درس خارج اصول حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى
جلسه 134 / سه شنبه / 7 / 10 / 1389
بحث در دلالت صيغه امر بر انشاء طلب يا طلب انشائى بود و عرض كرديم ما در اينجا طبق مبناى مشهور كه دلالات لفظى دلالات تصورى هستند نه تصديقى بايد سه تا مشخصه را تعيين كرده و معناى صيغه امر و هيئت فعل امر چه امر حاضر و چه امر غايب را حفظ كنيم.
سه مشخصه انشائيت صيغه امر:
مشخصه اوّل: اينكه اين معنا بايد انشائى باشد چون صيغه امر انشاء است و اخبار نيست و صلاحيت اخباريت را ندارد و به عبارت ديگر متمحض در انشاء است زيرا ما دو نوع جمله انشائى داريم يكى جمله هايى كه متمحض در انشاء هستند مثل امر نهى استفهام تمنى ترجى كه به اينها جمل متمحض در انشاء مى گوييم ديگرى جمله هايى هستند كه متمحض در انشاء نيستند يعنى هم در انشاء به كار گرفته مى شوند هم در اخبار و مشترك هستند مثل (بعت) كه هم خبر مى دهيم مثلا ديروز خانه ام را فروختم و اين اخبار است و هم با آن انشاء بيع مى كنيم يا (يعيد) و (اعاد) كه خيلى جاها در مقام انشاء استعمال شده است و انشائيت در صيغ امر از نوع اول است پس بايد معنايش انشائى محض باشد.
مشخصه دوّم: اينكه مدلول و معناى صيغه امر بايد تصورى باشد يعنى آن معناى انشائى، در عالم تصور و در سطح مدلول تصورى هم محفوظ باشد و به مدلول تصديقى جمله بر نگردد. زيرا اگر به مدلول تصديقى برگشت ـ نه تصورى ـ برخلاف مبنا و مسلك مشهور است كه معانى وضعى و لغوى، تصورى هستند نه تصديقى. يعنى معنايى از انشائيت در باب صيغه امر و كل جمل متمحضه در انشاء بايد تصوير كنيم كه اگر مسلك مشهور را قبول كرديم و دلالت وضعى را دلالت تصورى دانستيم بايد در سطح مدلول تصورى اين انشائيت معقول و قابل تحليل و توجيه باشد.
مشخصه سوّم: اينكه بايستى آن معنا، معناى حرفى باشد و نمى تواند معناى اسمى باشد. چون معناى هيئت امر است كه حرفى و نسبى است.
نكته:
علاوه بر اين سه مشخصه نكته ديگرى نيز بايد مورد توجه قرار گيرد و آن اين كه اين معناى نسبى انشائى بايستى در نهايت نسبت تامه باشد نه نسبت ناقصه كه مفهومى افرادى است بنابراين بايد اين سه يا چهار مشخصه را در معنايى كه براى امر و نهى و استفهام و ساير جمله هاى متمحض در انشاء ارائه مى كنيم، داشته باشيم و عرض كرديم كه اقوال و تحليل هايى بيان گرديده و اصوليون سعى كرده اند دلالت صيغه امر را بر طلب يا طلب انشائى توجيه و تحليل كنند.
نقد بيان مشهور:
عرض كرديم كه مشهور گفته اند جمله هاى انشائى، انشاء و ايجاد معنى با لفظ است كه محققين از علماء اصول بر آن اشكال كرده اند كه ايجاد المعنى باللفظ معنى ندارد زيرا لفظ نمى تواند سبب و علّت وجود معنا ـ چه در ذهن و چه در خارج ـ باشد زيرا اگر منظور وجود حقيقى آن معناست كه الفاظ در سلسله علل ماهيات در خارج قرار نمى گيرند نه اعراض و نه جواهر و اگر مقصود اين است كه موجب تصور معنا مى شود اين هم ايجاد معنا نيست بلكه اخطار آن است كه مخصوص انشائيات نيست و در اخباريات هم همين طور است و هر لفظى موجب تصور و اخطار معنا مى شود و اگر مقصود ايجاد ارادة يا ايجاد الاعتبار است كه آنها نيز فعل نفس و يا حالت نفسانى است و مربوط به الفاظ نيست و قبل از استعمال لفظ در نفس موجود مى شود و لفظ تنها كاشف و مبرز آنهاست.
بنابراين تفسير مشهور از جمله هاى انشائى قابل قبول نيست و بدين ترتيب حرف مشهور را كه رد كرده اند كه البته ما در آينده آن را توجيه خواهيم كرد.
