اصول جلسه (77)

درس خارج اصول حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى


جلسه 77 / شنبه / 28 / 1 / 1389


  


بحث در احتمالاتى بود كه شهيد صدر (رحمه الله) در معناى ايجاديت مطرح كرده بود دو احتمال بيان گرديد.


احتمال سوم: آن كه گفته شود كه ايجاديت در معانى انشائى به همان معناى ايجاد مصداق و حقيقت آن معنا در خارج است أعم از اينكه آن معنا، معناى تكوينى باشد يا معناى اعتبارى و تشريعى مانند عقود و ايقاعات و اعتباريات، ولى اين ايجاديت در طول اخطار معنا است يعنى الفاظ جمل انشائى معانى خودش را كه در بخش دوم مفصل وارد آن خواهيم شد به ذهن مخاطب اخطار مى كند و در طول اخطار آن معنا با قصد انشاء، مصداق آن معنا را در خارج ايجاد مى كند.


   پس هم تصور آن را در ذهن اخطار مى كند و هم مصداق آن تصور را در خارج ايجاد مى كند كه اگر امر اعتبارى باشد اعتبار ايجاد مى شود و اگر امر حقيقى باشد با همين اخطار و ابراز مصداقى از آن امر حقيقى ايجاد مى شود مانند طلب و استفهام، زيرا عنوان طلب عبارت از سعى و خواستن است و اين خواستن و يا استفهام حقيقتاً متحقق مى شود يعنى حقيقتاً طلب فهم كرده است پس مصداقى از مصاديق استفهام يا طلب در طول اخطار آن معنا ايجاد مى شود.


 اشكالات وارده بر احتمال سوم:


 اين معنا از ايجاديت هم مورد اشكال قرار گرفته است و شهيد صدر (رحمه الله) دو اشكال بر اين معنا وارد كرده اند.


اشكال اول: اين معنا از انشائيت در بعضى از معانى انشائى مانند طلب يا امور اعتبارى مانند بيع كه با گفتن (بعت) شكل مى گيرد قابل قبول است ولى اين ايجاديت در طول استعمال و قصد استعمالى بلكه جدى است و تا زمانى كه قصد انشاء نداشته باشد مصداق آن معنا، در خارج ايجاد نمى شود.


پس اين يك ايجاديت تصديقى است كه بدون قصد انشاء و جديت در انشاء متحقق نمى شود پس مخصوص به موارد قصد انشاء است در حالى كه ايجاديتى كه در جمل انشائى است مى بايست طورى باشد كه در همه موارد استعمال جمله انشائى، محفوظ باشد حتى اگر متكلم قصد جدى نداشته باشد و يا اصلاً از تموج هوا جمله شنيده شود زيرا در آنجا هم جمله انشائى است و با جمله خبرى فرق دارد.


بنابراين انشائيت مى بايستى به گونه اى تصوير شود كه جمله انشائى در همه موارد، آن معنا از ايجاديت را داشته باشد در صورتى كه ايجاديت تصديقى، تنها در جايى است كه متكلم واقعاً قصد انشاء داشته باشد و اين در طول استعمال و مدلول تصديقى است كه ربطى به دلالت الفاظ و معانى آن ندارد و در مرحله متأخر از آن است.


اشكال دوم: اين مطلب در همه معانى انشائى تمام نيست و تنها در مثل انشاء بيع و امور اعتبارى ايجاد مى شود به اين معنا كه با قصد انشاء و اعتبار و در طول آن تمليك يا زوجيت يا طلاق يا هر امر اعتبارى ديگر مانند اوامر و نواهى هم ـ اگر گفتيم كه آنها هم عبارت از احكام اعتبارى هستند ـ ايجاد مى شود اما معانى انشائى ديگر مانند تمنى و ترجى اين گونه نيستند، زيرا كه آنها صفات حقيقى قائم به نفس هستند كه چه لفظ را تلفظ كند و استعمال كند و چه استعمال نكند مصداق آن در نفس موجود است.


 دفع دخل مقدّر:


 البته ممكن است به اين اشكال دوم پاسخ داده شود به اين كه در معانى كه براى جمل انشائى حتى مانند تمنى و ترجى و استفهام گفته شده است تا ابراز در كار نباشد آنها صادق نمى باشند مانند همان مطلبى كه در باب اعتباريات گفته شده است كه تا ابراز نشود امر اعتبارى متحقق نمى شود. مثلاً تا كسى ابراز و اظهار رضايت نكند اذن حاصل نشده است گرچه در دل راضى باشد و يا در دلش دين فلانى را ابراء كرده است ولى تا اظهار و ابراز و انشاء نكند ابراء حاصل نيست اگرچه واقعاً در ذهنش آن را اعتبار كرده باشد پس ابراز در امور اعتبارى، در تحقق خارجى آن امور اعتبارى شرط است و بدون ابراز آن معانى حقيقتاً شكل نمى گيرد.


حالا گفته مى شود كه در باب استفهام و ترجى و تمنى نيز همين گونه است يعنى اگر كسى در دلش استفهام دارد ولى آنرا ابراز نكرده باشد استفهام نكرده است پس استفهام نيز فرع اين است كه آن را طلب و ابراز كند.


در باب ترجى و تمنى نيز مطلب همين است كه اينها صفات حقيقى مطلق نيستند و بدون ابراز صادق نيستند همانند طلب كه سعى است و تا ابرازى نباشد صرف خواستنى كه در دل تحقق مى يابد و يا اعتبار فعل بر ذمه عبد از براى صدق طلب كافى نيست بنابر اين، ديگر اشكال دوم وارد نيست يعنى اين موارد هم در طول استعمال ترجى و تمنى و استفهام و طلب شكل مى گيرد.


