درس خارج فقه حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى ـ جلسه 473 ـ شنبه 1393/2/27
بسم الله الرحمن الرحيم
3 ـ عصر شكوفايى مجدد و توسعه فقه
بحث در ادوار فقه شيعه بود ، كه ما عرض كرديم اين ادوار را مى توان به شش دور تقسيم كرد و دور اول و دوم گذشت دور اول، دور فقه روائى بود و دور دوم دور شروع فقه استدلالى و تفكيك علم فقه از روايات كه عرض شد از زمان شيخ طوسى(رحمه الله) شروع مى شود و نقشى را كه شيخ الطائفه ـ شيخ طوسى(رحمه الله) ـ در ايجاد و تاسيس اين دور و تفكيك علم فقه از روايات و روش مند كردن فقه اجتهادى و استدلالى نزد اماميه ايفا كرد و همچنين اصول فقه و تدوين در اين ها و همچنين در رجال امتيازاتى كه اين دور داشت، بيان كرديم و بعد از شيخ طوسى(رحمه الله)يك فتره اى در فقه ما ايجاد شده است كه شايد حدود صد سال به طول انجاميده است كه يك فتره ركودى در مباحث علمى فقهى است و گفته شده است معمولاً فقها در اين فتره تابع شيخ طوسى(رحمه الله) بوده اند و حتى تعبير از آنها به مقلده و مقلد شيخ طوسى(رحمه الله)هم شده است تا عصر بعدى كه عصر شكوفائى مجدد علم فقه و تكامل بيشتر فقه شيعه از عصر و دور سابقش است كه ما از آن به دور استقلال و تكامل فقه شيعه يا احيا مجدد فقه شيعه به شكل اوسع و اكمل از دور قبل نام مى بريم علت ركود اين فتره چه بوده؟ خيلى مورد بحث و توجه قرار نگرفته است ولى مى شود از مجموع عواملى كه به ذهن مى رسد دو عامل خيلى مهم و موثر را در ايجاد اين ركود در اين مدت صد سال ذكر كرد البته اين مسائل تاريخى گرچه تاريخى است و تاريخ علم فقه است ولى بسيار مهم است هم در بيان خود تاريخ علم فقه كه امروز در دنيا از آن به تاريخ و فلسفه علم تعبير مى شود و به آن خيلى اهميت مى دهند و درست هم هست و داراى آثار و بركاتى نيز مى باشد زيرا اگر تاريخچه مساله فقهى و علمى مشخص شود تحقيق در آن بيشتر و بهتر مى شود و هم اين مباحث مهم است در تبيين نقش علما و فقها و قبل از آنها ائمه اطهار(عليهم السلام) در حفظ دين و رسالت عظيم هدايت مردم و تبليغ و صيانت دين از تحريف و ضايع شدن به دست حاكمان جائر و عالمان سوء كه رسالت علما و فقها را مشخص مى كند و اين بسيار مهم است در فهم اين كه حالا اين همه تحصيل و تدقيق در مسائل فقهى و علوم دينى براى چه اهداف بزرگى است و غفلتى از آن اهداف نشود و لذا اين بحث ها گرچه تاريخى است ولى مباحث حساس و خطيرى است و همين ها قابل توسعه است و امروز هم اگر اين ها درست تبيين شود و شواهدش از تاريخ و سيره ائمه(عليهم السلام) در عصر اول و سيره علما در عصر دوم و مراحل اين عصور و نقشى كه فقهاء و بزرگان طائفه ايفاء كرده اند و زحماتى كه كشيده اند و هزينه هايى كه پرداخت كرده اند كه برخى شهيد و برخى آواره و برخى كتابخانه هايشان را آتش زدند اين نقش ها اگر مشخص شود نگارش تاريخ شيعه هم فرق مى كند و اين نگرش ها كه دنبال عامل محرك تاريخ است و نقشى كه بزرگان دين انجام داده اند با تاريخ نگارى كه حوادث و رخدادها را ثبت مى كند فرق مى كند اين ها تحليل تاريخ است كه بسيار مهم است و اين ها عوامل تاريخ ساز را مشخص مى كند و نقش و رسالت انبيا و ائمه اطهار(عليهم السلام) و علما و روحانيون را در حركت تاريخ تبيين مى كند و تا اين رسالت مشخص نشود چه طور مى توانيم راه أنبيا و ائمه اطهار(عليهم السلام)را دنبال كنيم بنابراين اين بحث ها هم از اين نظر خيلى مهم است و هم مورد توجه امروز اهل فكر و نخبگان جامعه چه حوزه ها و چه در دانشگاه ها است و براى خود رشته علمى خاصّى دارد و اين بحث ها بحث هاى جديدى است على رغم اين كه صبغه تاريخى دارد و اگر خوب تبيين شود و شواهدش بيرون كشيده شود و ارائه شود مطالب نو و جديدى است كه مورد پسند همه دنيا قرار خواهد گرفت و حرف هاى نو و جديدى است كه هم در حوزه و هم در دانشگاه به آنها نيازمند هستيم .
