درس خارج فقه حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى ـ جلسه 453 ـ يكشنبه 1393/1/17
بسم الله الرحمن الرحيم
در ابتدا ايام شهادت حضرت زهرا(عليها السلام) را به همه شما عزيزان و امت مسلمان تسليت عرض مى كنم اين ايامى كه گذشت ايام شهادت بانوى بزرگ اسلام بود و همچنين سال جديد را خدمت شما عزيزان تبريك عرض مى كنم انشاء الله سال پر خير بركتى براى امت و مردم عزيزمان باشد.
بحث زكات تمام شد و وارد بحث كتاب فقهى ديگرى مى شويم لكن با توجه به اينكه بيش از دو ماه براى تحصيل در اين سال جديد باقى نمانده است مناسب است در اين مدت بحثى به عنوان (مدخل) و مقدمه علم فقه و يا فقه شناسى مطرح شود كه در حقيقت بحثى است در مورد مهندسى فقه و چگونگى استفاده از اين علم شريف در مسائل مورد ابتلاى روز براى مومنين و مومنات و علما و حوزه ها و دانشگاه ها كه اين بحث با اينكه مرسوم بوده است مطرح نشده است در ابتداى هر علمى در مدخل و مقدمه آن علم در رابطه با جايگاه آن علم و تعريف و شناخت آن و غرض از آن و تقسيمات مسائل علم و امثال آن بحث مى شود همانگونه كه در علم اصول بحث شده است و در ابتدا در مدخل و مقدمه اى از اين نكات مانند تعريف اصول ، ضابطه آن ، غرض از آن و تقسيم بندى مباحث اصولى بحث شده است و مانند اين مقدمه در علم فقه به طريق اولى لازم است بلكه نسبت به فقه از آنجا كه مقصد نهايى علم اصول و اشرف العلوم است اين نكات بسيار مورد ضرورت و لزوم است لذا در اين فرصت در رابطه با مدخل علم فقه بحث مى كنيم كه در حقيقت شناخت فقه است و در شش فصل خواهد بود. 1 ـ تعريف فقه 2ـ موضوع علم فقه و غرض از آن 3 ـ تقسيم فنى و صحيح مباحث فقهى 4 ـ روش استدلال و بحث فقهى (متدلوژى فقه) 5 ـ وجوب اجتهاد در فقه 6 ـ ادوار و مراحل تكامل فقه; كه لازم است اين موارد ششگانه تنقيح شود تا فقها و حوزه ها عملا جايگاه اين علم شريف را بفهمند و ادوار آن را بشناسند كه روش استنباط و استدلال آن چيست و اصل اجتهاد در فقه لازم است يا خير و از همه مهم تر تقسيم فنى و علمى كه بتواند مسائل امروز را در بر بگيرد كدامست زيرا كه تقسيم بندى فعلى تقسيم بندى هزارسال گذشته است و طبق نياز آن زمان اين تقسيم بندى و مهندسى بوده است اما امروز اين تقسيم بندى كافى نيست چنانچه خواهد آمد كه اگر به اين مباحث به گونه اى علمى و فنى فقهى بپردازيم مدخل بسيار خوبى در علم فقه خواهد بود البته اصل اين بحث مقدماتى در برخى از كتب فقهى گذشتگان بوده است و به مرور در كتب استدلال فقهى ما حذف شده است ولى در علم اصول زنده شده است و بايد دانست كه علم فقه اشرف العلوم است مخصوصا به معناى اعم آن كه اصطلاح ديگر علم فقه است و به آن فقه اكبر نيز مى گويند و اشرف بودن آن هم مشخص است چون علم به مجموعه احكام دين مبين اسلام است و كل دين و يا معظم دين و احكام شرعى الهى در اين علم بررسى مى شود كه احكام و قوانين مربوط به همه شئون زندگى اسلام مِنَ الْمَهْدِ إِلَى اللَّحْدِ است و مشتمل بر دستورات و شريعت الهى و نظامهاى آسمانى براى اداره زندگى انسان هاست و همه زمينه ها و عرصه هاى زندگى انسان را چه فردى و چه اجتماعى ـ سياسى ، اقتصادى، قضايى، امنيتى، خانوادگى و غيره ـ در بر مى گيرد و خداوند اين ها را قرار داده است تا عدالت جامع و همه جانبه و مصالح انسانها احيا شده و راه سعادت دنيا و آخرت انسان ها هموار شود فلذا اين علم اشرف العلوم است چون علم به شريعت و دين و دستورات عملى اسلام است ولذا اهتمام به اين علم از ابتدا در دستورات اسلامى روشن بوده است ; هم قرآن به تفقه امر كرده است (فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَة مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِى الدِّين...) و هم روايات صادره از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)و ائمه معصومين(عليهم السلام) در اين مورد بيش از همه زمينه ها وارد شده است.
