درس خارج فقه حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى ـ جلسه 471 ـ يكشنبه 1393/2/21
بسم الله الرحمن الرحيم
بحث در ادوار فقه بود و در رابطه با تاريخ فقه عرض كرديم كه فقه اماميه داراى دو عصر است 1- عصر تشريع يا صدور روايات از معصومين(عليهم السلام) و 2- عصر تكوين علم فقه و بحث پيرامون عصر اول گذشت و عصر دوم را از نظر حركت اجتهاد فقهى و با نظر به محتواى خود علم فقه مى توان به چند دور تقسيم كرد براساس نكات و عواملى كه مربوط به محتوى و درون خود فقه است نه جهات ديگر كه خارج از محتواى علم فقه هست و ما ادوار اين عصر را به شش دور تقسيم كرديم.
دور اول : دور تاسيس علم فقه .
دور دوم: دور تفكيك علم فقه و شروع فقه استدلالى .
دور سوم: دور تكامل و شكوفايى فقه اجتهادى .
دور چهارم: دور تفريط و افراط گرى كه در فقه شيعه ايجاد شد .
دور پنجم: دور تصحيح و اعتدلال .
دور ششم: دور عمق و توسعه اجتهاد در فقه است.
همين ادوار شش گانه، تاريخ و ادوار تكامل فقه شيعه را تشكيل مى دهند كه امروز ما در دور ششم آن قرار داريم و ما در ادامه، آغاز هر كدام از ادوار و نقشى كه فقهاء آن دور داشتند و خصوصيات هر دور را بيان مى كنيم.
دور اول : دور تاسيس فقه و يا فقه روايى است كه از ابتداى عصر غيبت بلكه شايد قبل از عصر غيبت شروع شد يعنى مى توان شروع اين دور را از زمان مرحوم كلينى(رحمه الله)دانست كه در سال 329 فوت كرده است و كتاب شريف كافى مى تواند شاخصه اين دور باشد كه ايشان روايات را بر طبق ابواب فقهى تنظيم كردند و روايات را با شيوه فقهى و طبق أبواب و عناوين آن جمع آورى كردند مثلاً طهارت، صلات، صوم، زكات، امر به معروف، عقود و... بر اساس ابوابى كه براى فقه در آن زمانها متعارف بوده است جمع بندى نموده است و همچنين صدوقان(رحمه الله) و ابن قولويه(رحمه الله)و حسن بن ابى عقيل معروف به عمانى و ابن جنيد اسكافى(رحمه الله)و شيخ مفيد(رحمه الله) و سيد مرتضى(رحمه الله) و حلبى از فقهاء اين دور محسوب مى شوند كه بعد از مرحوم كلينى(رحمه الله) يا معاصر ايشان كتابهايشان از همين قبيل است كه معمولاً به شيوه فقه روايى است البته آنها دو نوع كتب فقه روايى داشتند نوع اول: كتبى است كه روايات را براساس نظم فقهى جمع بندى مى كردند مثل من لا يحضره الفقيه مرحوم صدوق(رحمه الله) و نوع دوم: فقط متن روايت را مى آوردند مثل هدايه، مقنع ، مقنعه و نهايه كه از همين گونه است و اين روند تا زمان شيخ طوسى(رحمه الله)ادامه داشت و فقه را با تنظيم روايات و بر اساس نظم و تدبيرى كه در ابواب فقه است ـ كه معمولا عامه اين تقسيم بندى ها را داشتند ـ تدوين كرده است كه از آن به فقه ماثور و يا فقه روائى تعبير شده است و أهم مشخصات اين دوره را مى توان اين گونه بيان كرد.
1 ـ شروع تدوين كتب فقهى به نحو فقه روائى كه هم خود روايات را جمع آورى كرده و هم به شكل و تنظيم ابواب فقهى در آوردند يا با همه اسناد و يا با حذف اسناد آنها كه به نام آنها اشاره شد .
2 ـ مشخصه دوم اين دوره ، فتوا دادن بر اساس متون روايات است البته با تقيّد به الفاظ روايات در هر فرعى كه روايت در آن وارد شده باشد مثل كتاب (من لا يحضره الفقيه) كه حديث را در اختيار مستفتى قرار مى دهد و يا متن آن را جدا كرده و در اختيار مستفتى قرار مى دادند .