عرض شد كه مى توان دو عامل را براى ركود بعد از شيخ طوسى(رحمه الله) ذكر كرد يكى عظمت و نبوغ و تفوق زياد شيخ طوسى(رحمه الله)و اشراف و اطلاع و دسترسى كاملى كه به اصول و منابع و اصول و علماى مختلف و كتب مذاهب ديگر و رشته هاى مختلف داشت كه يك عمق و دقت و عظمت در نوشته جات ايشان و به خصوص در نوشته هاى فقهى مخصوصاً در كتاب مبسوط ايشان ايجاد كرد كه فاصله ايشان با ديگران زياد شد و اعتقاد شاگردانشان به ايشان شديد گشت و اين ها به طور قهرى باعث مى شود كه تامدتى كسى جرات نكند برخلاف
نظر ايشان فتوايى و نظرى بدهد و تقريبا به استدلال هاى او قانع مى شدند و اين يك عاملى بود كه اگر اين فاصله علمى كم بود نقادى ممكن مى گشت ولى چون فاصله زياد بود اين باعث مى شود شاگردان و علماى موجود نسبت به فرمايشات ايشان حالت خضوع علمى و اعتقادى داشته باشند و سبب ركود و عدم تكامل و حركت علمى مى شود و شايد همين حالت تا اندازه اى در ادوار بعد هم نسبت به مرحوم وحيد بهبهانى(رحمه الله) ايجاد شده باشد كه گفته اند تا مدتى شاگردان ايشان حرف هاى ايشان را دنبال و اثبات مى كردند و ايشان هم به جهت امتياز و تفوق علمى كه داشت در شاگردانش اين حالت را تا حدى ايجاد كرده بود و اين يك عامل علمى و قهرى و طبيعى است كه وقتى فاصله يك عالم با ديگران و شاگردانش در مقطعى زياد باشد تا مدتها ديگران سر سفره علمى او مى نشينند.
عامل دوم كه در اين ركود نقش داشته است همان جريانى است كه براى ايشان واقع شده و جنايتى است كه در بغداد در محله كرخ رخ داد كه كرسى درس ايشان را به هم زدند و كتابخانه ايشان و شيعه را آتش زدند و ايشان مجبور شد از كرخ به نجف كوچ كند و در آنجا از صفر شروع كرده و اقدام به تاسيس حوزه اى نمايد كه حدود دوازده سيزده سال مابقى عمر شريفش بود و مجدداً حوزه فقهى و دينى شيعه را در نجف تاسيس كردند قهراً اين تاسيس و بنيان گذارى جديد يك حوزه از نقطه صفر فرق مى كند با حوزه اى كه از قبل بوده و علماى مختلف و اقران ديگر در آن رشد كرده و ادامه داده اند مخصوصاً اينكه حوزه اى كه ايشان در بغداد داشت حوزه مشترك با مذاهب ديگر بود و بحث فقه و كلام و ديگر علوم اسلامى در آن مختلط بود و حوزه فقهى خاص شيعه و مستقل از مذاهب ديگر نبود و ايشان اين را در نجف پايه ريزى كردند كه از بركات آن ظلم و جنايت تاسيس اين حوزه خاص فقهى شيعى بود و فقها و علماى زيادى در اين حوزه به دست ايشان تربيت شدند و پسر خودش هم راه ايشان را ادامه داد و حوزه اى كه تازه تاسيس شده و علمايى كه به دست يك نفر تربيت شده تا بيايند رشد كنند و ببالند و سطح علمى آنها رشد كند زمان مى برد و اين عامل هم در ركود اين صد سال نقش داشت و كم كم اين ها رشد كردند و علما حله كه در نجف شاگرد ايشان بودند به حله برگشتند و كم كم آن ركود از بين رفت و با توليدات علمى و فقهى جديد اين حوزه بعد از مدتى ـ كه زمان مى خواست حدود صد سال طول كشيد ـ رشد كرد.