بايد دانست كه هر چه منابع علم فقه ارتباط بيشتر و مستقيم ترى با صاحب شريعت داشته باشد قهرا آن مذهب فقهى ، اصيل تر و سالم تر از هرگونه دستبرد و تاثر از افكار بشرى مثل حدس و ظنون خواهد بود زيرا اعتبار و اصالتش در استناد به وحى الهى و منابع مربوط به خود صاحب شريعت - قرآن كريم و سنت شريفه - است كه در اين زمينه بحمدالله هيچ مذهبى از مذاهب فقهى اين غنا را به اندازه مذهب امامى بلحاظ منابع كتاب و سنت دارا نيست چون مذاهب ديگر تحت تأثير حكومتهاى جائر و مخالف اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) ; به سنت صادر از ائمه معصومين(عليهم السلام) توجه نكردند و در نتيجه مجبور شدند به آراء صحابه وأقيسه و استحسانات روى آورده و اعتماد كنند زيرا كه از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)روايات زيادى در دست نداشته و راوى هاى صالحى هم در مسير و سند آن روايات موجود نيست مثلاً از ابو حنيفه نقل شده است كه بيش از 15 روايت از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) معتبر و موثق ندانسته است برخلاف روايات ما كه تا مدت دويست و پنجاه سال از ائمه اطهار(عليهم السلام)صادر شده است و همه آنها به تصريح خود ائمه(عليه السلام) سنت صادره از نبى اكرم(صلى الله عليه وآله)است زيرا كه مى فرمودند ما آنها را از پدرامان با همان سلسله ذهبيه از جدمان رسول الله(صلى الله عليه وآله)نقل مى كنيم كه اين تصريح كلى هم از امام رضا(عليه السلام) و هم از برخى ائمه ديگر آمده كه مى فرمايند هر چه ما مى گوييم از پدرانمان دست به دست و سينه به سينه از پيامبر(صلى الله عليه وآله)به ما رسيده است و همچنين در فقه ما استدلال و استناد به آيات قرآن زياد است و تفسير آيات به وسيله سنت نيز زياد آمده است كه اين كميّت و كيفيت ميراث شرعى و منبع مستقيم صاحب شريعت در دست هيچ مذهبى نيست و آن قدر اين دو منبع مبارك و متصل به صاحب شريعت غنى است كه در آن همه مسائل مورد نياز بشريت در همه عرصه ها و تمام زمانها و مكانها يا به طور تفصيلى و يا با تبيين قواعد كلى و عمومى ملحوظ شده است تا بتوان آنها را در هر عصر و زمانى و در هر مسأله مستحدثه اى مورد استفاده قرار داد.
همچنين روش استدلال فقهى و استفاده از كتاب و سنت در خود سنت و اين منبع الهى بيان شده است كه از امتيازات اين مذهب است و علتش هم اصل اصيل امامت أئمه اطهار(عليهم السلام)است كه مذاهب ديگر آن را قبول نكرده و از اين همه بركات الهى محروم شدند .