تفاسير در صيغه امر:
محققين از علماء اصول در باب صيغه امر تفسيرات ديگرى را ذكر كرده اند كه مى توان آنها را در چهار قول دسته بندى كرد و به برخى از آنها اشاره كرديم و در اينجا فهرست وار آنها را تكرار مى كنيم.
قول اوّل: اين قول را كه صيغه امر دال بر نسبت ارسالى است و يا نسبت ارسال به فاعل است، مرحوم حاج شيخ اصفهانى (رحمه الله)تعبير به النسبه الارسالية دارد و مرحوم آقا ضياء (رحمه الله) در برخى از كلماتش تعبير نسبة الارسالى را دارد و فرق آنها را بيان خواهيم كرد. اين قول را جواب داديم و گفتيم كه:
اولا: ارسال نسبت نيست و فعل و حدث است و شايد به همين جهت مرحوم عراقى (رحمه الله)نسبت ارسال به فاعل را معنا قرار داده است كه اشكال ديگرى دارد و آن اين كه دال بر طرف نسبت كه مفهوم ارسال است در فعل امر محفوظ نمى باشد.
و ثانياً: نسبت ارسالى بر خلاف فعل امر، خارجى و افرادى است و تامه نيست.
ثالثاً: اين نسبت خبرى است و انشائى نيست.
قول دوّم: اين قولى است كه مرحوم آقاى خويى (رحمه الله) بنابر مسلك تعهد اختيار كرده بود كه ابتدا فعل امر براى ابراز اعتبار نفسانى وضع شده است و از كلمات مرحوم فشاركى (رحمه الله)و همچنين مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى (رحمه الله)هم استفاده مى شود كه ايشان نيز معتقدند صيغه امر بر وجود اراده در نفس متكلم دلالت مى كند يعنى مدلول تصديقى اراده و طلب نفسانى را معناى فعل امر قرار داده اند و اين تعبير هم مانند تعبير آقاى خويى فعل امر را تصديقى جدّى مى كند كه ابراز اعتبار نفسانى جعل الفعل على ذمة العبد يا ابراز اراده و شوق و طلب نفسانى است و در هر دو صورت مدلول، وجود آن اراده يا اعتبار در عالم نفس است و فرقى نمى كند كه مراد منكشف، اعتبار باشد يا اراده يا هر دو باشند چون هر دو از موجودات عالم نفس هستند و اشكالات اين قول نيز به تفصيل گذشت.
قول سوّم: اما قول سوم قولى است كه شهيد صدر (رحمه الله) در جمل استفهاميه و ترجى مطرح كرده بودند و خود ايشان نيز فرمودند در اينجا محتمل نيست هر چند در مثل جمله استفهام و ترجى و كليه ادوات انشائى كه مدخول آنها جمله تامه خبرى است محتمل است كه البته ما آن را در جمله استفهام و تمنى و ترجى و امثال آنها نيز قبول نداريم چنانچه بعداً بيان خواهيم كرد و قبلا نيز در مباحث نسبت تامه و ناقصه خبرى و انشائى به آن اشاره كرده ايم.
قول چهارم: آخرين قول، قول برخى از محققين مثل امام (رحمه الله) است كه ظاهر تقرير ايشان اين است كه فرموده اند صيغه امر براى تحريك اعتبارى يا اعتبار تحريك وضع شده است زيرا كه تحريك يك فرد حقيقى دارد مثل اينكه كسى را حقيقتاً به طرف آن چيز حركت دهند و يك فرد اعتبارى دارد نه حقيقى مانند اين كه اعتبار كنم كه تو به طرف آن چيز تحريك شدى و اين شبيه چيزى است كه در باب صيغ مشتركه گفته مى شود كه مثلا با (بعت) انشائى، اعتبار تمليك مى شود. و با جمله ايجاد اعتبار مى شود در امر و نهى هم اعتبار تحريك و ارسال و يا زجر و منع مى شود و لهذا آنها را انشائى مى گويند و اين كه گفته شده است ايجاد المعنى باللفظ به اين جهت است كه تا اظهار و ابراز با لفظ نشود آن امر اعتبارى يعنى (معتبر) متحقق و فعلى نمى شود و مجرد فعل نفسانى براى آن كافى نمى باشد و بدين ترتيب عبارت مشهور كه گفته اند (الانشاء ايجاد المعنى باللفظ) نيز تفسير و توجيه مى شود يعنى ايجاد اين امر اعتبارى بوسيله، لفظ چون اعتباريات اين چنين هستند كه با ابراز ايجاد مى شوند و ديگر آن برهان بر امتناع ايجاد معنى با لفظ ـ كه لفظ در سلسله علل اشياء نيست ـ وارد نمى شود زيرا اين دليل در موجودات حقيقى صحيح است نه در موجودات اعتبارى كه ذاتاً اعتبارى بوده و با ابراز و اظهار لفظى اعتبار مى شوند و ايشان انشائيت در جمله امر و نهى را با انشائيت بعت و امثال آن از يك باب دانسته اند يعنى همچنان كه در بعت و عقود و ايقاعات الفاظ آنها معتبر را ايجاد و انشاء مى كند در باب انشاءهاى محض و جمل متمحضه در انشاء نيز همين طور است و متكلم تحريك را با لفظ اعتبار مى كند يا ايجاد تحريك مى كند كه تحريك و يا ارسال اعتبارى است نه تحريك و ارسال حقيقى.
