درس خارج اصول حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى
جلسه 100 / دوشنبه / 5 / 7 / 1389
تصوير جامع بين من انقضى عنه المبدأ ومتلبّس ثبوتاً:
در مقابل دو بيان ذكر شده كه عمدتاً از طرف مرحوم ميرزا (رحمه الله) و مرحوم امام (رحمه الله)و شهيد صدر (رحمه الله) مورد قبول قرار گرفته برخى از اصوليون گفته اند مى شود معناى جامعى راثبوتاً تصوير كرد و تصوير جامع اعم، ثبوتاً معقول است و تنها بحث اثباتى مى ماند كه آيا مشتق وضع شده براى آن جامع يا براى خصوص متلبس كه ادله اثباتى بعداً خواهد آمد و در حقيقت خواسته اند دليل برهانى و ثبوتى را نفى كنند و تصويرهايى در اينجا ذكر كرده اند كه عمده آنها به چهار تصوير برگشت مى كند و هر يك اشكالاتى رادر بر دارد.
تصوير اوّل:
1 ـ گفته اند كه در مفهوم اسماء مشتقه مفاد فعل ماضى اخذ شده است وليكن به نحو نسبت ناقصه نه تامه.
وقتى مى گوئيم (زيد قائم) يعنى (زيد من قام) و قام كه فعل ماضى است اگر شرط (من) قرار بگيرد نسبت ناقصه مى شود و همين نسبت ناقصه در مشتقات اخذ شده است و (زيد ضارب) يعنى (من ضرب) و هكذا عالم يعنى (من علم) و در هر مشتقى به مناسبت خودش اين نسبت اخذ شده است و اين وجه، اردء الوجوه است و اشكالات متعددى دارد.
اشكالات تصوير اوّل:
لازمه اين تصوير اين است كه اسماء مشتقه بر ذات صدق نكند مگر بعد از گذشت زمانى از تلبسش به مبدأ، چون فعل ماضى در زمان و حين وقوع فعل صادق نيست بلكه مضارع صادق است. پس اگر معناى فعل ماضى را در مشتق اخذ كرديم لازمه اش اين است كه تمام مشتقات در آن اول تلبس، صادق نباشند و بايد يك آن بگذرد و بعد صادق باشند با اينكه اينگونه نيست بلكه قدر متقين صدق مشتق در همان آن اول است چون زمان تلبس است.
لازمه تصوير اول آن است كه:
اولاً: در مشتقات، هميشه لحاظ سبق تلبس شود يعنى حتى در جائى كه ذات متلبس بالفعل است صدقش بخاطر تلبس فعلى نباشد بلكه به لحاظ تلبس سابق باشد و اين مقطوع البطلان و خلاف وجدان است و كسى قائل به اين نيست.
ثانياً: لوازم و توالى فاسد ديگرى هم دارد مثلاً گفته شده است اگر به معناى (من قام) باشد بايد بتوانيم جاى اسم فاعل، فعل ماضى را بياوريم و همين گونه كه مى گوئيم (زيد قائم غداً) بايد بتوانيم بگوئيم (زيد من قام غداً) با اينكه اين از نظر لغوى غلط است حتى مجازاً قابل قبول نيست چه غداً را قيد نسبت زيد به (من قام) قرار دهيم و چه آن را قيد در نسبت قام بگيريم هر دو عرفاًو لغوياً غلط است (بخلاف زيد قائم غداً) پس معلوم مى شود مشتق مرادف فعل ماضى نيست و اينكه چرا (زيد من قام غداً) غلط است شايد به اين جهت است كه در (من قام) سبق زمان لحاظ مى شود و چون ما مى خواهيم نسبت را به لحاظ فردا قرار دهيم و مى خواهيم زمان آينده را لحاظ كنيم بالحاظ زمان سابق تنافى دارد ولااقل عرفيت ندارد و چون عرفيت ندارد ركيك و غلط است و همين كاشف است از اينكه قائم به معناى من قام نيست.
ثالثاً: اينكه اگر فعل ماضى به نحو نسبت ناقصه در مشتق اخذ شود چون فعل دلالت بر وقوع و حركت مبدأ در خارج دارد لهذا زمان واقعى در آن لحاظ مى شود و اين به هيچ وجه در مشتقات نيست و اسماء مشتقه مانند جامده دلالت بر ذات ماهيات و طبايع دارد با قطع نظر از وقوع و لا وقوع آنها در زمان علاوه بر اينكه در مثل اسماء آلت و زمان و مكان اخذ فعل ماضى قابل قبول نيست زيراكه مفتاح قبل از اينكه فتحى در كار باشد هم صادق است همچنين در مسكن كسى سكونت هم نكرده باشد باز هم مسكن است پس اسماء مشتقه اى كه شأنيت يا سببيت و آليت در آنها كافى است اگر تلبس گذشته هم نداشته باشد مشتق بر آنها صادق است و اساساً اين قبيل مشتقات به اين نحو قابل تفسير نيستند.
تصوير دوم:
2 ـ اين تصوير را آقاى خويى (رحمه الله) فرموده اند كه در اينجا جامع ذاتى قابل تصوير نيست همانطورى كه مرحوم ميرزا (رحمه الله)گفته اند، ليكن جامع انتزاعى يا اعتبارى قابل تصوير است. جامع انتزاعى را مى توانيم اينگونه اخذ كنيم كه مشتق وضع شده براى ذاتى كه تلبس به مبدأ دارد در احد الزمانين يا احدى الحالتين و اين مفهوم را مى شود اخذ كرد البته اين مفهوم اعتبارى است ولى بالاخره اينگونه نيست كه ثبوتاً تصوير جامع محال باشد.