 كلام مرحوم محقق عراقى (رحمه الله):


 مرحوم محقق عراقى (رحمه الله) بعد از مطرح كردن اين وجه بر آن اشكال كرده است ليكن اشكال ايشان در دو تقريراتشان با هم فرق دارد.


در يك تقرير كه متأخر است (نهايةُ الأفكار) همان اشكال اول را كه ذكر كرديم فرموده است كه اين ايجاديت در طول قصد جدى است و در موارد عدم قصد جدى مانند موارد شوخى و هزل و امثال آن ها نخواهد بود با اين كه انشائيات در آنجا هم با اخبار فرق دارند.


 دو اشكال محقق عراقى (رحمه الله) در بدايع الافكار:


 ولى در تقريرات ديگر يعنى در (بدايع الافكار) غير از اشكال ذكر شده دو اشكال ديگر مطرح كرده اند و گويا اين وجه را معقول ندانسته اند و فرموده اند ايجاديت به اين معنا ممكن نيست چون اين به معناى آن است كه متكلم با استعمال ادوات انشاء مى خواهد آن وجود عينى متحقق در خارج را به ذهن مخاطب منتقل كند و اين محال است چون وجود عينى در خارج قابل انتقال به ذهن نيست، آنچه كه قابل انتقال به ذهن است ذات مفهوم و معنا است نه وجودات عينى.


اشكال ديگر اين كه لازمه اين وجه، تقدم المتأخر يا تأخر المتقدم است و خلف يا دور است كه محال مى باشد چون استعمال، متعلق به معناى لفظ است و استعمال در معناست. پس اگر معناى لفظ ايجادى بود استعمال بر آن معناى ايجادى عارض شده و متأخر از آن در رتبه مى شود زيرا عارض، از معروض


متأخر بوده و متوقف بر آن است ليكن از آن طرف اين ايجاديت به معناى ايجاد معنا توسط لفظ در خارج است يعنى متولد از استعمال و متوقف بر آن است و تا استعمال نشود آن معنا در خارج موجود نمى شود پس معناى ايجاد شده هم متقدم بر استعمال است چون استعمال عارض بر آن و هم متأخر از آن است زيرا متوقف بر استعمال است و اين تقدم متأخر و تأخر متقدم است كه خلف است و يا بگوييد دور هم است چون استعمال متوقف بر وجود آن معنا است چون بر آن عارض مى شود و عارض متوقف بر معروض است و چون اين معروض مسبب و متولد از استعمال است پس متوقف بر استعمال است پس استعمال متوقف بر استعمال است كه دور است.


 


پاسخ اشكال:


 


البته اين سبك از اشكال كردن درست نيست و پاسخ آن روشن است و شهيد صدر پاسخ داده و فرموده اند كه اگر مقصود از ايجاديت معنا، ايجاديت ذكر شده در وجه اول است كه يك نوع ايجاديت بدون اخطار معنا بود و اخطار معنا در طول وجود آن بر اثر احساس و ديدن آن مصداق خارجى شكل مى گرفت در اين صورت پاسخ روشن است زيرا ديگر در اينجا استعمال اخطارى نداريم تا گفته شود وجود خارجى با لفظ قابليت اخطار به ذهن را ندارد و محال است زيرا كه مستعمل اصلاً نمى خواهد اخطار معنا كند بلكه مى خواهد با ذات لفظ، آن را ايجاد كند و اخطار در طول وجود مصداق معنا در خارج از احساس و تماس با آن شكل مى گيرد مانند كسى كه انسان را ببيند و آن را تصور كند پس طبق اين مبنا، اشكال اول موضوع ندارد و مقصود، ايجاديت در طول اخطار است.


وجه سوم كه اين هم معنايش آن است كه لفظ ابتدا معناى موضوع له خود را كه تصور ذات معناست در ذهن مى آورد و اخطار مى كند و در طول آن با قصد جدى كه دارد مى خواهد مصداقش را هم در خارج ايجاد كند پس در حقيقت آنچه را كه اخطار كرده است همان مفهوم است نه وجود عينى، ولى در عين حال بوسيله اين اخطار، مصداق و وجود عينى اين متصور را هم در خارج ايجاد كرده است چون يك امر اعتبارى است يا چون يك امرى است كه متقوم به اظهار و اخطار است و با آن قصد جدى داشتن در خارج شكل مى گيرد پس مصداقش را نمى خواهد به ذهن بياورد تا گفته شود محال است بلكه مفهوم آن را به ذهن اخطار مى كند كه معقول و ممكن است و وجود خارجى اش را ايجاد مى كند. بنابراين چه ايجاديت را به نحو وجه اول بگيريم و چه به نحو وجه سوم كه در طول اخطاريت است اشكال اول وارد نيست.


 پاسخ اشكال دوم:


 اشكال دوم هم نيز پاسخش روشن شد زيرا كه توقف استعمال بر معنا در جايى است كه بخواهد معنا را اخطار كند و اگر نخواهد اخطار كند توقفى نيست و در جائى كه بخواهد معنا را اخطار كند كه وجه سوم است آنچه كه استعمال متوقف و عارض بر آن است ذات معنا يعنى معناى تصورى است و معناى تصورى هم متوقف بر استعمال نيست و آنچه متوقف بر استعمال و در طول آن است وجود عينى و مصداق خارجى معناى تصورى است پس نه دور است و نه خلف و در حقيقت در اينجا بين وجود آن مصداق و بين تصورى كه از آن مصداق يا معنا در ذهن اخطار مى شود به وسيله لفظ خلط شده است.


آنچه كه استعمال عارض بر آن است يا در طول آن است اين اخطار تصورى است و آنچه كه متأخر از استعمال و متولد از آن است وجود مصداق حقيقى و مطابق خارجى آن تصور است پس موقوف، غير از موقوفٌ عليه است.