برخى ديگر هم تعبير به اراده اعتبارى كرده اند كه يك اراده حقيقى داريم كه در نفس مولا موجود است و قبل از لفظ است و يك اراده اعتبارى و يا اعتبار الارادة داريم كه با لفظ انشاء مى شود و امتياز اين قول بر قول دوم كه مدلول امر را اراده حقيقى و يا جعل وجوب يا اعتبار فعل بر ذمه مكلف قرار مى داد اين است كه در موارد تقيه و عدم وجود اراده حقيقى يا وجوب در نفس مولا باز هم معناى لفظ كه تحريك اعتبارى است محفوظ باقى مى ماند و مجازيتى لازم نمى آيد.
نقد نظر حضرت امام (رحمه الله):
البته اين قول هم قابل قبول نيست زيرا:
اوّلا: اين اعتبار تحريك چه اثرى دارد ؟ چون جايى اعتبار مى كنند كه بر معتبر اثرى بار باشد مانند باب عقود و ايقاعات اما در باب جمل متمحضه در انشاء و جمله امر و نهى آنچه كه مورد اثر است واقع اراده و يا جعل وجوب و تحريك مولوى است ولى اعتبار اراده و يا تحريك اثرى ندارد، لهذا مولا صد بار هم اعتبار اراده كند و يا اعتبار تحريك كند ولى اراده حقيقى يا تحريك و ارسال حقيقى در كار نباشد اثر و فايده اى ندارد و اگر مقصود آن است كه اين اعتبار كاشف از وجود اراده حقيقى و تحريك حقيقى است پس به همان قول دوم بر مى گردد كه ابتداءً هم مى شود فعل امر كاشف از آن باشد هر چند امر اعتبارى هم در كار نباشد.
ثانياً: قياس انشائيات محضه بر انشائيت عقود و ايقاعات كه امور اعتبارى هستند صحيح نيست و بعداً خواهيم گفت كه اين دو تا با هم فرق اساسى و جوهرى دارند.
ثالثاً: اعتبار تحريك، امرى تصديقى است و در مرحله مدلول تصورى ديگر حفظ نمى شود چون ممكن است امر اعتبارى توأم با اراده جدى نباشد ولى اعتبار ايجادش و تحققش كه همان افتراض و ادعايش است مدلول تصديقى و در طول استعمال است پس جائى كه اعتبار كننده داراى شعور و متوجه نباشد مانند لفظى كه از ديوار شنيده شود ديگر اعتبار معنا ندارد. اين معنا از انشائيت در سطح دلالت و مدلول تصورى قابل تصوير نيست و به درد جائى مى خورد كه انسانى ملتفت و با قصد اعتبار كردن، لفظ را استعمال كند و اعتبار تحريك كند اما اگر لفظ از ديوار شنيده شود و يا از انسان خواب يا غافل يا كسى كه نمى خواهد اين اعتبار را بكند شنيده شود اين دلالت در كار نخواهد بود و چنين استعمالى نيز غلط يا مجاز خواهد بود چرا كه مفهوم تحريك مى تواند به ذهن خطور كند ولى مفهوم تحريك، تحريك اعتبارى نيست بنابراين قول چهارم نيز قابل قبول نيست به نظر ما در مباحثى كه نزد آقايان مطرح شده است مشكل از دو چيز نشأت گرفته است. يكى قياس انشائيت در باب جمل متمحضه در انشاء با انشائيت در باب امور اعتبارى كه هر دو اينها انشائى هستند كه همين باعث تحليل هايى مثل قول چهارم به اين شكل شده است يكى هم آن بحث مشهور كه گفته اند ايجاد معنا با لفظ محال است چون درست معنايش توجيه نشده است و گمان شده كه مقصود ايجاد خارجى معنا با لفظ است كه ما با بيان قول و تحليل مختار و مى توان آن را قول پنجم ناميد اين مطلب را روشن مى كنيم.
