اطلاق اين در روايات از نظر تجديد نيت نداريم فلذا اگر همان مستحب را به اتمام رساند حجة الاسلام واقع مى‏شود و نيازى به تجديد نيت نيست و همان قاعده مى‏گويد مجزى است از حجة الاسلام و اين در حقيقت نه از باب قلب است و نه انقلاب بلكه اجزاى چنين حجى از ابتداى امر بوده و طبق قاعده اولى است پس بنا براين مبنا، حكم اين مسئله روشن است .


 اما اگر منباى دوم را اختيار كرديم كه على القاعده حج عبد و صبى مجزى نيست زيرا كه دو حقيقت است و يا اگر حقيقت واحده است در وجوب آن شرطى اخذ شده است كه بايد اين حج بعد از شرط وجوب واقع شود يعنى لازم است كه بعد از بلوغ و عتق باشد تا حجة الاسلام واقع شود در غير اين صورت مجزى از حج واجب نيست و چنانچه بخشى از آن هم قبل از عتق يا بلوغ انجام گيرد باز هم مصداق واجب قرار نمى‏گيرد بلكه بايد تمام مناسك بعد از بلوغ و عتق واقع شود تا مصداق واجب شود طبق اين مبنا به اين دو روايت اجزاء نياز داريم و در حقيقت اين دو روايت كه در اين مسئله آمده است برخلاف قاعده مى‏شود كه بايد ديد مفاد اين روايت چقدر خلاف قاعده را ثابت مى‏كند و اگر روايات از اين جهت مجمل شد مقتضاى قاعده بطلان حج سابق و عدم اجزا است مگر اينكه تجديد نيت كند و حج افراد بجا آورد و الا بدون تجديد نيت حج واجب واقع نمىشود بلكه يا حج ندبى واقع مى‏شود و يا باطل است لهذا لازم است طبق اين مبناى دوم ملاحظه كرد كه مفاد اين روايات چيست.


 اگر بگوييم مفاد اين روايات  بيش از اين نيست كه اگر عبد قبل ار مشعر آزاد شود مى‏تواند حجة الاسلام را درك كند و بيش از اين دلالت ندارد، اين معنا بر اجزا احرام قبل از عتق دلالت نمى‏كند بلكه قدر متيقنش همان دلالت بر قلب است نه انقلاب يعنى وظيفه‏اش اين مى‏شود كه حج واجب را انجام دهد - ولو با حج افراد - نظير كسى كه معذور بوده و نتوانسته عمره تمتع را انجام دهد پس در اين صورت تجديد احرام حجة الاسلام واجب است فضلا از تجديد نيت كه شايد برخى از علما كه در اين جا بر متن حاشيه زده و اشكال نموده‏اند از روايت همين نكته را استفاده كرده‏اند و اما اگر گفتيم كه ظاهر دو روايت خصوصا معتبره شهاب بيش از اين مقدار است و مفادش اين است كه حجى را كه عبد مشغول آن شده است همان از حجة الاسلام مجزى مى‏گردد قهراً روايت بر اين مطلب دلالت مى‏كند كه نيازى به تجديد احرام نيست و ظاهر معتبره شهاب همين است زيرا كه در آن تعبير به )يُجْزِى عَنِ الْعَبْدِ حجة الاسلام( آمده است كه ظهور دارد در اثنينيت مجزى از مجزى عنه و اگر مقصود اين بود كه وظيفه و تكليفش حجة الاسلام است كه بايد آن را انجام دهد اين از باب اجزاء حج و احرام سابقش نيست بلكه عدم اجزاء آن و لزوم اعاده آن و انجام حجة الاسلام از ابتداء است و ديگر كلمه اجزا تعبير صحيحى نيست چون عملى از عمل ديگرى مجزى قرار نگرفته است پس تعبير )يُجْزِى عَنِ الْعَبْدِ( كه در روايت شهاب آمده است اين جا نافع است و به طور روشن دلالت مى‏كند بر اين نكته حج و احرام سابقش با همان نيت سابقى كه انجام داده است مجزى از حجة الاسلام است و اين ظهور وضعى كلمه اجزاى در صحيحه شهاب است كه مفادش بيش از مفاد روايت معاويه بن عمار مى‏باشد و اين بيش از اطلاق است و ظهور وضعى همان تعبير به اجزاء است البته نسبت به لزوم تجديد احرام و نيت حجة الاسلام و اما اين كه نسبت به بقيه مناسك حج بقاء نيت وجوب و حجة الاسلام لازم است يا خير از اين جهت مى‏توان به اطلاق صحيحه شهاب تمسك كرد كه چنين اطلاقى نيز در روايت موجود است و الا لازم بود امام‏عليه السلام به آن اشاره مى‏فرمود و اجزاء را به صورت نيت وجوب مقيد مى‏كرد و طبق اطلاق مذكور اين اثر هم بار مى‏شود كه اگر به موضوع انعتاق و يا به حكم اجزاء جاهل بود و حج را با همان نيت انجام دهد باز هم مجزى است بنابر اين نفى مى‏شود هم لزوم تجديد احرام و هم نيت وجوب بقاء.


 بعضى هم تفصيل داده و گفته‏اند كه اگر جاهل باشد به موضوع يا حكم، اينجا روايت شهاب اطلاق دارد و شامل آن است اما اگر عمدا نيت وجوب وتجديد احرام نكند روايت منصرف از فرض علم و عمد است .


 لكن اين تفصيل وجهى ندارد بلكه نسبت به عدم لزوم تجديد احرام كلمه (اجزاء) بر آن دلالت دارد و اطلاق اجزاء عدم لزوم نيت وجوب نسبت به افعال حج را نفى مى‏كند و دلالت دارد بر اين كه چه عالم باشد و چه جاهل همان حج مجزى است و الا لازم بود كه اينگونه مى‏گفت: بايد نيت را تجديد كند .


 پس اطلاقى كه مرحوم سيدرحمه الله مى‏فرمايد صحيح است ولى تجديد نيت وجوب را بقاءً نفى مى‏كند واما نفى لزوم تجديد احرام كه ايشان فقط به آن اشاره كرده نياز به اطلاق ندارد بلكه تعبير يجزى، در كفايت احرام سابق ظهور دارد.


 ممكن است كسى بگويد اگر از تعبير يجزى، اثنينيت استفاده كرديد اين  دليل مى‏شود براين مطلب كه حج ندبى حقيقتى غير از حج وجوبى است لذا اين از آن مجزى شده است.


 


 اين مطلب هم درست نيست زيرا در صدق اجزاء، لازم است اثنينيت آنچه كه واقع شده از آنچه كه واجب است، باشد و بنابر وحدت حقيقت دو حج ندبى و وجوبى بازهم حج ندبى شروع شده غير از حج وجوبى است چون كه فاقد شرطش است كه آن شرط، وقوع تمام اجزائش بعد از عتق مى‏باشد و نيازى نيست كه حقيقت آنها هم با يكديگر متباين باشد و اين روشن است.