درس خارج اصول حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى
جلسه 82 / دوشنبه / 6 / 2 / 1389
وجه سوّم: بيان شهيد صدر (رحمه الله):
وجه سوّم بيانى است كه شهيد صدر دارند ايشان مى فرمايند اين نسبتهاى انشائى به اين معنا نيست كه نسبت ديگرى غير از نسبتى كه مدخول ادوات انشاء است در ذهن اضافه مى شود تا گفته شود اين نسبت كدام است يا دوال بر اطرافش چيست يا اين نسبت چرا خبرى نيست يا نسبت ناقصه است كه اشكالاتى بود كه گذشت بلكه مقصود اين است كه همان نسبتى كه مدخول جمله استفهاميه يا جمله طلبيه يا جمله تمنى و ترجى است در عالم ذهن به كيفيت ديگرى لحاظ مى شود و در حقيقت كيفيت لحاظ آن نسبت در جمله انشائى با جمله اخبارى فرق مى كند يعنى وقتى مى گوئيم (هل زيدٌ عالمٌ) نسبت زيد و عالم يك نسبت واقعى در ذهن است و رابطه اى است بين دو مفهوم كه مستقلا در ذهن ايجاد شده است مثلا مى خواهيم اينها را تطبيق و حمل بر يكديگر كنيم اين نسبت در جمل خبرى إفناء در هم مى شوند وليكن در جمله هاى انشائى يك تعامل ذهنى ديگرى با آنها انجام مى گيرد كه در اين رابطه ايشان دو تعبير دارند.
تعبير اوّل شهيد صدر (رحمه الله):
تعبير اول ايشان اين است كه اين نسبت يك ركن سوم مى خواهد يعنى وقتى مى گوييم نسبت صدق يا تصادق يا حمل مفهومى بر مفهوم ديگر، اين به لحاظ عالم محكى است زيرا كه مفاهيم و تصورات، مرآتى و انعكاس عالم خارج هستند پس در مرحله تطبيق و صدق ركن سوم لازم است غير از دو طرف كه از آن به وعاء و عالم صدق تعبير مى كنند و مى فرمايند در جمله خبرى مى شود گفت ظرف تصادق عالم تحقق است ولى در موارد انشاء وقتى ادوات تمنى و انشاء را داخل بر نسبت تصادقى و حملى مى كنيم به نحو تعدد دال و مدلول، دلالت مى كند بر اين كه ظرف و ركن سومى ـ كه مى خواهيم اين دو مفهوم را در آن تطبيق دهيم ـ عالم تحقق نيست بلكه عالم استفهام است و لذا ديگر قابل اخبار نخواهد بود.
نقد تعبير اول شهيد صدر (رحمه الله):
بر اين تعبير ممكن است اشكال شود كه:
اولاً: اين ركن سوم همان بحث فنائيت و مرئاتيت مفهوم است كه غير از عالم تحقق و عالم خارج از تصور عالم ديگرى براى آن تصور نمى شود و چيزى به عنوان عالم استفهام و عالم طلب و تمنى و غيره تصور نمى كنيم زيرا اين ركن سوم لازمه مرئاتيت و حكائيت و فنائيت تصورات و مفاهيم است كه انعكاس عالم تحقق و خارج است لذا قابل إفناء در غير از آن هم نيست.
ثانياً: در جمل انشائى هم وجداناً ما از همين عالم تحقق استفهام مى كنيم نه عالم ديگرى و وقتى مى گوييم (هل زيدٌ عالمٌ) از تحقق اين نسبت در خارج سؤال مى كنيم همچنين وقتى مى گوييم (من زيدٌ) مى گوييم (أين زيدٌ) كه در اين موارد بسيار روشن است كه مستفهم عنه عالم تحقق و خارج است و نه عالم ديگرى.