قول پنجم: نظريه مختار:
ما دو نوع انشاء و امور انشائى داريم:
نوع اول: انشاء معانى اعتبارى كه در اين نوع انشاء چون معانى فى نفسه از مقولات اعتبارى هستند نه حقيقى مثل ملكيت و زوجيت و رقيت و حريت و مضامين عقود و ايقاعات، لهذا نياز به اعتبار دارد كه در امور حقوقى به معناى ادّعا و جعل و قرارداد مى باشد و اين قرار دادن يا جعل و فرض كردن بر دو قسم است يكى قرار دادن و جعل شخصى متعاملين كه قبل از لفظ است و لفظ كاشف از آن است و ديگرى جعل و قرار دادن عقلا و شارع و قانون كه در طول جعل شخص و ابراز آن بلكه و تسبّب با آن از براى تحقق آن مجعول قانونى يا شرعى در خارج شكل مى گيرد و فعلى مى شود همان گونه كه در بحث اسامى معاملات گذشت.
اين نوع انشائيت مربوط به ذات معناست و ربطى به دلالت و باب الفاظ ندارد يعنى خود آن معنا از معانى انشائى و مقولات اعتبارى است كه با اعتبار و فرض شخصى و عقلائى فعلى مى شوند به همان معنائى از فعليت كه در اين نحو از مقولات اعتبارى قبلا ذكر شد. يعنى در طول فرض و قرارداد و با نظر به مجعول آن جعل كأنّه شىء در خارج متحقق مى شود ولى نه اينكه يك چيز عينى و حقيقى در خارج متحقق شود بلكه همان مضمون قراردادى و وهمى كه فرض كرديم و قرار گذاشتيم و ادعا كرديم فعلى مى شود و از اين مقولات اعتبارى و قراردادى براى نظم خيلى از امور و روابط حقوقى استفاده مى شود. و مقصود در اينجا ورود در آن بحث نيست بلكه بيان اين نكته است كه اين نوع امور انشائى خود مقوله و معناى اعتبارى است چه با لفظ ابراز و اظهار شود و چه با غير آن مانند معاطات و ربطى به باب دلالت لفظ بر معناى موضوع له آن ندارد و اگر لفظى براى ملكيت يا زوجيّت وضع شود براى اخطار آن مفهوم اعتبارى وضع شده است و ربطى به انشائيت دلالت الفاظ ندارد و در حقيقت جمله (بعت) در مقام انشاء مدلول وضعى و معناى مستعمل فيه آن، همان اخطار و اخبار است كه در طول استعمال، مصداق عقلائى آن مفهوم و مقوله اعتبارى، در خارج فعليت پيدا مى كند همان گونه كه مصداق شخصى آن، قبل از استعمال در ذهن و نفس اعتبار كننده بوده است و هيچ يك از اين دو مصداق مدلول وضعى و يا مستعمل فيه جمله (بعت) نيست بلكه مدلول جمله همان نسبيت تصورية اسناديه تامه است كه مدلول تصديقى جدّى آن و همچنين نتيجه حاصله از آن با موارد اخبار فرق مى كند و لهذا اين نوع از انشائيت مربوط به مرحله دلالت وضعى و استعمالى نيست. بلكه مربوط به تحقق آن معناى اخطارى است كه جمله در آن استعمال شده است و تنها ظهور تصديقى در اخبار نيست بلكه در قصد تسبّب به ايجاد آن مصداق عقلائى است كه ظهورات تصديقى جدّى حالى بوده و خارج از معانى استعمالى است تا چه رسد به معانى وضعى و لغوى.