شايد اولين كسى كه توجه به نقادّى بحث هاى مرحوم شيخ(رحمه الله)كرده است مرحوم ابن ادريس حلّى(رحمه الله)است (ق ـ 598 هـ) كه ايشان در كتاب سرائر شروع به نقادى از برخى مباحث و نظريات علمى مرحوم شيخ(رحمه الله)مى كند و حالت جمود و ركود را مى شكند و ايشان از علماى حله است و لذا آن حالت و رشد به تدريج به حوزه بر مى گردد و باز حالت شكوفائى به علم فقه بر مى گردد و عرض كرديم كه اين زمان، حدود يك قرن و اندى بعد از مرحوم شيخ(رحمه الله)به طول انجاميد.
دور سوم را دور استعلا و تكامل علم فقه مى دانيم و شخص شاخص و يا مؤسس اين دور را مرحوم محقق حلى(رحمه الله) نجم الدين جعفر بن حسن حلى قرار داديم كه وفاتش در اواخر قرن هفتم است (676) مى باشد است و از اوائل قرن هفتم و نيمه هاى آن اين دور شروع مى شود و شايد تا اواخر قرن دهم هم ادامه پيدا كند كه زمان شهيد ثانى(رحمه الله)است كه در سال 966 شهيد شده است كه اين مقطع را مى توان يك دور فقهى حساب كرد زيرا كه عناصر يك دور از تكامل و تحول فقهى بودن در آن روشن است مانند زنده شدن و شكوفا شدن مجدد بحث هاى استدلالى و نقادى ها و نوآورى هاى علمى و فقهى و خروج از حالت ركود و تقليد مرحوم شيخ(رحمه الله) و توسعه دادن به مسائل فقهى و اصولى و تدوين كتاب هاى مهم در فقه و اصول و علوم پيشنيازى ديگر مثل علم درايه و پيداشدن اصطلاحات فقهى جديد و يا قواعد جديدى كه خاص فقه شيعه است كه اينها خيلى نكات مهمى است كه بعد ما اين نكات را جمع بندى خواهيم كرد و همه در اين دوره شروع شده است كه اين دوره از قرن هفتم تا دهم را يك مقطع علمى پر تحول با حركت و با نوآورى نسبت به دوره هاى قبلى قرار مى دهد .
انسان وقتى كتاب هاى تدوين شده در اين دوره را نگاه مى كند مى بيند با كتاب هاى زمان مرحوم شيخ(رحمه الله)و بعد از او مثل كتاب هاى ابن برّاج و ديگران كه تابع مرحوم شيخ(رحمه الله)بوده اند و كمتر اختلافى با مرحوم شيخ(رحمه الله)داشتند، فرق مى كند و در اين دور، هم اختلافات زياد مى شود و هم حرف هاى جديد مطرح مى شود و هم در مقايسه با دوره قبل روش و شيوه مباحث استدلالى رشد ، عمق ، توسعه و كمال بيشترى پيدا مى كند و لذا مى توان اين مقطع را يك دور دانست ـ دور استقلال و تكامل و شكوفائى مجدد ـ و مرحوم علامه حلى(رحمه الله) هم از شخصيت هاى بارز اين دوره است و نبوغ و كثرت تاليفات ايشان به حدّى بود كه باعث شد لقب علامه را به ايشان بدهند كه به حق هم به جاست و ايشان شاگرد محقق حلى(رحمه الله)و تربيت شده ايشان بود و پسرش فخر المحققين(رحمه الله)نيز از اركان اين دوره است و اين القاب هم نشان مى دهد كه اين ها امتيازات علمى جديدى را در كرسى هاى درس و يا تاليفات و مدونات و كتاب هاى فقهى و اصولى خود آورده اند كه چنين القابى را به خود اختصاص داده اند و مرحوم شهيد اول(رحمه الله) كه معاصر فخرالمحققين بود و يكى دو سال هم شاگردى ايشان را مى كرده و هم از ايشان اجازه گرفته و هم چون در نبوغ و استعداد و اطلاعات فوق العاده بوده فخر المحققين هم از ايشان اجازه گرفته و هر دو به هم اجازه داده اند و فخر در اجازه اش از او تجليل بسيار مى كند و مى گويد با اين كه پيش من درس خوانده من هم از او استفاده ها كرده ام از اقطاب اين دوره هستند و علماى ديگر بعد از شهيد اول(رحمه الله) فاضل مقداد، جمال الدين مقداد بن عبدلله سيورى، ابن فهد حلى(رحمه الله)و شهيد ثانى(رحمه الله)و محقق كركى(رحمه الله)بوده و همگى را مى توان ضمن اعلام و فقهاى اين دوره دانست كه نقش فوق العاده اى محقق كركى(رحمه الله)اين انسان بزرگ در دوران صفويه در ايران بر كسى پوشيده نيست و تشيع ملت ايران و آن رشد و بالندگى حوزه هاى علمى اصفهان و تبريز و خراسان و غيره از بركات زحمات اين فقيه نامدار شيعى است كه بعد از ايشان دوره چهارم شروع مى شود كه دور دو حركت افراطى و تفريطى در فقه است كه قبلاً اشاره شد و بعداً به تفصيل وارد آن مى شويم.
