فقه جلسه (75) 17/01/89

درس خارج فقه حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى ـ جلسه 75 / سه شنبه 17/1/89


بسم الله الرحمن الرحيم


مرحوم سيد مى فرماييد:(نعم يستحب اخراجها من اربعة انواع اُخر احدها الحبوب مما يكال أو يوزن كالارز والحمص و الماش و العدس و نحوها و كذا الثمار كالتفاح و المشمش و نحوهما دون الخضر و البقول كالقت والبادنجان و الخيار و البطيخ و نحوها) اولين جنسى كه زكاتش مستحب است دو جنس است كه در يك عنوان هر دو را ذكر كرده است حبوبات و ميوه جات و در ذيل مى گويد در سبزيجات نيست اما استحباب زكات حبوبات در روايات مثبته كه خوانديم وارد شده بود هم به عنوان حبوبات و هم به عناوين خاصه حبوبات مانند ارز حمص ماش و عدس و امثال آن و هم به عنوان ما انبتت الارض و مايكال مثلاً در ذيل صحيحه ابن مهزيار آمده است (فاخبرنى هل على هذا الارز و ما اشبهه من الحبوب الحمص و العدس زكاةٌ) و در روايت ديگر (مسألة عن الحبوب قال و ماهى قال السمسم والارز و الدخن و كل هذا غلةٌ كالحنطه والشعير) پس هم عناوين عام شامل حبوبات است و هم عناوين خاصه ولذا در استحباب حبوبات بحثى نيست زيرا قدر متيقن همه عناوين است و عنوان ما يكال أويوزن در روايات نيامده بلكه تنها ماكيل آمده است ولى عنوان مايكال عنوان معرّف است و خصوصيت و موضوعيت ندارد يعنى معرف به اجناسى است كه از راه كيل خريد و فروش مى شود و نزد عرف عنوان ذاتى نيست ولذا اين بدان معنا نيست كه اگر حبوبات را با وزن فروختند در زمانى ديگر زكات ندارد چون مايكال نيست اين مقصود نيست ولذا تعبير مرحوم سيد به (مايكال اويوزن) صحيح است و عنوان (مايكال) نه تعميم مى دهد موضوع زكات را به غير از حبوبات و نه تخصيص مى دهد آن را به خصوص مايكال زيرا معرف به همان حبوبات متعارفى است كه كشت و زرع مى شود مانند حنطة و شعير همانگونه كه در روايات آمده است ولذا اين استحباب شامل غير حبوبات نيست همانگونه كه شامل آنچه امروز با وزن معامله مى شود هم مى باشد و عنوان ديگر ميوه جات است كه فرمود (وكذا الثمار كالتفاح والمشمش و نحوهما دون الخضر و البقول كالقث والبادنجان و الخيار و البطيخ و نحوهما)از اينكه بطيخ را هم ذكر كرده و استثنا كرده معلوم مى شود نظر به مطلق ثمار نيست چون بطيخ و خيار هم ميوه هستند و از سبزيجات حساب نمى شوند ولذا فرموده (كالتفاح والمشمش) يعنى ميوه هائى كه قابل بقائند و مثل سبزيجات نيستند كه سريع الفسادند پس مقصود ايشان به ميوه هائى است كه قابل بقاء هستند و يا قابل خشك شدن هستند مخصوصاً زردآلو كه مانند انگور قابل خشك شدن است و در رابطه با استحباب زكات در ثمار اشكال شده است بر مشهور ـ مرحوم كاشف الغطاء ديگران گفته اند ـ كه ما دليلى بر استحباب زكات در عنوان ثمار در روايات مثبته نداريم بلكه بر عكس در برخى روايات نفى زكات از ثمار بالخصوص آمده است و هر دو اشكال بر مشهور قابل دفع است اما اشكال اول كه دليل مثبت استحباب نداريم پاسخش آن است كه در روايات مثبته هم عنوان (ما اَنبتته الارض) را داريم و هم عنوان (كل ماكيل) و هر دو شامل ثمار مى شوند مثل صحيحه زراره (جعل رسول الله (صلى الله عليه وآله) الصدقه فى كل شيىء انبتت الارض الا ما كان فى الخضر و البقول و ما يفسد من يومه) كه شامل همه مزروعات مى شود هم غلات اربعه و هم ثمار و همانطورى كه انگور و خرما ممّا انبتته الارض است بقيه ثمار هم از ما انبتت الارض است و اينكه گفته شود عنوان انبتت الارض ناظر به خصوص حبوبات است وجهى ندارد بلكه مطلق است و بر غلات اربعه هم اطلاق شده است بنابراين عنوان ما انبتت الارض قطعاً شامل ثمار هم مى باشد و در صحاح ديگر عنوان (كل ماكيل) هم آمده است كه عرض شد معرّف است و شامل ثمار هم مى شود پس اصل مقتضى تمام است و اشكال اول وارد نيست و اما اشكال دوم كه گفته شده است ما در اينجا مخصص و مقيد داريم كه ثمار را خارج مى كند از روايات مثبته اين مخصص و مقيد را به دو تقريب ذكر كرده اند . 