2 ـ نوع دوّم: اين نوع انشائيت در دلالت است كه ذات دلالت لفظ بر معناى تصورى اش انشائى باشد كه تصوير و تحليل اين مطلب مشكل است و توضيح آن اين است كه در باب حقيقت وضع گفتيم خداوند متعال كه اين قوه ناطقه را به انسان داده است چنان فطرت و قوه اى در آن قرار داده است كه بتواند هرگونه فعل و انفعالات ذهنى و ادراكى، اعم از تصور، لحاظ و إفناء يك مفهومى در خارج و تطبيق دادن مفهومى بر مصداق و امثال اين امور كه مربوط به عالم ذهن و لحاظ و ادراك است را مشروط با صداها و الفاظ و نطق انسان كند و در حقيقت به راحتى كدگذارى صوتى و لفظى كند به طورى كه هرگاه آن لفظ را بشنود همان احساس ذهنى و ادراكى و لحاظى در نفسش زنده و موجود شود و انسان از همين قوه استفاده كرده و لغت را در زندگى خود ايجاد كرده است و تفصيل آن را در شرح حقيقت وضع طبق نظريه قرن مؤكد مفصلا بيان كرده ايم و گفتيم كه انسان وقتى شيئى را ببيند آن را تصور مى كند كه اين يك عكس العمل طبيعى هست و وقتى شىء را مقرون با آن مى بيند يا مى شنود مثلا لفظ يا صدايى را كه بارها مقرون با آن شده است مى شنود عين همان انفعال و خطور به ذهن مى آيد و اين عكس العمل شرطى است و حقيقت وضع نيز همين مقرون و مشروط كردن معانى با الفاظ است كه در معانى اخطارى آن فعل و انفعال ذهنى نفس، خطور معنا است ولكن فعل و انفعال ذهنى محدود به خطور و تصور معنا نيست بلكه اوسع از آن است كه از جمله، إفناء تصور و مفهومى در مفهوم ديگر است كه از آن به نسبت تصادقى يا حملى يا اسنادى ذهنى تعبير كرديم كه موضوع له در جمله هاى اخبارى تحقق همين حالت ذهنى و لحاظى است چه واقعاً متكلم قصد اخبار داشته باشد و چه نداشته باشد، زيرا اين يك لحاظ و نسبت تصورى واقعى در ذهن است كه ميان دو مفهوم شكل مى گيرد و شرح آن مفصلا گذشت.
يعنى حالت إفناء محمول در موضوع تصوراً كه قبلا اسمش را لحاظ افنائى گذاشتيم كه اين إفناءها، نسبت هاى تامه خبرى و اسنادى را تشكيل مى دهند و يك نوع فعل و انفعالات ذهنى است كه انسان در مقام محاوره جهت حكايت از واقع خارج از ذهن به آن نياز دارد يعنى در طريق حكايت قرار مى گيرند و خود اين حالت ذهنى اخطارى مقصود بالذات نيست ولكن فعل و انفعالات لحاظى و ذهنى منحصر در اين نوع هم نيست بلكه نوع ديگرى هم دارد كه اين نوع از فعل و انفعالات ذهنى طريقى نيستند بلكه تحقق و ايجادشان در مقام محاوره فى نفسه مطلوب هستند از قبيل حالتى كه انسان وقتى مى خواهد كسى را به سراغ كارى بفرستد دستش را مى گيرد و به طرف آن كار هُل مى دهد و يا مى كشد كه وقتى دستش را مى گيرد و مى كشد چون انسان مدرك است و مقصود هم ادراك كشيده شدن و يا هُل داده شدن است احساس به كشيدن و يا هل داده شدن و يا منع شدن و امثال آنها در ذهن ايجاد مى شود كه امرى لحاظى و ادراكى و شعورى است كه به وسيله آن شخصى كه ديگرى را هُل مى دهد و يا مى كشد و يا منع مى كند مى خواهد خود اين حالت ذهنى و احساسى در وى پيدا شود تا به طرف آن چيز برود يا نرود.