شروع روشن اين دوره تكامل علم فقه و خروج از حالت ركود از زمان محقق حلى(رحمه الله)صاحب شرائع است و خود كتاب شرائع ايشان يكى از شواهد امتياز اين دور و عصر است كه جايگزين همه متون سابق گشت و بعد از صاحب شرائع(رحمه الله)اكثر كتب و شروح فقهى بر اين كتاب قرار گرفت و شايد شرائع متن شصت يا هفتاد شرح مهم فقهى، واقع شده باشد و تا امروز هم هنوز هم شرائع يك متن فاخر علمى است كه نسبت به ديگر كتب فقهى امتياز دارد و هر كس از فقهايى كه مى خواست در فقه متنى بنويسد كتب محقق و يا كتب علامه را به عنوان متن انتخاب مى كرد.
اين دور سوم هم مشخصاتى دارد كه مشخصات علمى و فقهى خوبى است كه بايد به آن توجه شود.
1ـ اولين مشخصه اين دور اين است كه عرض شد مرحوم شيخ طوسى(رحمه الله)در اواخر عمرش فقه شيعه را تعليم مى داد و خواص را تربيت مى كرد و كارى به مذاهب ديگر نداشت كه اين صبغه استقلالى فقه شيعه در اين دوره روشن تر شد و فقه شيعه استقلال خودش را حتى در ذكر اقوال و استدلالات است از مذاهب ديگر پيدا كرد سابقا حتى در كتاب هاى خود شيخ طوسى(رحمه الله) و سيد مرتضى(رحمه الله) اقوال اهل سنت مطرح بود و اصلاً مراد از فقها در كتاب سيد مرتضى(رحمه الله)علماى مذاهب ديگر است ولى در ين دوره فقها وقتى مى گويند فقها، يعنى فقهاى شيعه و اقوال و روش مختص فقه شيعه نه اقوال مذاهب ديگر و توجهى به اقوال آنها نمى شود و محاكات مذاهب ديگر در اين دوره در كار نيست و هم مضمون فقه شيعه و هم روش استدلال و هم اصول فقهى و قواعدى كه به آن استدلال مى شود كما و كيفا و محتوائا و مضمونا مستقل مى گردد و اين استقلال فقه شيعه از اصطلاحات و تعبيرات و آراء و اقوال مذاهب ديگر در اين دوره شكوفا مى شود و شكل مى گيرد يعنى فقه شيعه فقه مستقل و متكى به خودش مى شود و هيچگونه تكيه گرى به اقوال و روش استدلال مذاهب ديگر ندارد.
البته فقهاى اين دور ولو بعضى هاشان بحث فقه مقارن را هم حفظ كردند ولى آن را رشته جدائى در نظر گرفتند چرا كه سابقا فقه شيعه با آراء و انظار ديگران مخلوط بود و يك نوع مزج و خلط بين فقه عامه و خاصه بود كه اين نقيصه را اصلاح و جدا كردند و براى فقه مقارن هم كتب جدائى نوشتند و آن هم يك رشته فقهى مهم شد و بلكه آن را توسعه هم دادند پس امتياز اول همين حالت اعتماد فقه به خود است كه فقه شيعه در ماده ، صورت و محتوا و شكل هر دو توأماً پيدا كرده بود و حتى در اصطلاحات و تعبيرات، روشن گشت و يك استقلاليت مطلق و كاملى براى فقه شيعه و يك اكتفا و غناى ذاتى برايش ايجاد شد و اين يك امتياز بسيار مهم است كه در اين دوره مشهود است.