3 ـ تدوين اصول فقه زيرا كه فقهاى ما ديدند در فقه عامه علم مقدماتى براى فقه به نام علم اصول فقه ايجاد شده است كه قواعد و ادله عامه فقه در آن جمع آورى شده و روش استدلال فقهى مشخص شده است و اين علم يك نوع پيش نياز علم فقه است لذا اين توجه در همين دوره شروع شد و مرحوم شيخ مفيد(رحمه الله)از آنجا كه با فقهاى مذاهب ديگر و كتب آنها در تماس بود كتاب (التذكرة باصول الفقه) را تدوين كردند و مرحوم شيخ مرتضى(رحمه الله)(الذريعة الى اصول الشريعة) را تدوين نمود و از اين طريق تدوين اصول فقه شيعه و تبيين ادله و منابع فقه شيعه شروع شد بر طبق آنچه كه در روايات اهل بيت(عليهم السلام)آمده است ـ كه متناسب با فقه شيعه است ـ اصول فقه شيعى را پايه گذارى كردند كه مرحوم شيخ مفيد(رحمه الله)در كتاب تذكره به اين نكته توجه داشته است و معيار را كتاب و سنت قرار مى دهد و روش هاى اجتهادى باطل همچون قياس ، استحسان و مصالح مرسله را حذف مى كند و مى فرمايد (اعلم انّ اصول الأحكام الشرعية ثلاثة أشياء: كتاب اللّه سبحانه، و سنّة نبيّه صلى الله عليه و آله و سلم، و أقوال الأئمة الطاهرين من بعده صلوات اللّه عليهم و سلامه)(1)كه ايشان در اينجا تكيه مى كند بر حصر منابع فقه در كتاب خدا و سنت رسول الله(رحمه الله) و ائمه معصومين(عليهم السلام) و سپس مى فرمايد (و الطرق الموصلة إلى علم الشرع فى هذه الاصول ثلاثة:أحدها: العقل، و هو سبيل إلى معرفة حجّية القرآن و دلائل الأخبار.و الثانى: اللسان، و هو السبيل إلى المعرفة بمعانى الكلام.و ثالثها: الأخبار، و هى السبيل إلى اثبات أعيان الاصول من الكتاب و السنة و أقوال الأئمة عليهم السلام)(2) يعنى راه رسيدن به دلالت قرآن و سنت يا عقل است كه حجيت قرآن و سنت را از طرق كلامى اثبات مى كند كه ايشان در بحث هاى كلامى از پايه گذاران كلام شيعه بودند و دلالات بر معانى را از راه مباحث الفاظ و لسان و صغريات سنت يعنى صدور قول پيامبر(صلى الله عليه وآله) و معصومين(عليهم السلام) را از طريق اخبار ثابت مى كنيم و ايشان توجه داشته اند كه بايستى اصول فقه در چارچوب همان متد و روش فقه شيعه باشد كه اين هم از مشخصه هاى اين دوره است كه شروع شده است.
4 ـ مشخصه ديگر بحث فقه تطبيقى ومقارن است يعنى تطبيق آن با فقه اهل سنت است كه در اين دور شاريع بوده است زيرا كه تاسيس فقه شيعه در مقابل آنها صورت گرفته كه قهراً حالت مقايسه و تطبيق و مقارنه در آن شديداً ملحوظ است و از همان ابتدا مطالب مطروحه در كتب فقهى آنها مورد توجه فقهاى شيعه قرار گرفت فلذا فقه مقارن و تطبيقى چه در كل فقه و به عنوان كتب فقهى مقارن و چه در خلال بحثهاى فقهى در اين دور زياد به چشم مى خورد و اكثر كتب فقه شيخ مفيد(رحمه الله) و سيد مرتضى(رحمه الله)و شيخ طوسى(رحمه الله)اين حالت تطبيقى را دار هستند و لذا علم فقه در اين دوره حالت مقارنه اى داشته است مخصوصا در مورد فقهايى كه در تماس با مدارس آنها مى زيستند مثل شيخ مفيد(رحمه الله) ، اسكافى(رحمه الله) ، عمانى(رحمه الله) ، سيد مرتضى(رحمه الله)و شيخ طوسى(رحمه الله) و امثال آنها و در اين رابطه كتابهاى نقد فقهى و فقه مقارن تدوين كردند و كرسيهاى تدريس فقه مقارن را بر پا نموده و اداره مى كردند و در حقيقت حالت گفتمان فقهى در اين دوره بين فقهاى ما و فقهاى مذاهب اهل سنت از مشخصه هاى بارز اين دوره است كه منجر به نگاشتن كتابهاى مفيد و خوبى در اين رابطه شده است و كلاً فقهاى ما دراين دوره اشراف كاملى بر فقه مذاهب عامه داشته و شاگردان مشترك از مذاهب ديگر و فقه شيعه داشتند و كرسيهاى درسى آنها معمولاً فقه مقارن بوده است كه هم در كتابهاى فقهى اين دوره منعكس است و هم در تاريخ ثبت شده است .
5 ـ شروع تدوين كتب فقهى به شيوه جواب بر استفتائات در اين دوره كه كتاب (الناصريات) سيد مرتضى(رحمه الله)نمونه آن است .
6 ـ مشخصه ديگر نفوذ مباحث كلامى در فقه است كه كتب فقهى را تحت شعاع خود قرار مى داد و اساساً كتب فقهى در اين دوره با اصول اعتقادى شروع مى شود.
7 ـ يكى ديگر از امتيازات اين دوره اين است كه چون فقهاى شيعه در اين دوره محدود بودند موضع گيرى فقهى و فتاواى آنها و اجماعات آنها خيلى راحت به دست مى آمده است لهذا در كلمات فقهاى اين دوره دعواى اتفاق و اجماع طائفه خيلى به چشم مى خورد و در هر مسئله اى رخ داده است و همچنين روايات مشهور و معمولٌ به را به راحتى تشخيص مى دادند و دليل آن هم نزديك بودن به عصر صدور آن روايات و عمل اصحاب بوده فلذا برخى اجماع، بلكه شهرت هاى قدماى اصحاب را هم حجت و كاشف از سنت مى دانند و اين دور تا زمان شيخ طوسى(رحمه الله)ادامه داست و شيخ طوسى يا نبوغ و علميتى كه داشت مبدا دور دوم شدند كه دور تفكيك فقه اجتهادى و استدلالى آن است كه دور دوم است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. موسوعة الفقه الإسلامىطبقاً لمذهب أهل البيت عليهم السلام، ج1، ص51.
2. همان.