اشكال تصوير دوم:
اين بيان قابل قبول نيست چون اگر بخواهد مفهوم احدالزمانين اخذ شده باشد كه عدمش خيلى روشن است چون از اسامى مشتقات اين مفاهيم اعتبارى استفاده نمى شود و مرادف با آن نيستند حتى به لحاظ جزء معناى مشتق پس مفهوم أحد الزمانين نمى شود مسمى باشد و در مشتق مأخوذ باشد و اخذ واقع احد الزمانين متوقف بر اين است كه نسبت زمانى در مدلول مشتق لحاظ شود كه قبلاً گفتيم مشتقات مثل اسامى جامده هستند و ناظر به وقوع مبدأ در زمان نيستند و دلالت بر حركت وقوعى مبدأ در زمان حال يا آينده يا گذشته ندارند و مثل فعل نيستند و اين خلاف فرض و وجدان است بلكه خلاف مسلمات ادبى و لغوى است.
اشكال شهيد صدر (رحمه الله) بر مرحوم خوئى (رحمه الله):
در اينجا اشكال ديگرى را مرحوم صدر بر آقاى خوئى دارند كه قابل دفع است ايشان فرموده اند اگر مفهوم احد الزمانين را اخذ كنيم لازمه اش اين است كه اطلاقات اسامى مشتقه هميشه اطلاقات بدلى باشد نه شمولى و انحلالى، چون عنوان احدهما اطلاقش بدلى است مثل تنوين كه اگر گفت (اكرم عالماً) اطلاقش بدلى مى شود يعنى يكى را بايد اكرام كند نه همه را اگر چه عالم برهمه صدق مى كند ولى صدقش بدلى است چون تنوين كه دال بر وحدت است در ان اخذ شده است و هر جا مفهوم وحدت در طبيعت اخذ شود اطلاقش بدلى خواهد بود و لازمه اخذ مفهوم احد الزمانين و يا حالتين در مشتق نيز همين خواهد بود با اينكه مشتقات اطلاقشان شمولى است و اگر گفت (اكرم العالم) يا (اكرم القائم) هر عالمى يا قائمى را شامل مى شود بنابراين ايشان مى گويد اين تالى فاسد براين تصوير وارد است.
رفع اشكال شهيد صدر (رحمه الله) بر مرحوم خوئى (رحمه الله):
اين اشكال به دو نحو قابل دفع است يكى اينكه صاحب اين تصوير، قيد را در طرف مشتق يعنى مبدأ مى گيرد نه در طرف مقيد، يعنى مقيد كه ذات است تنوين ندارد و كأنه گفته است (الذات التي لها المبدأ في أحد الزمان يجب اكرامها) و وقتى در ذات وحدت اخذ نشود اطلاقش شمولى مى شود مثل جائى كه بگويد (اكرم من له القيام في احد الزمانين) كه اگر دو نفر داشتيم يكى امروز قيام كرده و يكى ديروز، هر دو را مى گيرد و اطلاقش شمولى است.
جواب ديگر اينكه اگر امكان اخذ عنوان انتزاعى نباشد ممكن است عنوانى را اخذ كنيم كه شمولى باشد مثل عنوان (الجامع بين الزمانين) و عنوان واحد و أحد را اخذ نكنيم بنابراين اين اشكال دفع مى شود.
تصوير سوّم:
3 ـ تصوير سوم را مرحوم خوئى (رحمه الله) و بعضى ديگر دارند و گفته اند جامع را به شكل ديگرى مى توان تصوير كنيم و بگوئيم ذاتى كه عدم ازلى و عدم مطلق مبدأ در آن ذات، منتقض و رفع شده است انتقاض عدم اولى و مطلق مبدأ متعدد نيست چه بعداً مبدأ باقى باشد و چه مرتفع شود عدم اولى آن منتقض و رفع شده است پس انتقاض عدم اول يا عدم ازلى واحد است و متعدد نيست چه مبدأ موجود شده، باقى مانده باشد و چه نباشد و عدم اول يك بار متحقق و منتقض مى شود و اين همان جامعى است كه هم بر جائى كه سابقاً اين مبدأ بوده و حالا از بين رفته است صادق است و هم بر جائى كه مبدأ هنوز موجود است زيرا بر هر دو ذات عدم اولى مبدأ منتقض شده است.
اشكال تصوير سوّم:
بر اين تصوير نيز اشكالاتى وارد است يكى اينكه اگر كسى بخواهد مفهوم انتقاض را اخذ كند معلوم است كه از مشتقات مفهوم انتقاض را نمى فهميم چون در اين صورت، مشتق مرادف با مفهوم انتقاض مى شود و اينگونه ترادفى در كار نيست علاوه بر اينكه مفهوم انتقاض هم مشتق است و انتقاض يك حدث آنى است كه منقضى مى شود و باقى نيست و اگر مقصود اخذ واقع انتقاض باشد كه نقيض عدم مبدأ وجود مبدأ است و اگر بخواهيد واقع نقيض يعنى وجود را اخذ كنيد اين بحث خواهد آمد كه وجود مبدأ اگر وجود بالفعل باشد منقضى را نمى گيرد و اگر وجود منقضى باشد فعلى را نمى گيرد و فرض بر اين است كه جامع بين دو تا هم كه نيست و اشكال بر مى گردد و ديگر اينكه اخذ مفهوم عدم مثل اخذ مفهوم وجود در الفاظ صحيح نيست زيرا اگر بخواهد مفهوم اعتبارى و انتزاعى و يا اختراعى آنها اخذ شود لازمه اش ترادف و استفاده آنهاست از اسماء كه اين واضح البطلان است و اگر بخواهد واقع وجود و عدم اخذ شود محال است زيرا واقع آنها امور تصديقى هستند و نمى توانند معناى لفظ باشند لذا اين سه تصوير براى جامع اعم واضح البطلان هستند.