2 ـ امتياز دوم استقلال اصول فقه است يعنى همان كار در اصول هم شد و نه فقط كتب فقهى اين گونه شد بلكه كتاب هاى اصول فقه هم مستقل از كتب مذاهب ديگر تدوين شد و قواعد اصولى جديدى اضافه گشت و ابواب ديگرى اضافه شد كه متخذ از روايات و احاديث اهل بيت(عليهم السلام) بود و صبغه شرعى بيشترى پيدا كرد و تنها بحثهاى ادبى و كلامى يا عقلى نبود كه در اصول عامه بود و بحث ها و قواعد اصولى ديگرى كه از روايات استفاده مى شد، اضافه شد مثل اصول عمليه جديد و اين هم پا به پاى استقلال فقهى پيش رفت و مرحوم محقق(رحمه الله) در اصول كتاب معارج را نوشت و مرحوم علامه(رحمه الله)نهايه الاصول را نگاشت و بعد از آنها كتاب هاى ديگر نوشته شد و وقتى اين كتاب ها هم با كتاب هاى قبلى مقايسه مى شود مشاهده مى گردد كه استقلال و توجه بيشترى به اصول شيعه شده است.
3 ـ نكته سوم تدوين علم درايه و حديث به عنوان يك علم بود; كتب احاديث را مرحوم شيخ(رحمه الله)داشت ـ مثل تهذيب و استبصار ـ وليكن علم درايه شيعه در اين عصر تاسيس شد و بحث هاى رجالى و حديثى صبغه علمى و فنى ديگرى به خود گرفت و تقسيم بندى هاى جديدى در حديث ايجاد شده بود كه علم درايه شيعه را ايجاد كردند و تقسيم چهارگانه حديث به صحيح ، حسن ، موثق و ضعيف از ابتكارات اين دوره است و در آن بحث هايى مى شود كه معيار حجيت چيست؟ ثقه بودن يا امامى بودن و يا عادل بودن و ثقه بودن است هر چند غير امامى هم باشد و اين ها باعث شد كه علم درايه هم تدوين شود .
4 ـ نكته چهارم اين كه در كتب رجال هم مجامع رجالى جديدى تنظيم شد كه اين نكته چهارم است و در طبقات رجال طبقه بندى شد حالات رجال و مشتركات رجال و قواعد عامه رجالى كه در رجال شيخ طوسى(رحمه الله)نبود و بيشتر ناظر به اشخاص بود كه از امام(عليه السلام)روايت كرده اند يا نكرده اند ولى اين جا بحث هايى كه مورد نياز مجتهد در اعتماد به يك خبر است توجه شد و مشتركات يعنى كسانى كه اساميشان مشترك است بحث شد كه مراد از اين چيست و ظهور در كدام دارد و با چه قرينه اى و نكته اى مخصوصا اگر مشترك بين ثقه و غير ثقه اى بود ولذا بحث هاى رجالى هم از آن حالت مجرد و ساده بيرون آمد و وارد بحث هاى علمى تر و دقيق تر در فقه شد و قواعد رجالى رفع خيلى از خطاها و التباس ها در اين عصر به وسيله علمايى مثل علامه ابن داود و ديگران كه بعد آمدند و حركت علمى اين بزرگان را در بحث رجال دنبال كردند تدوين شد و اين هم از امتيازات اين عصر است.
5 ـ امتياز پنجم ترتيب و تقسيم بندى مباحث علم فقه بود كه تقسيم مستقلى را صاحب شرائع براى علم فقه كرد كه قبلا در بحث تقسيم بندى علم فقه ديديم و تقسيمات قبل از ايشان جامع و كامل نبود و نكاتى كه قبل از ايشان مبناى تقسيم قرار داده بودند نكات قابل قبول نبود و يا مربوط به علم فقه نبود و نكات كلامى و غير مربوط مثل منافع در دنيا و آخرت بود كه ديديم اولين تقسيم بندى كه كل مباحث فقه را يك تقسيم بندى جامعى مى كند و سعى مى كند همه جهات را در برگيرد و از محتواى علم فقه خارج نشود و مسائل كلام و آخرت و دنيا را نياورد و ضمنا تقسيم هم حاصر و مستوعب باشد و همه مسائل را در بر گيرد به دست توانمند محقق حلى(رحمه الله) صورت گرفته است و اين تقسيم تا امروز تقسيم اصلى و رائج كتب فقهى ماست ـ عبادات، ايقاعات، عقود و احكام ـ گرچه بعدا علما آمدند و براى اين تقسيم مبناى حصر عقلى درست كردند و به نفى و اثبات برگرداندند و شايد مد نظر محقق(رحمه الله) هم بوده است و شهيد(رحمه الله) اين كار را كرد و اشكالاتى هم داشت كه گفته شد وليكن بهترين تقسيم همين تقسيم بود و امتيازاتى داشت كه تا كنون اين تقسيم باقى مانده و مبناى تقسيم مباحث در كتب فقهى همين است و اين مشخصه هم يكى از امتيازات مهم اين دوره است.