حال اگر همين احساس ذهنى و لحاظى و شعورى را مشروط و مقرون با لفظ كنند براساس همان قانون تكوينى و قوه الهيه كه به انسان داده شده تحقق آن احساس مشروط با آن لفظ خواهد شد و انسان با شنيدن آن لفظ حتى از ديوار همان احساس به كشيده شدن يا منع شدن را حس مى كند كه اين غير از تصور و اخطار مفهوم كشيده شدن يا منع شدن در ذهن است و نبايد با آن خلط شود مانند فرق بين تصور گرسنگى كه حتى از آدم سير صادر مى شود و احساس به گرسنگى كه مخصوص آدم گرسنه است و حقيقت جمله هاى متمحض در انشاء همين است يعنى آنها براى احساس به اين چنين فعل و انفعالات ذهنى و ادراكى كه مورد نياز در محاورات است وضع شده است كه در مرحله خود ادراك و لحاظ و انفعال ذهنى و تصورى است همانند انفعال ذهنى خطور معنا و يا إفناء تصورى با اين فرق كه در اخبار و إفناء مقصود بالاصالة خارج از ذهن است و كأنّه امرى طريقى است اما در انشائيات محضه مقصود ايجاد خود آن احساس است تا به طرف آن فعل برود يا نرود و يا جواب استفهام را بدهد يا ندهد و همچنين اغراض انشائى ديگر و اين نوع انشائيت مربوط به نفس دلالت لفظ است نه اين كه مفهومى كه مدلول اخطارى لفظ است مفهومى است كه مصاديقش اعتبارى هستند نه حقيقى كه آن انشائيت معنا است آن هم به معناى اعتبارى و فرضى بودن برخلاف اينجا كه انشاء حالتى حقيقى در ذهن و احساس و ادراكى حقيقى در نفس است و نه اعتبارى و با خود لفظ از باب قانون اقتران شرطى ايجاد مى شود و با ادّعا و قراداد ايجاد نمى شود.
حال با اين تحليل و روشن شدن فرق ميان دو نوع معانى انشائيت، همه استنادات گذشته دفع مى شود زيرا كه:
اوّلا: مشخص مى شود كه مراد از ايجادى بودن معانى انشائى با الفاظ چيست و چگونه اشكال محققين بر آن وارد نيست زيرا در نوع اول، ايجاديت به معناى ايجاد مصداق معتبر عقلائى يا شرعى در خارج است كه ابراز از مقدمات و شروط آن قرار داده شده است و چون معنا، مقوله اعتبارى است و اصلا حقيقى نيست موضوعى براى اشكال محال بودن نيست و اين روشن است و اما در مورد نوع دوم از انشاء كه ايجاد حالت حقيقى است و نه اعتبارى، ايجاديّت به معناى تحقق آن حالت شعورى و لحاظى در ذهن است و ارتباطش با لفظ از باب قانون اقتران شرطى است چون فعل و انفعال ذهنى و شعورى انسان است همانند خطور و تصور معنا به واسطه لفظ كه امكان آن، مورد قبول و تسالم همه است بنابراين در هر دو نوع از انشائيت اشكال محققين بى مورد است .
ثانياً: انشائيت دلالت مخصوص جمله هاى متمحض در انشاء است و (بعت) انشائى از نظر دلالت وضعى بلكه حتى استعمالى اخبارى است همان گونه كه توضيح داده شد.
ثالثاً: انشائيت دلالات جمله متمحّض در انشاء در مرحله مدلول لحاظى و ذهنى تصورى محفوظ است و ربطى به مدلولات تصديقى كلام ندارد و لهذا در موارد عدم قصد بلكه موارد شنيدن لفظ امر از ديوار نيز در ذهن همان احساس ايجاد مى شود ولكن شنونده مى داند كه قصدى پشت سر آن نيست همان گونه كه در جمله هاى خبرى چنانچه از ديوار شنيده شود ولهذا در موارد عدم قصد جدّى و عدم اراده مانند موارد تقيه و امتحان و غيره مجازيتى لازم نمى آيد و معناى مستعمل فيه محفوظ و حقيقى است.
رابعاً: نسبت تامه بودن فعل امر و ساير انشائيات نيز از بيان فوق مشخص مى شود زيرا مقصود اصلى در محاورات در اين موارد ايجاد نفس آن احساس ذهنى انشائى است كه با جمله امر و دلالت اخطارى كه با دلالت ماده و متعلق آن و فاعل فعل مشخص مى شود كه چون در ذهن كامل مى شود همانند لحاظ افنائى و اخبارى در جمله خبرى نسبت تامه است.
خامساً: از آنجائى كه اين احساس نيز حالتى در ذهن است و قائم بين فعلى است كه به طرف آن سوق داده شده است كه با دال اخطارى ماده امر مشخص مى شود و همچنين ارسال شونده مخاطب و ارسال كننده متكلم است كه هر دو حاضر بلكه دو طرف تكوينى حالت ايجاد شده است لهذا معناى جمله فعل امر با فاعلش معنائى نسبى و حرفى و قائم به اطراف است و همانند نسبت افنائيه ذهنيه است كه از سنخ معانى نسبى قائم به ذهن است و مفهوم اسمى نمى باشد و آنچه را كه محققين به عنوان نسبت ارساليه يا نسبت ارسال به مخاطب گفته اند اگر مقصودشان همين تحليل است قابل قبول است هر چند تعبيرات غير از اين است.