البته حفظ شريعت اسلام و دين راستين دور از هوى و هوس هاى جائران و جاعلين حديث حتى در مذاهب عامه توسط ائمه اطهار(عليهم السلام)صورت گرفته است و نقش و سيره ائمه اطهار(عليهم السلام)در اين زمينه بسيار مهم بوده است كه سعى مى كردند آنچه كه از ميراث اصيل دين است در بستر جامعه در افكار مردم بگنجانند و اين كار را نيز انجام داده اند و با تربيت علما و فقها و يا محاجّه و دادن قواعد عام حتى مذاهب ديگر را حتى المقدور از انحراف حفظ و صيانت كنند زيرا كه أئمه مذاهب و يا روات معروف امت مانند ابن عباس و ابن مسعود به گونه اى به ائمه ما بازگشت مى كنند كه يا شاگرد مستقيم آنها بودند و يا شاگردِ شاگرد آنها كه محور نشر سنت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)از طريق امير المومنين(عليه السلام)و شاگردانش و يا ساير ائمه اطهار(عليهم السلام) در مذاهب عامه شدند و آنها را از انحراف بيشتر مصون داشتند لكن در اثر محدوديت ها و دشمنى ها حاكمان جائر كه سعى مى كردند از اين منابع اصيل استفاده نكنند مذاهب ديگر نتوانستند از همه روايات صادره از معصومين(عليهم السلام) استفاده كنند لهذا مجبور شده كه به أقيسه و استحسانات و مصلحت انديشى ها روى آورند كه ائمه اطهار(عليهم السلام)نيز در احاديث زيادى خطر اين روش غلط فقهى را هم به برخى از آنها اعلام كرده اند لهذا بيش ترين منبع كتاب و سنت در فقه اماميه قرار دارد به طورى كه هيچ مسئله اى بى پاسخ نمى ماند تا نيازى به استحسان و تشبيه و قياس داشته باشد و فقه را به منجلابى از تضاد و تناقض فتاوى فرو برد همانگونه كه در مذاهب عامه رخ داد و كار به جايى رسيده بود كه در هر مسئله اى آراى متفاوتى از علماى عامه مطرح شده بود كه حكام مجبور شدند باب اجتهاد را ـ كه نزد آنها به معناى قياس، استحسان و مصلحت انديشى كردن است ـ ببندند و سد باب اجتهاد از اين جا پيدا شد و مذاهب به همين چهار مذهب معروف ، محصور شد بر خلاف اجتهاد در فقه شيعه كه هنوز هم باب آن باز است و منتج آن همه درهم ريختگى و پراكندگى و تضاد فتاوى نشده و نمى شود چون كه در آن اِعمال ذوق ، قياس، استحسان و مصلحت انديشى نيست و اجتهاد در فقه شيعه چارچوب مشخص از همان كتاب و سنت دارد كه غير از اجتهاد نزد اهل سنت است و به معناى رجوع به منابع مربوط به خود شارع و كتاب و سنت و استظهار از آنها است و تجميع آنها و ديدن عام، خاص ، قرينه و ذو القرينه و ارجاع فروع به اصول چارچوب و روشى است كه اجتهاد شيعى را از اجتهاد مذاهب ديگر متمايز مى كند و اگر اختلافى در فتواياى فقهاء شيعه است كه بسيار ناچيز و كم است بيشتر مربوط به اختلاف و تعارض منابع شرعى يعنى روايات است كه خود سنت شريف براى آن نيز راه علاج و چارچوب قرار داده است ولذا فتواها على رغم انفتاح نيز هزار ساله باب اجتهاد در فقه ما با توجه به اين كه عمده منابع كتاب و سنت است به هم نزديك است و بهترين دليل آن هم واقعيت هاى خارجى فقه شيعه است كه باز بودن باب اجتهاد در آن هم موجب تكامل فقه شده و پاسخ فروع جديد از كتاب و سنت استخراج شده و مى شود و هم اختلاف بسيار محدودى است كه ما در بحثهاى آينده به روش استدلال و اجتهاد در فقه ما و فرق آن با مذاهب ديگر اسلامى اشاره خواهيم كرد.