1 ـ يكى ذيل همان روايت ما انبتت الارض است در صحيحه زراره كه گفته است (الا فى الخضر و مايفسد ليومه) و گفته مى شود كه عنوان خضر و سبزيحات شامل ميوه جات و ثمار هم مى شود هم عرفاً و هم به دليل اينكه دربعضى از روايات عنوان خضر بر ميوه جات مانند خربزه (بطيخ) و (فرسك) هلو و شبيه آن اطلاق شده است بلكه در يكى از روايات بر عنوان فواكه اطلاق شده است و آن صحيحه زراره است عن ابى جعفر(عليه السلام)و ابى عبدالله (عليه السلام) (انهما قالا عفى رسول الله(صلى الله عليه وآله)عن الخضر قلت و ماالخضر قال كل شيىء لايكون له البقاء كالبقل والبطيخ والفواكه و شبه ذلك مما يكون سريع الفساد) و اين را قرينه گرفته اند بر اينكه در ثمار زكات نيست زيرا كه از خضر است و عنوان خضر در ذيل عنوان ما انبتت الارض يا مايكال آمده است و آن را مقيد ساخته به حبوبات و غير از ميوه جات و اين مقيد متصل هم مى باشد كه مانع از انعقاد اصل اطلاق هم مى شود ليكن اين استدلال تمام نيست زيرا استثناء خضر كه ذكر شد مطلق فواكه را بيرون نمى كند چون كه در ذيل معنا كرده است مقصود را (قال: فما الخضر قال كل شيىء لايكون له بقاء) يعنى معيار و عنوان مستثنى شده را (مالابقاء له) و (مايفسد من يومه) قرار داده است و سبزيجات و فواكه مانند (بطيخ) را به عنوان مثال براى آن آورده است و باز هم در ذيل گفته است (والفواكه و شبه ذلك مما يكون سريع الفساد) و نتيجه چنين مى شود كه (كل ما انبتته الارض فيه زكاة الا ما يفسد من يومه و ما لايكون له البقاء) و در نتيجه ثمار و ميوه جاتى كه قابل بقاء هستند و مانند دو جنس غلات اربعة (خرما) و (انگور) در آنها هم زكات است مانند زرد آلو كه قابل خشك شدن است و همچنين سيب نه هندوانه و خربزه و البته مقصود بقاء طبيعى است و نه مصنوعى و با دستگاههاى امروز كه هر سبزى را هم مى توانند نگهدارى كنند. بنابراين مقدارى كه با اين مقيد استثنا مى شود ميوه جات سريع الفساد و غير قابل بقاء است كه مقصود مرحوم سيد و مشهور هم شايد همين باشد زيرا خود ايشان همين استثنا را در ذيل بامثال آورده است . 2 ـ مخصص ديگرى را هم ذكر كرده اند و گفته اند كه در صحيحه محمد بن مسلم آمده است (فى البستان يكون فيه الثمار مالوبيع كان مالاً هل فيه الصدقة قال لا) و اين روايت در مورد ثمار آمده است و نفى استحباب زكات را كرده است مرحوم آقاى خويى از اين اشكال پاسخ داده است كه اين روايت مثل ساير روايات عفو است و حمل بر نفى وجوب مى شود و منافات با حمل روايات مثبته بر استحباب نيست كه اين جواب تمام نيست چون روايات عفو ونافيه مانند روايات مثبته مطلق بود اما اين روايات در خصوص عنوان ثمار آمده است و قهراً اخصّ از عنوان (فيما انبتت الارض زكاة) و يا (فيما كيل زكات) مى شود و در مورد عام و خاص و مطلق و مقيد جمع عرفى تخصيص و تقييد و اخراج موضوعى است نه جمع حكمى و حمل أمر در دليل عام و مطلق بر استحباب مثلاً اگر دليلى آمد و گفت (اكرم العالم) و دليل ديگر گفت (لاتكرم النحوى) اين را قرينه نمى گيرند كه مقصود از اكرم العالم استحباب است تا شامل نحوى هم بشود بلكه مى گويند مقصود از اكرم وجوب است ولى حكم مخصوص به غير نحوى از علماء است. بنابراين در عالم نحوى استحباب اكرام هم ثابت نمى شود. و ما نحن فيه از اين قبيل است زيرا صحيحه زراره در خصوص ثمار زكات را نفى كرده است پس آن را از عمومات مثبته زكات در كل ما انبتته الارض اخراج موضوعى مى كند و ديگر دليلى بر استحباب باقى نمى ماند وليكن پاسخ صحيح از اين استدلال اين است كه اگر چه صحيحه زراره در ثمار آمده و نفى زكات كرده است ولى سئوال در روايت از زكات ثمار بما هو ثمار و غله نيست بلكه سؤال از زكات مال التجاره و يا زكات مال بما هو مال ـ ذهب و فضه ـ است زيرا گفته است (فى البستان يكون فيه الثمار مالو بيع كان مالاً) يعنى اگر بفروشند مال مى شود يعنى ذهب و فضه مى شود آيا آن زكات مالى كه بر ذهب و فضه و يا مال التجاره اموال بما هى مال است در اينجا هم چون كه بالقوة مال است ثابت است يا نه كه زكات مال زكات ديگرى است و شرايط ديگرى دارد مانند مرور حول و نصاب خاص نقدين و غير از زكات غلات است كه مرور حول ندارد و نصابش فرق مى كند. پس روايت سؤالاً و جواباً ناظر به نفى زكات ديگرى است غير از زكات ثمار به عنوان غله و زراعت كه فورى و بانصاب (اوساق) است پس روايات اجنبى از محل بحث ما مى باشد و شايد همين روايت با بيان روشن ترى از امام كاظم (عليه السلام)در معتبره على بن جعفر آمده است(انه سئل اخاه موسى عن البستان لاتباع غلته لو بيعت بلغت غلتها مالاً فهل يجب فيه الصدقه قال لا اذا كانت تؤكل) كه ظاهراً ناظر به زكات مال التجاره باشد چون مشروط كرده عدم زكات را به اين كه غلة بستان براى مصرف باشد و نه براى تجارت بنابراين حق با سيد و مشهور است كه ميوه هائى كه قابليت بقاء دارند اگر چه با خشكاندن زكات در آنها مستحب است.