تعبير دوم شهيد صدر (رحمه الله):
ايشان تعبير ديگرى دارد كه مى گويند مدخول ادوات انشاء كه نسبت هاى تصادقى و تامى هستند حصه هائى در ذهن دارند كه اخبار يك حصه از آن است و انشائيات حصصى ديگر از آن است كه اين تعبير با تعبير قبلى مقدارى فرق مى كند يعنى ما مى توانيم مطلب ايشان را اين طور تفسير كنيم كه در موارد انشائيات محض، ذهن ما مفهوم يا نسبتى را بر نسبتى كه در ذهن بين موضوع و محمولش قائم است اضافه نمى كند بلكه همان نسبت تامه ذهنى را به گونه اى ديگر لحاظ و نگاه مى كند و اين يك نوع فعاليت ذهنى است زيرا معانى انشائى مانند اخبار، فعاليت لحاظى و ذهنى است و نوعى ادراك و يا تعامل با ادراكات و تصورات و لحاظات ذهنى است به طورى كه اگر ذهن و لحاظ نباشد اخبار و انشاء معنا ندارد لذا استفهام و طلب و تمنى و ترجى و ندا همانند اخبار همگى فعاليت و رفلكس هاى ذهنى مى باشند پس ذهن دو شكل فعاليت و رفلكس دارد يك نوع انعكاس و اخطار تصورى از خارج در ذهن و نوع ديگر تعامل و فعاليت ذهنى و لحاظى با تصورهاى منعكس شده در ذهن كه در مورد اخبار، تصوراً با مورد انشاء فرق مى كند در مورد اخبار دو مفهوم را بر يكديگر به طور ثابت و مستقر تطبيق مى دهد كه از آن به عالم تحقق تعبير شد اما در مورد انشاء فعاليت لحاظى ذهنى فرق مى كند و آن نسبت و يا طرف آن مورد فعاليت استفهامى يعنى تفحّص و جستجوى ذهنى و لحاظى قرار مى گيرد و هكذا.
انواع ديگر انشاء و لغت همچنان كه براى نوع اول اخطار تصورات الفاظ وضع مى كند ـ كه يا ادوات اخبار و انشاء و يا هيئت ها مى باشند ـ براى نوع دوم از اخطار تصورات هم الفاظ وضع مى كند.
يعنى ذهن در استفهام يك فعاليت جستجويى دارد و نسبت تصادقى يا طرف آن را در موضع سؤال قرار مى دهد نه اينكه اين را تثبيت كرده و آن را در عالم تصور إفناء كند و اين يك حالت ذهنى ديگر و يك كيفيت لحاظى ديگرى است اگر چه متصور ديگرى و نسبت جديدى ايجاد نشده است بلكه اين همان كيفيت تعامل با دو مفهوم موجود در عالم ذهن است و فرق ميان رفلكس انعكاس و اخطار تصور در ذهن و فعاليت لحاظى ذهنى مانند فرق ميان تصور فكر كردن و ادراك كردن و خود فكر كردن و ادراك كردن است اولى انعكاس و اخطار و شبيه به صفات و اعرافى ذهنى است و دومى شبيه افعال و تعاملات ذهنى و لحاظى است و براى نوع دوم جمله ها و نسبت هاى تامه خبرى و انشائى وضع شده اند و بدين ترتيب كليه اشكالات گذشته دفع مى شوند همچنانكه اين فعاليت ها در مرحله مدلول تصورى نيز ملحوظ مى باشد.
پس در حقيقت ذهن دو كار دارد يك كار اخطارى و انعكاسى است كه يك مفهوم را چه اسمى و چه نسبى تصور كرده و در ذهن منعكس مى نمايد كه همان معناى حروف و نسبت هاى ناقصه و اسماء مى باشند و كار ديگر فعاليت هاى ذهنى است كه ذهن اين مفاهيمى را كه در آن شكل گرفته را درهم إفناء مى كند و به شكل ثابت يا ذهنى آن را جستجو مى كند و سؤال مى كند يا آرزو و تمنى و ترجى و طلب مى كند و چون همه اينها به عالم ادراك و لحاظ ذهنى مربوط هستند مداليل تصورى و لحاظى الفاظ خواهند بود و نوع دوم از آنجائى كه فعاليت ذهنى بوده و قائم به ذهن است نسبت تامه بوده و صحت سكوت را در بر دارد و لذا ايشان يك توسعه هم اينجا مى دهند و مى گويند برخى جاها اين تعامل نسبت هم لازم ندارد و ممكن است با مفهوم افرادى در ذهن شكل بگيرد مثل نداء كه ايشان آن را بر مى گردانند به اين كه در نداء آنچه ذهن لازم دارد عبارت از تنبه ذهن به طرف منادى است نه تصور مفهوم تنبه يا نداء كه عمل انعكاس و اخطار است بلكه حالت تنبه ذهنى را مى خواهد كه با حرف (يا) و يا با صدا زدن خود شخص انجام گيرد كه مفهومى افرادى است و جمله و نسبت تامه نيست.